eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
979 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
#جوانی جــــاده ی لغزنده است ... #امام زمانت را بشناس ! تا بی خطر طـــــی کنی این راه ِ #ناهموار را ... . @hemmat_channel
ازدواجم ۱۰۰۰ تومن قیمتش بود...! بهم گفت: "من حلقه طلا و پلاتین نمیخوام اگه صلاح بدونین فقط یه انگشتر عقیق برمیدارم..."🤔 یه انگشتر عقیق برداشت به قیمت ۱۵۰ تومن...! بابام مخالف این کار بود و گفت: "زشته واسه ما که دومادمون حلقه ۱۵۰ تومنی برداره 🙁 تو آبرومونو بردی دختر 😒 گفتم :"چی شده مگه...؟" گفت: "آخه کی تا حالا واسه دومادش حلقه ۱۵۰ تومنی گرفته...؟😕 زشته بابا، میخندن به آدم..." ابراهیم که زنگ زد موضوعو باهاش درمیون گذاشتم با بابام صحبت کرد و بهش گفت: "این حلقه از سرمَم زیاده، دعا کنید بتونم تو زندگی،حق همین انگشترو درست ادا کنم باقیش دیگه دست خدا و مصلحتشه..." پا حرفشم موند... ☺️ همیشه تو هر شرایطی حلقه ش دستش بود و خیلی بهش توجه داشت... تو یکی از عملیاتا حلقه ش شکست رفت عین همون رکابو خرید و دستش کرد...❤ با خنده ازش پرسیدم "حالا چه اصراریه که حتما همین حلقه باشه و اینقده بهش مقیدی...؟" گفت: "️این حلقه تو زندگی سایه ی یه مرد یا یه زنه ، دلم میخواد همیشه سایه ت همرام باشه...😌 این حلقه همیشه تو اوج تنهایی،تو رو بیادم میاره...❤" همسر شهید💑 🍃🌸 @hemmat_channel
👇 🍃از ابن عباس نقل شده است که روزی زلیخا به یوسف (ع) گفت: چشم بردار و مرا بنگر. یوسف (ع) گفت: «أَخْشَی الْعَمَی فِی بَصَرِی؛ از نابینا شدن چشمانم می‌ترسم.» 🍃 زلیخا گفت: «چقدر چشمهایت زیباست!» یوسف (ع) گفت: «دو چشم، نخستین عضوهایی هستند که در قبر بر گونه‌هایم می‌افتند.» 🍃 زلیخا گفت: «چه بوی خوشی داری؟» یوسف (ع) گفت: «اگر [بدی] بوی مرا سه روز پس از مرگم استشمام می‌کردی، از من فرار می‌کردی.» 🍃 زلیخا گفت: «چرا به من نزدیک نمی‌شوی؟» حضرت یوسف (ع) گفت: «با این دوری، به قرب پروردگارم امید دارم.» زلیخا گفت: «بستر من از حریر است، برخیز و خواسته‌ام را برآور.» یوسف (ع) گفت: «می‌ترسم بهره‌ام در بهشت از کف برَوَد.» 🍃 زلیخا گفت: «تو را به شکنجه‌گرها می‌سپارم» یوسف (ع) گفت: «پروردگارم در آن هنگام مرا بس است.👌☺️ 📚 مبلغان @hemmat_channel
👇👇 🍁صاحب دلی برای اقامۀ نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران او را شناختند و خواستند ڪه پس از نماز، بر منبر رود و آن ها را پند گوید. او نیز پذیرفت. 🍃نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مردِ صاحب دل برخاست و بر پلۀ نخست منبر نشست. 🔷بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آنگاه خطاب به جماعت گفت:”مردم! هرڪس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مُرد، برخیزد.” 🔹ڪسی برنخاست. گفت:”حالا هرڪس از شما ڪه خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد.” 🔸باز ڪسی برنخاست! 🔺🔻سری به نشانۀ تاسف تکان داد و گفت:”شگفتا از شما ڪه به ماندن اطمینان ندارید، اما برای رفتن نیز آماده نیستید❗️” @hemmat_channel
سلام دوستان گرامى؛ با استعانت از خداوند متعال، در كانال ان شاالله مى خوام خاطرات هشت سال دفاع مقدسِ رزمندگانِ دليرِ ايرانْ زمين رو به صورت خلاصه كه خارج از حوصله تون نباشه، بذارم، خاطراتى كه گاهى خنده، گاهى گريه، گاهى بغضِ نشكسته تو شب عمليات يا پشت جبهه را مهمان لبها، چشمها و قلبهاتون مى كنه .... لطفا هر روز ما رو همراهى كنيد.🙏 @hemmat_channel 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌷 ١ 🌷شهید در زمان جنگ در یکی از پایگاه‌های پشت خط به عنوان یک سرباز معمولی کار می‌کرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بوده و همواره بوی بدی بدن او را فرا می‌گرفت. تا اینکه در یک حمله هوايى هنگامیکه او در حال نظافت بوده، موشکی به آنجا برخورد می‌کند و او شهید و در زیر آوار مدفون می‌شود. 🌷هنگاميکه امدادگران در حال جمع آوری زخمی‌ها و شهیدان بودند، با تعجب متوجه می‌شوند که بوی گلاب از زیر آوار می‌آید. وقتی آوار را کنار مى زنند با پیکر پاک این شهید روبرو مى شوند که غرق در بوی گلاب بود. 🌷هنگامی‌که پیکر آن شهید را در بهشت زهرای تهران، در قطعه ۲۶ به خاک می‌سپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس می‌شود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک می‌باشد بطوری که اگر سنگ قبر شهید پلارک را خشک کنید، از طرف دیگر سنگ نمناک می‌شود. @hemmat_channel
⭕️ مضطَر میدونی یعنی چی؟ 🔹 مدل دعاهای امام زمان اینه که باید از خواب بیدار شی: دعای ندبه، دعای عهد... یعنی تو خوابی. یعنی بفهمیم بی پدریم. مضطر بشیم، کما اینکه مضطر نیستیم. به خدا نیستیم... 🔸 مضطر میدونی یعنی چی؟ مُضطر اونیه که عزیزش تو سی سی یو باشه. خبر بیارن دکتر ازش قطع امید کرده. نمی بینیش دیگه. چطور میشی؟ غذا بیارن جلوت می تونی بخوری؟! اون موقع صبح جمعه نیاد دیوانه ای 🔺 این اضطراره که امام زمان رو می کشه پایین. به والله قسم سه شنبه شب مضطر بشیم، چهارشنبه ما امام زمان رو کشیدیم آوردیم. ول کن جمعه رو... ول کن سفیانی و... ❄️ تو مضطر نیستی، تو در عطش مهدی نمی سوزی... تا نخوایش هزار جمعه بگذره، هزار سفیانی ظهور کنه، او نخواهد آمد... چون امام رو باید خواست... 👤 " استاد علی اکبر @hemmat_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 کلیپ زیبا ویژه اربعین ▪️عشق یعنی به تو رسیدن؛ یعنی نفس کشیدن تو خاک سرزمینت ▪️عشق یعنی تموم سال رو همیشه بی‌قرارم برای اربعینت برای دیگران بفرستید بیقرار اربعینتم آقاجان😭 🍃🌹 @hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_١ #شهید_عطری 🌷شهید #سید_احمد_پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه‌های پشت خط به عن
🌷 ٢ 🌷در اولین روزهای پس از فتح خرمشهر پیکر ٢٥ تن از شهدای عملیات آزادسازی خرمشهر را به شیراز آورده بودند پس از اینکه جمعیت حزب الله بر اجساد مطهر این شهیدان نماز خواندند عُلماى شهر، مسئولیت تلقین شهدا را بر عهده گرفتند. هنگامیکه من به درون قبر یکی از این عزیزان رفتم و شروع به خواندن تلقین نمودم با صحنه ای بس عجیب و تکان دهنده مواجه شدم؛ تا جائیکه تلقین را نیمه کاره رها کردم و از قبر بیرون آمدم. 🌷ماجرا از این قرار بود که هنگام قرائت نام مبارکه ائمه (ع) در تلقین، به محض اینکه به نام مبارک حضرت صاحب الزمان (عج) رسیدم، دیدم که شهید انگار زنده است، چشمانش باز شد و لبخندی زد. راوی: آیت الله حائری شیرازی 📚 کتاب حدیث عشق @hemmat_channel
❁﷽❁ با یه عده آمدند قم... همه شدند الا ... خواب رو دیده بود... بهش گفته بود: "کارهات رو بکن این بـــار دیگه بار آخــــره. "😍 یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش، گفته بود: که شدم ببندیدش به ســـــینه ام. آخه از خواســـتم شم... با چند تا از رفته بود توی دیدگـــــاه. گلوله💣 120خورده بود وسطـــــــشون. جنـــــازه اش که اومد، نداشت. سربند رو بستیم به سیـــنه اش.. روی سربند نوشته بود: 😭😢 @hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٢ #احترام_به_آقا_امام_زمان_عج 🌷در اولین روزهای پس از فتح خرمشهر پیکر ٢٥ تن از شه
🌷 ٣ 🌷داشتيم از خط به عقب باز مى گشتيم، «قائم مقامى‌» در كنارم بود و مى ‌گفت: «نمى ‌دانم چه كرده‌ايم كه خداوند ما را لايق شهادت نمى داند. گفتم: «شايد مى خواهد كه ما خدمت بيشترى به اسلام و مسلمين بكنيم.» پاسخ داد: «نه من بايد شهيد مى ‌شدم و الآن وجدانم ناراحت است. آخر در خواب ديده بودم كه شهيد مى شوم و امام زمان (عج) دستم را گرفته و به همراه خود مى ‌برد.» 🌷درهمين حال يك خمپاره ١٢٠ كنار ماشين ما به زمين خورد و اين بنده ی عاشق به شهادت رسيد. هنگام شهادت لبخند بسيار زيبايى بر لب داشت كه همه‌مان را مسحور خود كرده بود. گويى مشايعت امام زمان (عج) او را چنين به وجد آورده بود. راوى:محمد رضايى @hemmat_channel
سلام دوستان شهدایی🌸 ان شاالله به شرط لیاقت و دورازریا فرداصبح عازم کربلای معلی و نجف اشرف هستم🌺 حلالیت دارم از همگی 🙏🙏 ان شاالله به شرط لیاقت نائب الزیاره همتون در کربلای معلی و نجف اشرف هستم🌹 @hemmat_channel
این عکس ها رو یکی از اعضای کانال جهت چاپ و نصب به کوله پشتی در مسیر پیاده روی اربعین ، درست کردند . دوست داشتید استفاده کنید😊 دستشون دردنکنه🌹 @hemmat_channel
این عکس ها رو یکی از اعضای کانال جهت چاپ و نصب به کوله پشتی در مسیر پیاده روی اربعین ، درست کردند . دوست داشتید استفاده کنید😊 دستشون دردنکنه🌹 @hemmat_channel
این عکس ها رو یکی از اعضای کانال جهت چاپ و نصب به کوله پشتی در مسیر پیاده روی اربعین ، درست کردند . دوست داشتید استفاده کنید😊 دستشون دردنکنه🌹 @hemmat_channel
این عکس ها رو یکی از اعضای کانال جهت چاپ و نصب به کوله پشتی در مسیر پیاده روی اربعین ، درست کردند . دوست داشتید استفاده کنید😊 دستشون دردنکنه🌹 @hemmat_channel
این عکس ها رو یکی از اعضای کانال جهت چاپ و نصب به کوله پشتی در مسیر پیاده روی اربعین ، درست کردند . دوست داشتید استفاده کنید😊 دستشون دردنکنه🌹 @hemmat_channel
این عکس ها رو یکی از اعضای کانال جهت چاپ و نصب به کوله پشتی در مسیر پیاده روی اربعین ، درست کردند . دوست داشتید استفاده کنید😊 دستشون دردنکنه🌹 @hemmat_channel
🌷 #شهید_حسین_جمالی 🍃تولد : ۶۵/۷/۱ - روستای خورنگان فسا 🍂شهادت : ۹۴/۸/۱ - حلب سوریه 🍁آرامگاه : گلزار شهدای روستای خورنگان فسا 🌸من با فدای خون خود می گویم، ای #رهبرم ، نخواهم گذاشت هیچکس چه خودی و چه دشمن نگاه چپی به شما بیندازد. 🌺ای خواهرانی که این نوشته را می خوانید از شما می خواهم که #حجاب خود را حفظ کنید و چادر به سر کنید. @hemmat_channel
سلام دوستان شهدایی😊 فعالیت کانال ان شاالله بعد ایام اربعین آغاز خواهد شد همچنان استوار باشید و کانال رو ترک نکنید تا ما هم نیرو بگیریم☺️ حاجت روا ان شاالله🌸 ان شاالله به شرط لیاقت و دورازریا نائب الزیاره همتون در کربلای معلی و نجف اشرف خواهم بود👌 یازهرا(س) التماس دعا🙏 @hemmat_channel
سلام دوستان شهدایی😊 فعالیت کانال ان شاالله بعد ایام اربعین آغاز خواهد شد همچنان استوار باشید و کانال رو ترک نکنید تا ما هم نیرو بگیریم☺️ حاجت روا ان شاالله🌸 ان شاالله به شرط لیاقت و دورازریا نائب الزیاره همتون در کربلای معلی و نجف اشرف خواهم بود👌 یازهرا(س) التماس دعا🙏 @hemmat_channel
سلام دوستان شهدایی😊 به شرط لیاقت ودور از ریا نائب الزیاره همه ی اعضای کانال در کربلای معلی ونجف اشرف بودم🌹 ان شاالله همگی این سفرمعنوی نصیبتون شه👌 فعالیت کانال هم ان شاالله از فردا به شرط حیات ولیاقت شروع خواهد شد همچنان استوار باشید و کانال رو ترک نکنید تا ما هم نیروبگیریم👍 حاجت روا ان شاالله🌸 یازهرا(س) التماس دعا @hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٣ #لياقت 🌷داشتيم از خط به عقب باز مى گشتيم، «قائم مقامى‌» در كنارم بود و مى ‌گفت
🌷 ٤ 🌷مادر شهيد همّت: در نخستين ساعات بامداد پسرم ولى‌الله با جمعى از اهالى محل و دوستان و آشنايان به خانه ی ما آمدند. ولى‌الله را در آغوش گرفتم. و گفتم: «عزيزم، راست بگو، بر سر ابراهيم چه آمده؟‌….» 🌷ولى‌الله مرا به گوشه‌اى برد و گفت: «مادر! ديشب در عالم رؤيا حضرت فاطمه ی زهرا (س) را ديدم. آمد به خانه ی ما، دست تو را گرفت و آورد همين جا كه هم اكنون من تو را آوردم. خطاب به تو، فرمود: «تو يك فرزند صالح و پاك سرشتى داشتى كه در راه خدا قربانى كردى. بشارت باد كه تو قربانى‌ات به درگاه حضرت سبحان پذيرفته شد.» @hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٤ #پذیرفته_شدن_قربانی 🌷مادر شهيد همّت: در نخستين ساعات بامداد پسرم ولى‌الله با ج
🌷 ٥ 🌷رمز حرکت ما نام مقدس امام رضا علیه السلام بود از صبح تا عصر جستجو کردیم، هفت شهید پیدا شد. گفتیم حتما باید شهید دیگری پیدا شود. رمز حرکت امروز نام مقدس امام هشتم بوده. اما هرچه گشتیم شهید دیگری پیدا نشد. 🌷خسته بودیم و دلشكسته، لحظات غروب بود، گفتند: امام جماعت یکی از مساجد شیعیان عراق در نزدیکی مرز با شما کار دارد! به نقطه مرزی رفتیم. ایشان پیکر شهیدی را پیدا کرده و براى تحویل آورده بود. 🌷لباس بسیجی بر تن شهید بود. با آمدن او هشت شهید روز توسل به امام هشتم کامل شد. اما عجیب تر جمله ای بود که بر لباس شهید نوشته بود. همه با دیدن لباس او اشک می ریختند. بر پشت پیراهنش نوشته بود: 📚 کتاب شهید گمنام @hemmat_channel
خیلی قشنگ خیلی بخونید🙏 حاج آقا باید برقصه!!! چند سال قبل اتوبوسی🚐 از دانشجویان👩🏻⚖👩🏻👱♀👩🏻👩🎤👩🔧🙎🏻 دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند… 😳😳😳 آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی💄👄💅، مانتوی تنگ👗👗👠👡👜👛🕶👓 و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.👰 اخلاق‌شان را هم که نپرس…😡😡 حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند😀😀😀 و مسخره می‌کردند😜😜😝😍 و آوازهای آن‌چنانی بود که... از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود... دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست... باید از راه دیگری وارد می‌شدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید…🤔🤔🤔 اما… سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد... سپردم به خودشان و شروع کردم. گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم! خندیدند😁😁😁 و گفتند: اِاِاِ … حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟ گفتم: آره!!! گفتند: حالا چه شرطی؟🤔🤔 گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید. گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟ گفتم: هرچه شما بگویید. گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!! اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! 😁😄😃😀😜😎😏 حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و... در طول مسیر هم از جلف‌ بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم…! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم...🙏🏻🙏🏻 می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته 🔥🔥🔥و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است… از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!! به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم … اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف🤗🤗😜😝😝😎😍😍😂 و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند.🤗🤗🤗😜😜😜 کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا ! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...👏👏👏👏👏👏 برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد. آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...💧💧💧💦💦💧💦💧💦💧 تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد… عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود😳😳😳😳. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد... همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند😌😌😓😓😭😭😭😭😩😫😩😩! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند … 😭😭😭😭😭 شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم... به اتوبوس🚌🚌 که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند. هنوز بی‌قرار بودند… چند دقیقه‌ای گذشت… همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند... پرسیدم: به کجا رسیدید؟ 🤔🤔🤔 چیزی نگفتند. سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعة‌الزهرای قم رفته‌اند … آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند..👏👏👏👏👏👏 اگر دلت لرزید یه صلوات برا سلامتی آقا امام زمان بفرست😭😭😭 تا میتونید نشر بدید😔😔 @hemmat_channel