🍃❤️🍃
سیره عملے سردار #شهید_ابراهیم_همت🍃
تابستان بود. چند نفرے رفته بوديم باغ🌴. يك ساعت بعد، موقع برگشتن #ابراهيم آمد دنبالمان☺️.
كيسهي ميوهها🍎🍊🍒 را گرفت پشت سرش😂😑. انجير و گلابيهايے🍐🍈🍍 كه بين راه خريده بود و شسته بود تعارف كرد. گفتم «نه☝️. اول شما بردارين🙂. بقيهاش رو بدين عقب.»
توي صندلے ولو شد😂. رو كرد به حسين آقا كه داشت رانندگے ميكرد و گفت «ميبينے😕، ميخواستم به خودمون بيشتر برسه😒. هميشه دست منو ميخونه😫.» و زد زير خنده😂❤️.
#شهید_ابراهیم_همت
یادش باصلواتــــ❤️
@hemmat_channel
🔴چرا بعد از عطسه الحمدلله میگوییم ؟! (خیلی جالبه)👌👌
علت گفتن الحمدلله بعد از عطسه اینست که ضربان قلب در هنگام عطسه متوقف میشود و سرعت عطسه 100کیلومتر در ساعت است و اگر به شدت عطسه کردی ممکن است استخوانی از استخوان هایت بشکند و اگر سعی کنی جلو عطسه را بگیری باعث میشود خون در گردن و سر برگردد و سپس باعث مرگ شود و اگر در هنگام عطسه چشم هایت را باز بگذاری ممکن است از حدقه بیرون بیاید!
و برای آگاهی در هنگام عطسه همه دستگاههای تنفسی و گوارشی و ادراری از کار می ایستد و قلب هم از کار می افتد رغم اینکه زمان عطسه بسیار کوتاه است و بعد آن به خواست خدای مهربان بدن به کار می افتد اگر خدا بخواهد که به کار افتد گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است به همین دلیل الحمدلله میگوییم. میگوییم خدایا شکرت برای سلامتی که به بدنم دادی و شکرت برای بیماری هایی که به من ندادی..
خدا را شکر😊
@hemmat_channel
🍃❤️🍃
💢داخل اتوبوس🚌 نشسته بودیم
از دوستم پرسیدم :
#شهیدهمت رو مےشناسے؟🙂
گفت: همون اتوبانه؟ آره ؛ چند بار از اونجا رد شدم.😊
گفتم: ازش چے می دونے؟🙂
لبخندی زد وگفت😄: اینکه مسیر ما واسه رسیدن به خونه مادر بزرگمه😊 ،شهیده دیگه، اسماشونو
روهمه اتوبانا وکوچه ها گذاشتن ،همه می شناسن دیگه!
سرمو پایین انداختم و ساڪت شدم ....😔💔
دلم سوخت . زیر لب گفتم:🍃
اونکه مردم می شناسن☝️ ، مسیر خونه مادر بزرگه نه #شهیدهمت و #شهیدهمتها..😭..
#شهیدهمت اسم یه راه نیست ☝️، جهت راهه!👌
#همت ؛
زین الدین ؛
باقرے ؛
چمران ؛
باکرے ؛
کاظمے و...
.
اینها فقط اتوبانے "براے رسیدن" نیستند!😔
.
بلڪه همراهانے هستند "براے رساندن..."👌🕊🕊
آنچنان راست قامت و استوارے، ڪه بر یاد مقدست هم مےتوان تڪیه ڪرد؛💔❤️
💔اے شهیـــد...💔
@hemmat_channel
⬛️ زکریا کودک ۷ ساله شیعه به همراه مادرش برای زیارت مرقد مطهر رسول اکرم(ص) به مدینه میرفت.
راننده تاکسی وهابی سعودی پس از آنکه متوجه میشود زکریا و مادرش شیعه هستند، با شیشه شکسته، کودک معصوم را مقابل چشمان مادرش به جرم شیعه بودن ذبح میکند.😭😭😭
🔺بعد از ١۴٠٠ سال هنوز در کوچه های مدینه مردی پیدا نمیشود...
مادری گفت بُنَیَ، دل ما ریخت بهم...😭😭😭
🔅خون #زکریای_شهید به زودی رژیم کثیف و حرامی سعودی را سرنگون خواهد کرد😭😭
یا #حیدر_کرار زند نقش به زودی
بر پرچم سبز عربستان سعودی
@hemmat_channel
1_49641811.mp3
5.03M
#چنددقیقه_مـداحی✨🎤
•|مـن لیاقتم کمتر از
•| همہ امـا{💓}
•|لطف تـو بہ مـن
•|بیشـتر ازهمہ بوده♡🌱
•|اینکه مـاشدیم عـاشقِ
•|علی امـروز←💚
•|ازدعاےدیروزه
•|فاطمہ بـوده💫
#زمینہ
#زیبا
#کربلایی سیدمجیدبنےفاطمه
@hemmat_channel
⛔️بعد از مرگ مهمان سفره خودمانیم
✅حجت الاسلام والمسلمین #عالی همه ی ما می دانیم که پس از #مرگ میهمان سفره ی خود هستیم و بعد از مرگ دست پخت خودمان را مقابل ما می گذارند. چیزی غیر از #اعمال ما نیست. اگر #خوب باشد و آن را در #دنیا خوشمزه درست کرده باشیم که کار خودمان است و اگر هم #تلخ باشد که باز هم کار خودمان است.
✔️اگر بوته خار است خود کشته ای ***** اگر پرنیان است خود رشته ای
❌مار و مور و حیوانات دیگر عالم #قبر و #جهنم را از جای دیگری نمی آورند بلکه ما با اعمال خود آنها را درست کرده ایم. #ظلمت های قبر #ظلم های ما است. در روایتی از #پیامبر اکرم (ص) است که همان ظلم هایی که می کنیم ظلمت های روز #قیامت می شود. وگرنه اگر اینجا اعمال ما #سالم باشد کاری با ما ندارند. دلیلی ندارد که #خداوند بخواهد کسی را در فشار قرار دهد.
@hemmat_channel
🌷🍃
🍃
🕊..| #شهید_زنده
|حـاجحسیـنیکتـا|
هم قد گلولـه توپ بود..
گفتن: چه جوری اومـدی اینجا؟!
گفت: با #التماس!
گفتن: چه جوری گلوله رو
بلند میڪنے میارے؟!
گفت: با التماس!
به شوخے گفتن میدونے آدم
چه جوری #شهید میشه؟!
لبخندی زد و گفت:
با التماس!
#باالتماس😔✋
#جاموندیم..بدمجاموندیم..
#حواسمونپرتهدنیاعه..
#جَوِّدنیازمینگیرمونکرده💔
🍃 @hemmat_channel
🌷🍃
🍃🌹
#بر_باݪ_اندیشه_ها
❤️دامن مادر
بزرگترین مدرسه ای است که فرد در آنجا تربیت می شود✨
#امام_خمینی(ره)
❤️روز تکریم مادران و همسران شهدا گرامی باد🌹🌹🌹
روح تمام مادران شهداشاد ویادشان در خاطره هاماندگارباد😭😭😭
____✨🌹✨____
🆔 @hemmat_channel
هدایت شده از یازهرا س
#چالش✅
♥️چالش #شهید و #یازهراس♥️
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#آیدی_دلتنگ_شهدام
🎬کد شرکت کننده چالش 4⃣
#لبیک_یازهرا_س🌸
👏👏عجله کنید تا مهلت تمام نشده🏃 همراه با جایزه های 🎉مادی🎁 ومعنوی🖼
👌برای شرکت در چالش عضو کانال شهـــــ⚘ــــــید زهرایی شوید👇👇
#ڪلیــڪ ڪنید✨ ⇩📩⇩
http://eitaa.com/joinchat/3137339405C19d765be6a
تصویر انتخابیتون رو به آیدی زیر بفرستید 💌
@besooyeto70
════༻♥️༺════
هدایت شده از تـ ع ـجیل | TaaJiL
شهید همت می گفت :
علی وار زیستن و علی وار شهید شدن وحسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست دارم😍
دوست داری مثل شهدا زندگی کنی زود بیا ☺️👇
https://eitaa.com/hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 این قسمت دشت های سوخته فصل دوم قسمت 0⃣4⃣ اگر ب
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
این قسمت دشت های سوخته
فصل دوم
قسمت 1⃣4⃣
ژیلا انگار تازه از خواب بیدار شده
باشد.عمق حرف ابراهیم را که
فهمید دیگر از ماندن حرفی نزد
سرش را انداخت پایین و در حالی
که اشک توی چشم هایش جمع
شده بود،گفت:😔😔😭
چشم،برمی گردم .همین فردا صبح
بر می گردم.
ابراهیم هم دیگر نتوانست حرفی
بزند.😔😔
ابراهیم که از خط برگشت،ژیلا
آماده ی رفتن شده بود.وسایلش را
در گوشه ی اتاق جمع کرده بود و
کیفش را برداشته بود.توی کیفش
را که نگاه کرد،حتی یک ریال پول
در آن نبود😔😔
پریشان شد و آه کشید:حالا چکار
باید بکنم؟؟چجوری پول تاکسی
بدهم؟؟پول بلیط اتوبوس
بدهم؟😞😔
ژیلا کلافه شد .نمی دانست چه کار
باید بکند؟با اینکه با ابراهیم
ازدواج کرده بود اما هنوز هم با او
رودربایستی داشت.😞😞😔
هنوز هم از او خجالت
می کشید.خجالت می کشید که از
او چیزی بخواهد.میدانست که
ابراهیم هم پولی ندارد.😒😒😔
حقوق اش را از آموزش و پرورش
می گرفت و در سپاه مامور به
خدمت بود.از سپاه حقوقی
نمی گرفت.آموزش و پرورش هم
که دم دست اش نبود😔😔😞
با این همه وقت رفتن،هنگامی که
ژیلا توی خیابان کنار ابراهیم راه
می رفت،پس از مدت ها تردید،
من من کرد.😒😒
می خواستم .....می خواستم ببینم..
چی؟؟می خواستی ببینی چی؟؟😒
ابراهیم دید که ژیلا می خواهد
چیزی بگوید،اما نمی گوید.پرسید:
حرفت را بزن ژیلا،چرا با من مثل
غریبه ها رفتار می کنی؟؟😒😞
ژیلا آب دهانش را به سختی قورت
داد و گفت:😁😁
میگم،میگم یک کم پول خرد داری
به من بدهی که اگر خواستم
تاکسی سوارشوم،مصیبت
نکشم؟؟😭😔
رنگ از روی ابراهیم پرید،گفت:
((پول،؟صبر کن ببینم .))😥😥
دست کرد توی جیب هایش
،تمامشان را گشت.چند بار،اما
جیب های او هم خالی بود.او هم
پول نداشت.😒😒😢
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃
ادامه ی این داستان فردا در کانال
تخصصی شهید همت
@Hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹 این قسمت دشت های سوخته فصل دوم قسمت 1⃣4⃣ ژیلا
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
این قسمت دشت های سوخته
فصل دوم
قسمت 2⃣4⃣
معلوم بود که ندارد به ژیلا نگاه کرد
.رویش نشد که بگوید ندارم😔😔
ژیلا که کلافگی ابراهیم را دید
،دلش می خواست زمین دهان را
باز می کرد و او را می بلعید
تاچنین تقاضایی از ابراهیم نکند،تا
ابراهیم اش را کلافه و شرمنده
نبیند.😞😞😔
به همین دلیل هول هولکی
گفت:((پول های من درشت است
،گفتم اگر پول خرد داشته باشی
بده. حالا که نداری ،باشد باهمین
اسکناس های درشتی که دارم،
می روم خردشان می کنم توی
راه.😔😒
نه،صبرکن...!😔😔
ابراهیم هم فهمیده بود که ژیلا
پولی برای رفتن ندارد به هم
ریخت😔😔
دستش را گذاشت روی پیشانی اش
،آن را مالید .نگاهی به دور و برش
کرد.انگار به دنبال آشنایی،کسی
می گشت.😔😒
احساس شرمندگی و نگرانی
می کرد.کلافه شده بود گفت:یک
دقیقه همین جا منتظرم باش .من
با یکی از بچه ها کارفوری دارم،
می روم و زود برمی گردم.همین جا
منتظرم باش😔😒😞
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
ادامه این داستان فردا در کانال
تخصصی شهید همت
@Hemmat_channel