😄 #طنـــز_جبهـــه
💠اللهم ارزقنا ترکشاً ریزاً
💟⇐استاد #سرکار گذاشتن بچهها بود.
روزی از یکی از برادران پرسید: «شما وقتی با #دشمن روبهرو میشوید برای آنکه #کشته نشوید و توپ و تانک آنها در شما اثر نکند چه میگویید؟»
💟⇐آن برادر خیلی #جدی جواب داد: «البته بیشتر به #اخلاص برمیگردد والا خود #عبادت به تنهایی دردی را دوا نمیکند.
💟⇐اولاً باید #وضو داشته باشی،
ثانیاً رو به #قبله و آهسته به نحوی که کسی نفهمد بگویی: «اللهم ارزقنا ترکشاً ریزاً بدَستَنا یا پایَنا و لا جای حسّاسَنا برحمتک یا ارحمالراحمین»
💟⇐طوری این کلمات را به #عربی ادا کرد که او باورش شد و با خود گفت: «این اگر آیه نباشد حتماً #حدیث است» اما در آخر که کلمات عربی را به فارسی ترجمه کرد، شک کرد و گفت:« #اخوی غریب گیر آوردهای؟»
#لبخند_بزن_بسیجی
ว໐iภ ↬ @hemmat_hadi
#خاطـــرات_شهدا 🌷
🔸↫یازدهم مرداد ماه بود که بعد از خوردن #سحری، نزدیکهای صبح به او خبر دادند تعدادی از نیروها در کمین #دشمن،گرفتار شده و تعدادی مجروح و یک نفر هم شهید🌷 شده است...
🔹↫برای کمک و برگردوندن مجروحین و #شهید، به همراه فرمانده به منطقه رفتند و در آنجا بعد از درگیری ، از ناحیه سینه و پهلو با #سه_گلوله قناسه مجروح💥 می شود.
🔸↫رضا از شدت #خونریزی داخلی که بخاطر از بین رفتن جگر، کبد و شکستن استخوان سینهاش بود، آسمونی🕊 می شود...
🔹↫به خانوادهاش گفته بود «من #اسیر نمیشم⛔️، پیکرم برمیگرده و #سالم به نزد شما میام»
🔸اری! #شهیدرضاکارگربزری در یازده مرداد سال ۹۲ همزمان با #روزقدس با زبون روزه به آرزوی همیشگےاش🕊 رسید...
مزارش در #گلزارشهدای_نظراباد است.
💟 #شهید_رضا_کارگر
🌹🍃 @hemmat_hadi
#خاطرات_شهدا 🌷
💠نحوه شهادت
به روایت #همرزم_شهید
🔰امین در سوریه به عنوان #مسئول_تخریب و انفجارات آمده بود. قرار نبود که در عملیات #محرم با نیروها وارد عمل شود اما با اصرارهای #امین قبول کردند که او هم شرکت کند.
🔰به منطقه که اعزام شدیم در حین #درگیری یکی از نیروها تیری به پایش اصابت کرد. امین مشغول #مداوایش بود تا او را به عقب بیاورد.
🔰در اوج درگیری متوجه شدیم که تعداد نیروهای #دشمن بیشتر شده است. امین در حالی که از کوله پشتیاش #تجهیزاتی که همراهش بود را خارج میکرد، دشمن با رگبار به سمتش شلیک کرد💥 و امین به #شهادت رسید.
🔰من هم که #مجروح شده بودم خودم را به امین رساندم و سرم را بر #سینه_اش گذاشتم. از فرط خستگی سرم را بر سینه اش گذاشتم و چند ساعت خوابیدم.
🔰منطقه که آرام شد و دشمن عقب نشینی کرد، #نیروهای_خودی به سمتمان آمدند. پیکر امین بعد از سه روز به #حلب و از آنجا به دمشق منتقل شد🌷.
#شهید_امین_کریمی🌷
❤️ @hemmat_hadi
#خاطرات_شهدا 🌷
✨۲ سال بود که وارد #سپاه شده بود. مدتی به عنوان تیرانداز نمونه انتخاب شده بود. وقتی اعتراض مرا از خطرناک بودن کارش می شنید می گفت #مادرجان غصه مرا نخور، من به عشق کسی می روم که اگر تیر بخورم می دانم #خودش برای بردن من خواهد آمد.
✨به من می گفت مادر اگر روزی نبودم ۱۳ روز #روزه_قضا برای من بگیر. خمس مالش را پرداخت کرده بود. قبل از اعزام به #سوریه خیلی روی خودش کار کرد و برای عروج و آسمانی شدن کاملا آماده شده بود.
✨عباس سخنی از سوریه با من نزد و تنها گفت برای یک #ماموریت ۴۵ روزه خواهد رفت. من طاقت دوری از او را نداشتم برای همین زمانی که ساکش را می بست بیرون رفتم تا خداحافظی کردن و #رفتنش را نبینم.
✨آن شب چند بار تماس گرفت وقتی متوجه حال #خراب من شد از مسئولان مربوطه اجازه گرفت و به منزل آمد او به من گفت #مادر هر زمان که جنگی رخ دهد و من در آن حاضر شوم #شهید خواهم شد چون آن را از امام حسین(ع) خواسته ام.
✨پس بعد از شهادت من گریه نکن و هر زمان که به یاد من افتادی و دلتنگ شدی به یاد #علی_اکبر امام حسین(ع) گریه کن. می گفت کسانی که برای دفاع از حریم اهل بیت به سوریه می روند در حقیقت می روند تا #دشمن به کشور ما نیاید چرا که هدف اصلی دشمنان #ایران است از این رو ما با حضور در سوریه دشمن را در پشت مرزهای سوریه نگه داشته ایم تا #امنیت در کشور ما همچنان ادامه یاید.
#شهید_عباس_آسمیه
💟 @hemmat_hadi
🌷آهسته پشت دیوار موضع گرفتیم و از صدای پا احساس کردیم #دشمن پشت دیوار اتاق است.
🌷فاصله ما تنها یک دیوار 30، 40 سانتی متری بود. تکفیری ها هم متوجه ما شده بودند و با صدایی #وحشت_زده و خشن گفتند: «مین؟ مین؟» به زبان عربی یعنی (تو کی هستی؟) می خواستند بفهمند که بالاخره خودی هستیم یا غریبه؟
🌷حسن ضامن نارنجک را کشید و آن را داخل حفره دیوار پرت کرد و گفت: «شیعه علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین (ع)» نارنجک با صدایی بلند منفجر شد. #ناله تکفیری ها به گوش می رسید.
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
#شهید_مدافع_حرم
❤️ @hemmat_hadi
🌟✨ساده نگذر از کنار پوتینهای #بیپا
که پاهایشان را برای #تو جا گذاشتند ... !
💢تا پای #دشمن
⇜به کوچه و خیابان
⇜به شهر، روستا
⇜و خانههای ماباز نگردد
🌹#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
❤️ @hemmat_hadi
◇نون والقلم◇
🍃عزیزی میگفت: در #اسلام، عالی ترین محک ایمان، #جهاد است.
🍃جهاد در مسلک ما، چه معنا می شود؟
چه وجهی را در بر می گیرد؟ جهاد با هیاهوی آمال بی پایان #نفس یا جهاد با #دشمن و حفظ خاک؟ شاید هم جهادی دیگر که #امام_موسی_صدر برایمان ترسیمش کرد.
🍃جهادی که مسبب #رشد است.
جهادی که ترسیم گر شکوه #عشق و #ایثار است، جهادی که مزدش طعم خوش لبخند کودکانی خسته و تماشای برقِ شیرین #آبادی در نگاه خشت خرابه هاست.
🍃جهادی که عطر خوش #اخلاص دارد و مگر نه اینکه #خدا، خریدار خلوص است! و چه زیباست اینگونه مدح #عشق کردن و #لبیک را چشم در چشم یار گفتن. چه زیباست چون اینان بودن.
همچون #امیرمحمد!
#تولدت_مبارک_جهادگر
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🌹به مناسبت سالروز #تولد #شهید_امیرمحمد_اژدری
📅تاریخ تولد : ۳۱ مرداد ۱۳۷۲
📅تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۳۹۷
📅تاریخ انتشار : ۳۰ مرداد ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : امامزاده علی اکبر چیذر
🖤 #کانال_سلام_بر_ابراهیم
🖤 @hemmat_hadi
✵─ஜई🍃🌸🍃ईஜ─✵
انالله و انا الیه راجعون🖤
🍂روحِ بلند #جانبازِ سرافرازِ اسلام "محمدجعفر نصر اصفهانی" به ملکوت اعلی و خیلِ عظیم شهدا پیوست🕊
🍂زمان در همین لحظه متوقف میشود و بازمیگردم به گذشته ها به دیماه سال ۳۹ که سرما، استخوان را میسوزاند اما #تولد او، کانون خانواده را گرم کرد. پسری اهل "منارجنبانِ اصفهان" که دل به حضرت روحالله_رحمتهاللهعلیه_ داد و با شروع قیامهای مردمی اعلامیه پخش میکرد.
🍂صورِ #جنگ که زده شد، داوطلبانه به #جبهه رفت و #دفاع کرد از خاک کشورش. در سال ۶۱ ، به توصیه شهید "صیادشیرازی" خدمت در ارتش را به عنوان شغل دائم برگزید و وارد #دانشکده شد.
🍃جوانی کاردان، باهوش و با #اخلاق که در کنار مجروحیتهایش، در سال ۶۷ با تک شیمیایی #دشمن، آلودگی شیمیایی نیز پیدا کرد و امروز، با وخامتِ مجروحیت گذشته و تحمل درد و رنج فراوان، به خیلِ عظیم یارانِ شهیدش پیوست.
#شهادتت_مبارک فرمانده✨
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمدجعفر_نصراصفهانی
📅تاریخ تولد : ۱۰ شهریور ۱٣٣٩
📅تاریخ شهادت : ۱٩ آبان ۱٣۵٧
📅تاریخ انتشار : ۱٩ آبان ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : نامعلوم
🥀مزار شهید : گلزار شهدای اصفهان
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🖤 #کانال_سلام_بر_ابراهیم
🖤 @hemmat_hadi
☘࿐✧🌷✧࿐☘
🏴ایام شهادت حضرت زهرا(س) تسلیت باد
🔸«نمیدانم چه شد! هر قدر تلاش کردم خودم را از شر #سیمهای_خاردار خلاص کنم، نتوانستم. وضعیتم لحظه به لحظه بدتر میشد.
🔹میدانستم چه بکنم. موانع در حال تکان خوردن و بسیار خطرناک⚠️ بود، چون توجه #دشمن را به سمت من جلب میکرد. از همه کس و همه جا ناامید، به ائمه ـ علیهم السلام ـ متوسل شدم.
🔸یکی یکی سراغ آنها رفتم. یک لحظه یادم آمد که ایام #فاطمیه است. دست دعا و نیازم را به طرف حضرت فاطمه(س) دراز کردم🤲 و با تمام وجودم از ایشان خواستم که نجاتم بدهند. گریه کردم😭دعا کردم.
🔹در همین حال احساس کردم یکی پشت لباسم را گرفت، مرا بلند کرد و در آب #اروند پرتم کرد. آن حالت را در هشیاری کامل احساس کردم.» #احمد این ماجرا را برای دوستش تعریف کرد، او را قسم داده بود که تا زنده است، آن را برای کسی بازگو نکند❌
#شهید_احمد_جولاییان🌷
📚برگرفته از کتاب مهر مادر
💠 @hemmat_hadi