eitaa logo
فرصت دیدن
244 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1هزار ویدیو
5 فایل
تا فرصت دیدن هست، باید دید زیبایی را. اینجا، از نقاشی های قشنگ‌خدا، که فرصت دیدنش را داشته ام، برایتان تصویر می فرستم، همراه با اندکی قلم و اندیشه هایم را. می توانید نظرات خود را با من به آدرس @heralhuram در میان بگذارید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و آنان که پیش از ظهور امام زمان عج جاده های آمدنش را روشن می کنند. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ✒️ ★᭄ꦿ @heralpoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام داناییِ مهربانم در شب به زمین آمدنت از علم تو قطره ای بخوانم... منی که روزهای یاد گرفتنم را با تو شروع کرده ام به دعای اللهم اخرجنی من ظلمات الوهم ... ✒️ ★᭄ꦿ @heralpoem
خاطره‌ای از آیت الله مصباح/ اگر یادمان رفت، چه کنیم؟ نوه آیت الله مصباح یزدی نقل می‌کنند: 🔸️تقریباً چهل‌وپنج دقیقه‌ای به اذان مغرب و عشا مانده بود. رفته بودم منزل حاج‌آقا به ایشان سری بزنم. تنها بودند؛ حتی حاج‌خانم هم نبودند. حاج‌آقا داشتند پاهایشان را چرب می‌کردند. سال‌ها بود زانودرد و پادرد همپایشان شده بود. دکترها روغن‌هایی را تجویز کرده بودند و باید هر روز پایشان را چرب می‌کردند. 🔸️احوال‌پرسی همیشگی و خوش‌و‌بشی کردیم. حاج‌آقا همچنان مشغول بودند که از من خواستند چیزی برایشان بیاورم. می‌خواستند بگویند متکا را بیاور که کلمه‌اش یادشان نیامد! چند ثانیه کشید. مقداری که گذشت متوجه شدم و متکا را برایشان آوردم. 🔸️سرشان را انداخته بودند پایین. غرق فکر شدند. چند دقیقه‌ای سکوت شد. رو کردند به من و بغض‌آلود و با صدای لرزان گفتند: «آدم گاهی اوقات کلمه به این سادگی که شاید هزاران بار در طول زندگی با آن سروکار داشته، یادش می‌رود، اگر روزی به ما گفتند که خدایت کیست و یادمان رفت آن موقع چه خاکی بر سر کنیم؟ اگر گفتند که امامت کیست و یادمان رفت، اگر گفتند کتابت چیست و یادمان رفت! آنجا باید چه کنیم؟» آن بغض سنگین اشک شد و کم‌کم از چشمانشان سرازیر شد. 🔸️ این سؤال را تکرار کردند. گفتند: «چه کار کنیم؟» فکر می‌کردم این پرسش مقدمه توضیحی است، اما دیدم ادامه دارد. باز هم مرتب از من پرسیدند.«به نتیجه ای رسیدی؟ فکر کردی؟» همزمان خودشان هم حال معنوی دیگری پیدا کرده بودند که لحظه‌به‌لحظه تشدید می‌شد. 🔸️نزدیک اذان شد. از وضو که برگشتند دوباره با بغض و اشک پرسیدند: «خب! به نتیجه ای رسیدی چه کار کنیم؟» مات و مبهوت مانده بودم. رفتند سمت چوب‌لباسی‌. عطرهای دم‌دستی‌شان را آنجا می‌گذاشتند. صدای اذانشان در خانه پیچید. وقتی نزدیک سجاده شدند، بغض صدایشان ترکید. به پهنای صورت اشک می‌ریختند. گفتند: «شما که جوابی به این سؤال ندادی! اگر پرسیدند اسم خدایت کیست اگر یادمان رفت چه کنیم. اما فکر می‌کنم این «علی علی» گفتن‌های ما در طول زندگی که هر جا توانستیم و از دستمان برآمد، مدام گفتیم «علی علی» این «علی علی» گفتن‌ها ما را رها نمی‌کند. ما را ول نمی‌کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جایش می‌آیند و جواب این «علی علی» گفتن‌ها را می‌دهند. اگر هم یادمان برود به ما یادآوری می‌کنند.» 🔸️بعد بلافاصله گفتند: «اگر در این دنیا ایمان‌مان را امانت بدهیم دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شرطی که ایمان را خراب نکرده باشیم، بگوییم این امانت خدمت شما آن لحظه و جایی که من احتیاج دارم، این را به من برگردانید؛ بعید می‌دانم امیرالمؤمنین کسی باشد که بخواهد از امانت نگهداری نکند و حتماً آدم امینی است. مهم این است که ما ایمان‌مان را امانت دهیم. این علی علی گفتن‌ها آنجا کار خودش را می‌کند.» 🔸️مشغول نماز مغرب شدیم. نماز عجیبی شد. ادعا ندارم همیشه با ایشان بوده‌ام و حالاتشان را دیده‌ام، اما در سن‌وسال خودم و در موقعیت‌هایی که با حاج‌آقا ارتباط داشتم، کمتر چنین نمازی از ایشان دیده بودم. با حال و پر اشک. بین هر آیه سوره حمدشان گریه می‌کردند. 🔸️بین دو نماز بحث را ادامه دادند و تأکید کردند روی اینکه آدم ایمانش را بسپارد به دست آن‌ها، آن‌ها شب اول قبر بر‌گردانند. ❤️ @salim110 ❤️
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
4_5837033805654798039.mp3
3.77M
🎧قرائت استدیویی دعای۱۱۱ | دعای نخستین روز ماه رجب با صدای: محمود معماری ※ دعای کوتاهی که امام سجاد علیه السلام در اولین روز ماه رجب بر آن اهتمام داشتند. blog.montazer.ir/دعای-صد-و-یازده-در-نخستین-روز-از-ماه-رجب/ 🎼 تولید شده در «استودیو موسیقی انسان تمام» @ostad_shojae
هدایت شده از فُـــؤٰاد'!
و به هنگام دلتنگی به آسمان نگاه کن، ما نگاه‌های تو را به سمت آسمان می‌بینیم. - بقره | ١٤٤ -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز که سربازانت خانه های عنکبوت را با شعله های ایمان نشانه رفتند تو نیستی و شاعران از تو برای قائدت می خوانند... ✒️ ★᭄ꦿ @heralpoem
هنوز گرمی صورتت زیر دست های لرزانم را حس می کنم انگار فقط به خواب رفته بودی و دلت گرم شده بود و نمیخواستی کسی صدایت کند. سه سال از دی ماهی که دیگر صدایت را نمی شنوم، می گذرد و من به یاد شب های محرم که مرا به دوش می گرفتی و به مهمانی اشک های امام شهید می بردی با خدا قرار گذاشته ام که رب الرحمهما کما ربیانی صغیرا ✒️ ★᭄ꦿ @heralpoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به زمزمه های آب خانه بدون تو دلتنگی می آورد . ✒️ ★᭄ꦿ @heralpoem
هنوز پرتقال های حیاط طعم دست های تو دارند. ✒️ ★᭄ꦿ @heralpoem
و خانه ات همیشه بوی بهار می دهد. راستی پدر امروز که بچه هایت به هوای تو در این خانه اند دعایشان کن که عاقبت بخیر زندگی کنند و باغبان، نفس بکشند. هدیه به روح کشاورزت که یک عالمه بهار کاشته ای برای ما اللهم صلی علی محمد وال محمد و عجل فرجهم ✒️ ★᭄ꦿ @heralpoem
هدایت شده از فُـــؤٰاد'!
برای آنچه اعتقاد دارید .. ایستادگی کنید ؛ حتی اگر هزینه‌اش تنهاایستادن باشد ! - حاج‌احمدمتوسلیان -
امشب کاش تو آمین بگویی به خواهشِ جانم که الهم الرزقنی نگاهش، به وقتِ کوچ... ✒️ ★᭄ꦿ @heralpoem
آقای تحلیلگر ✍️ تصویری که مشاهده میکنید مربوط به کودک فلسطینی در سوگ پدر است 🔗 دریافت توییت @mrtahlilgar1
و روز امتحان هرکس مشغول خودش می شود مرور می کند دانسته هایش را و دلشوره ی نشستن روی همان صندلی ای را دارد که همیشه با خیال راحت روی آن نشسته است... خدا جانم آن وقت که از من می پرسند خدایت کیست؟ و پیامبرت؟ و امامت؟ و محبتت؟ جانم را تو نور بده به درست امتحان دادن... پ.ن. به وقت امتحان های ترم. ✒️ ★᭄ꦿ @heralpoem