eitaa logo
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
781 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
35 فایل
به‌نامِ‌خداوندِچشم‌انتظارانِ‌بی‌قرار..!!💔 سفر عشق از آن روز شروع شد ڪہ خدا ✨ مهــر یڪ بے ڪفن انداخت میــانِ دل ما .💔 #اندکی‌ا‌زمـا↯ @shorotharim #مدیر↯ @Babasadgh وقف‌بانوی‌بی‌نشآن🌱 وقف‌آقاامام‌زمان🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤒(••"♡"•• هـر چـیزی وقـت خـودش رو میخـواد نه گُـل قبل از وقـتـش شکـوفه میـزنه نه خـــورشیـد قبـل از وقتـش غـروب میکنه ↫ تـلاش کن ↫ منتـظر بمـون وقتــےبـرای‌تـوباشـه‌اتفـاق‌میـوفـته🌱| 🙃💚 ━⊰❀❀🌸❀❀⊱━ @herimashgh ━⊰❀❀🌸❀❀⊱━
♡🕊🌸🕊♡ 🌿 • +یڪ¹ جُمعہِ بهترےّ↓ خواهـد آمد🍃 و منـ و تمـٰامـِ گل‌ها و غروبِ ایوانِ خانہ..✨ برایتـ ذوق خواهیمـ ڪرد :)🎈 _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ 🌸| 🤲🏻| اللّٰھـُمـ ؏ـجِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْ ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[💚💛] 🌼] 🌿] ـ ـــــ ــــــــــ ـ ـــــ ــــــــــ ـ ـــــ تو عیانےٖ🌱 هم چو خورشید فروزان☀️ چشم ما قابل نباشد🍀 که ببیند روی زیبای تو را...💫 اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْ🍀 ـ ـــــ ــــــــــ ـ ـــــ ــــــــــ ـ ـــــ ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
⸀🍂🔗˼.. .. 🍂] 🧡] ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ‹🔗🍂› بھارآمدھ..؛ اما، ھوا‌غم‌‌انگیز‌استـ..🥀'' ـھواۍ‌بے‌شما؛ دقیقاًھواۍ‌پاییزاستـ..🍂! ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ^🧡•• ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
‌‌‌‌‌Γ🌿 ‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌مولاۍ‌مـن♥️🖐🏻 اۍناگھان‌ترازهمہ‌ۍ‌اتفـٰاق‌ها پایانِ‌خوبِ‌قصہ‌ۍ‌تلـخ‌ِ‌فراق‌ھا اۍ‌وارثِ‌شڪوہ‌اساطیر،جلوھ‌ڪن تاگم‌شودابھت‌این‌دعاها . . .シ ☁️¦⇢ 🌿•• 🌿↷ ••❥︎🌸 @herimashgh
‏روزها رفت و فقط حسرت دیدار رُخت، مانده بر این دل یعقوبی ما... ‎
‏گویند بهاری شد و گل آمد و دی شد، ما بی‌ تو ندیدیم که کی‌ آمد و کی‌ شد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بزرگترین ساختمان جهان در کعبه! ⚠️ خانه شیطان در کنار خانه خدا.!! 😱 سایه شیطان روی کعبه خدا..!! ⚠️ در آخرالزمانیم..!! تا آخر حتما نگاه کنید بعد از مشاهده فیلم از کانال خارج نشوید❌ راضی نیستیم ❥︎🌸 @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺5 صلوات🌺برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان(عج) بفرستین تا انشاالله رمان بارگذاری بشه.🌸
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 #حریم_عشـ‌ـق_تا_شهادت #رمان #از_روزی_که_رفتی #پارت‌هشتاد‌و‌چهارم سید مهدی امش
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 بعد از فوت همسرش هم خونه رو فروخته و یه خونه وچیکتر گرفته و باقی پولشو داد کرایه کنه ارميا : روز اولی که خونه شون رو دیدم فکر کردم بچه اشتباه فکر کردم ! صدرا : همه اشتباه می کنن . ارميا : تو که زندگی نامه ی خانواده ش رو درآوردی ، نفهمیدی عمویی ، عمه ای ، خاله ای ، دایی ای چیزی نداره ؟ صدرا ابرو بالا انداخت : نکنه قصد ازدواج داری ؟ الحنش شوخ بود و لبخند بدجنسی روی لبانش بود . آرمیا هم ادامه داد : قصد ازدواج دارم ، مورد خوبی داری ؟ صدرا : متاسفانه مادر آیه خانم یه دونه دختر بوده و دخترخاله ای در کار نیست ! از طرف پدر هم که دوتا عمو داشته که تو جنگ شهید شدن و اصلا زن نداشتن که دختری داشته باشن ، روی فامیلای آیه خانم حساب نکن ! ارميا : رو فامیلای تو چی ؟ صدرا آه کشید . هنوز زخمی که معصومه زد ، درد داشت : فامیل من لياقت نداره ! ارمیا : چرا پکر شدی ؟ صدرا : زن داداشم با برادر رها ازدواج کرد ؟ ارميا ابرو در هم کشید . مقداری حساب کتاب کرد و گفت : متاسفم صدرا : هزار بار بهش گفتم برادر من ، پای شریک و رفیق رو به خونه زندگیت باز نکن ! رفت و آمد حدی داره ، لااقل طرف رو بشناس و زندگیت رو بپا ! با کسی رفت و آمد کن که چشمش پاک باشه و پی ناموست نباشه ، هرچی رها پاک و نجیب و بی آلایش و با ایمانه ، رامین بویی از آدمیت نبرده ! گاهی نمیتونم باور کنم خواهر برادرن ! ارميا : شاید چون رها خانم کسی مثل آیه خانم رو کنارش داشت . صدرا : آره ! دوست میتونه زندگی ها رو زیر و رو کنه ! ارمیا به دوستی خود با مردی اندیشید که بعد از مرگش سر دوستی را با او باز کرده بود چقدر دوست خوبی بود سید مهدی ! چیزی مثل آیه و رها ! ارمیا را از مرداب زندگی گذشته اش بیرون کشید و دریا را به همه وسعت و عظمتش پیش رویش گشود
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 آیه به سختی چشم باز کرد . به سختی لب زد :مهدی... صدای رها را شنید : آیه ... آیه جان ! خوبی عزیزم ؟ آیه پلک زد تا تاری دیدش کم شود : بچه ؟ لبخند رها زیبا بود : یه دختر کوچولوی جیغ جیغو داری یه کم از پسر من یاد نگرفت که .. . پسر دارم آروم ، متین دختر تو جغجغه ست ؛ اصلا برای پسرم نمیگیرمش ! آیه : کی میارنش ؟ رها : منتظرن تو بیدار بشی که جغجغه رو تحویلت بدن ، دخترت رو مخ همه رفته ! صدای در آمد . حاج على و فخرالسادات ، محمد ، صدرا ، ارمیا وارد شدند دسته گل و شیرینی ! سخت جای تو خالیست مرد ... چرا نیستی ! آیه که تازه به سختی نشسته بود رها چادر گلدارش را روی سرش حالی جواب تبریک ها را می داد . مادر شوهرش گریه می کرد ، جایت خالیست مرد . .. خیلی خالیست . صدای گریه ی نوزادی آمد و دقایقی بعد پرستار با دخترک آیه آمد . رها : دیدید گفتم جغجغه ست ؟ صداش قبل از خودش میاد وروجک ! همه سعی داشتند جو را عوض کنند ؟ صدرا : رها جان قول پسر ما رو ندیا ! بچه بيچارهم دو روزه کر می شه ! حاج علی : حالا کی به تو دختر میده ؟ همین دختر بیچاره حیف شد ، بسه صدرا : داشتیم حاجی ؟ حاج على : فعلا که داریم ؟ سیدمحمد : ای قربون دهنت حاجی ! حالا فکر میکنه پسر خودش چیه ، خوبه همین یک ماه پیش دیدمش ! پسرای تنبل همه ش یا خوابه يا خمار خوابه .. . از خوابم که بیدار میشه هی خمیازه میکشه .. . انگار معتاده ! صدای خنده در اتاق پیچید . طولی نکشید که خنده ها جمع شد آیه لب زد .... بابا ... حاج على : جان بابا ؟ آیه بغض کرد : - زیر گوش دخترکم اذان میگی ؟ دخترکم بابا نداره ! فخرالسادات هق هقش بلند شد . رها رو برگرداند که آیه اشکش را نبيند . چیزی میان گلوی ارميا بالا و پایین میشد . حاج علی زیر گوش دخترک اذان گفت ارمیا نگاهش را به صورتش دوخت " چقدر شیرینی دختر سید مهدی نتوانست تحمل کند ، بغض گلویش را گرفته بود . از اتاق آرام و بی صدا خارج شد . وقتی اذان را گفت ، صدرا سعی کرد جو را عوض کند : حالا اسم این جغجغه خانم چی هست ؟ آیه : به دخترم نگید جغجغه ، گناه داره ! اسمش زينبه ؛
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 فخرالسادات : عاشق دخترش بود . این قدر دوستش داشت که انگار سالها با این بچه زندگی کرده ، چه آرزوها داشت برای دخترش ! فخرالسادات نگاهی به افراد اتاق کرد و گفت : شبیه مادرشه ، مهدی همه ش میگفت دخترم باید شبیه مادرش باشه ! وقت ملاقات تمام شد و همه رفتند ، قرار بود رها پیش آیه بماند . رها برای بدرقه شان رفت و وقتی برگشت ، نفس نفس میزد . آیه : چی شده چرا دویدی ؟ رها : باورت نمیشه چی شنیدم ! آیه : مگه چی شنیدی ؟ رها : داشتم می رفتم که دیدم حاج خانم ، آقا ارميا رو کشید کنار و یه چیزی بهش گفت . نشنیدم چی گفت اما آخرش که داشت میرفت گفت تو مثل مهدی منی ! ارمیا هم رو زانو نشست و چادر حاج خانم رو بوسید ! آیه : گوش وایستادی ؟ رها : نه ... داشتم از کنارشون رد میشدم ! اونا هم بلند حرف می زدن همه ی حرفاشونو که نشنیدم ! آیه : حالا کی مرخص میشم ؟ رها : حالا استراحت کن ، تا فردا ! ************ یک هفته از آن روز گذشته بود . دوستان و همکارانش به دیدنش آمدند و رفتند . سیدمحمد دلش برای کسی لرزیده بود . سایه را چندباری دیده بود و دلش از دستش شر خورده بود ! آیه را واسطه کرد ، وقتی فخرالسادات فهمید لبخند زد . مهیای خواستگاری شده بودند ، شاید برکتي قدمهای کوچک زینب بود که خانه رنگ زندگی گرفت . حاج علی هم شاد بود . بعد از مرگ همسرش ، این دلخوشي کوچک برایش خیلی بزرگ بود ؛ انگار این دختر جان دوباره به تمام خانواده اش داده است ساعاتی از اذان مغرب گذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد . حاج على در را گشود و از ارميا استقبال کرد خوش اومدی پسرم ! ارميا : مزاحم شدم حاج آقا ، شرمنده ! صدای فخر السادات بلند شد : بالاخره تصمیم گرفتی بیای ؟ ارميا : امروز رفتم قم ، سر خاک سید مهدی ، من جرات چنین جسارتی رو نداشتم ! حاج علی به داخل تعارفش کرد . صدرا و رها هم بودند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👊🏽 زمونھ‌عوض‌شده‌ولے‌‌شیوه‌آموزش‌و مبارزه‌نه'! قبلا‌آموزش‌میدادن‌چطور‌بجنگیم‌در صحنه،‌میون‌توپ‌وتانڪ... الان‌یادمیگیریم‌چطوری‌علیه‌جنگ‌روانی‌ ونرم‌دشمن‌بارزه‌کنیم'!✌️🏾 ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
به دلِ خسته بگویید خداوندی هست!🌿 #𝐵𝑖𝑜🎨`• ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
تا زمین میگذرد ،ماه به دور و بر او تا ڪه ارباب ،حسین است منم نوڪر او ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
رفقایھ موج بریم ؟! فورواد کنین توکانالتون وبزارین پروفایلتون !! دمتون حیدری(: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❥︎🌸 @herimashgh