طبق یه روایتی؛
امام صادق در ایام #محرم لباس مشکی بدون یقه میپوشیدن..
وقتی یکی از یارانشون علت رو جویا میشن امام میفرمایند:
بستن یقه نشانه شادیست ولی ما عزاداریم و باید ساده بپوشیم!
مایی که به احترام خاندان حضرت مشکی میپوشیم که عرض ارادت کنیم نباید #سبک_زندگی و پوشاکمون هم حتی در وقت عزاداری مثل اونها باشه؟🙄
یا حداقل کوچکترین شباهتی داشته باشه:/؟
+کسی نخواست شما یقه نبدی و کاملا ساده بپوشی،
اما هدفت رو فراموش کردی؟
یادت رفت چرا مشکی پوشیدی؟
اگه خودت هم داغ دیده بودی حاضر بودی این لباسا رو بپوشی؟
اگه واقعا خودتو عزادار میدونی حواست باشه؛ این لباسا بیشتر شبیه لباس اشراف و مهمونیه نه لباس عزاداری که داغ دیده 👀‼️
آره خلاصه..
تنها ویژگی لباس عزا مشکی بودن نیست بلکه ساده بودنش هم مهمه!
هر لباسِ مشکی،لباسِ عزا نیست...
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh
ماجرای خواب مقبل کاشانی (شاعر اهل بیت( و مرثیه خوانی مقبل و محتشم در حضور پیامبران در مرقد مطهر آقا امام حسین(ع)
در سالى زوّار بسیاری از اصفهان، به جهت زیارت عاشوراء عازم کربلا شدند و من (مقبل) مرد تهیدستى بودم. به یکى از دوستان خود گفتم که میترسم بمیرم و آرزوى زیارت سیدالشهداء روحى له الفداء در دلم بماند. پس او، دلش بر من سوخت و بر حال من رقت نموده و گفت: اگر جز فقر عذرى ندارى بیا و برویم، تا کربلا مهمان من باش.
پس به اتفاق رفیق شفیق روانه شدیم. در نزدیکى گلپایگان، جمعى از قطّاع الطریق، شبانه بر سر زوّار ریختند و همه را غارت نمودند و ایشان برهنه و عریان وارد گلپایگان شدند. برخى قرض کردند و رفتند. من همانجا ماندم؛ نه اسباب رفتن داشتم، نه دل برگشتن، تا آنکه ماه محرم شد.
حسینیهاى در آنجا بود که شبها شیعیان در آن مشغول عزادارى بودند. من هم در آنجا به سر مىبردم و شب و روز مىگریستم. در اواخر شب، خوابم ربود. در عالم واقعه، دیدم وارد کربلا شدم، و رفتم به جانب حرم که مشرّف شوم. اذن دخول مىخواستم. شخصى مرا مانع شد و به دست اشاره کرد: برگرد که حال، وقت زیارت تو نیست
. گفتم: بنا نبود حرم جناب ابیعبدالله علیه السلام حاجب داشته باشد.
هر که بخواهد گو بیا و هر که خواهد گو برو کبر و ناز و حاجب و دربان در این درگاه نیست
گفت: اى مقبل، حال حضرت زهرا (س) و مادرش خدیجه کبرى و مریم و حوّا و آسیه و جمعى از حورالعین، با جمعى از انبیا، به زیارت آمدهاند. قدرى تأمّل کن، آنها که فارغ شدند نوبت تو است. گفتم: تو کیستى؟ گفت من ملکى هستم از جمله حافّین حول حرم مطهّر که دائم براى زوّار استغفار مى کنم.
پس دست مرا گرفته در میان صحن گردش میداد. جمعى را در صحن مقدّس مى دیدیم که شباهت به اهل دنیا نداشتند. پس رسیدیم به موضعى که در آن محفلى بود آراسته، و جمعى موقّر و با خضوع و خشوع نشسته بودند. پرسید: اینها را مىشناسى؟ گفتم: نه. گفت: اینها حضرات انبیا هستند که به زیارت سیدالشهداء صلواتالله علیه آمدهاند؛ آنکه بر همه مصدر نشسته، حضرت آدم ابوالبشر صفى الله علیه السلام است و آنکه در طرف یمین او نشسته، حضرت نوح نجىّ الله است و در طرف یسارش حضرت ابراهیم خلیل الله است و آن یکى شیث است و آن دیگرى ادریس است و آن هود و آن صالح و آن اسماعیل و آن اسحاق و آن داود و آن سلیمان و آن کلیم الله و آن روح الله است (صلوات الله علیهم اجمعین)
در آن اثنا دیدم بزرگوارى از حرم بیرون آمده، در حالتى که دو نفر، زیر بغلهاى او را گرفته بودند. پس همه انبیاء برخاستند و تعظیم او نمودند. این بزرگوار رفت و در صدر مجلس نشست، و بعد از لحظهاى سر بلند کرد و فرمود: محتشم را بیاورید.
پرسیدم: این بزرگوار کیست؟ گفت خاتم انبیاء محمد مصطفى صلىالله علیه و آله است. ساعتى نگذاشت که محتشم را آوردند و او مردى بود که کوتاه قد و قامت و خوش سیما که عمامهاى ژولیده بر سر داشت؛ پس او تعظیم کرد و ایستاد. حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: اى محتشم، امشب شب عاشوراء است، پیغمبران براى زیارت فرزندم حسین علیه السلام آمده اند، مىخواهند عزادارى کنند. برو بالاى منبر، و از اشعار دلسوز خود بخوان، تا ما بگرییم.
به امر پیغمبر صلى الله علیه و آله منبرى گذاشتند و محتشم رفت و در پلّه اول ایستاد. پیغمبر اشاره کرد بالاتر برو. در پله دوم ایستاد. فرمود: بالاتر برو تا آنکه در پله نهم منبر ایستاد. فرمود بخوان. مقبل میگوید: حواسّم را جمع نمودم، ببینم محتشم کدام بند مرثیه را مىخواند که از همه دلسوزتر است. شروع کرد به خواندن این بند:
کشتى شکست خورده طوفان کربلا
در خاک و خون فتاده به میدان کربلا
گر چشم روزگار، بر او فاش مىگریست
خون مىگذشت از سر ایوان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
عرض کرد: یا رسول الله!
بودند دیو و دد، همه سیراب و مىمکید خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا
صداى پیغمبر صلى الله علیه و آله به نالید بلند شد و رو به انبیاء کرد و فرمود: ببینید امت من با فرزند من چه کردهاند؛ آبى را که خدا بر کلاب ذئاب و کفّار مباح کرده، امت من بر اولاد من حرام کردند، پس محتشم، شروع کرد به این مرثیه:
روزى که شد به نیزه، سر آن بزرگوار
خورشید، سر برهنه بر آمد ز کوهسار
موجى به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابرى به بارش آمد و بگریست زار زار
چون محتشم به این شعر رسید، پیغمبران همه دست بر سر زدند. محتشم رو به پیغمبران کرده و گفت:
جمعى که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بىعمارى و محمل، شتر سوار
محتشم، هنوز دل ما از گریه خالى نشده است، بخوان
پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: بلى، این جزاى من بود که دختران مرا در کوچه و بازار مثل اهل زنگبار بگردانند.
محتشم سکوت کرد و ایستاد که پیغمبر صلى الله علیه و آله او را مرخّص فرماید. محتشم، هنوز دل ما از گریه خالى نشده است، بخوان. محتشم شوقى پیدا کرد و به هیجان آمد که پیغمبر میل دارد از اشعار او بگرید. عمّامه از سر برداشت و بر زمین زد و با دستش اشاره نمود بطرف قبر حضرت سیدالشهداء علیه السلام. و عرض کرد: یا رسول الله، منتظرى من بخوانم بشنوى؟ اینجا نظر کن:
این کشته فتاده به هامون، حسین توست
این صید دست و پا زده در خون، حسین توست
ملکى صدا زد: محتشم، پیغمبر غش کرد.
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهى دریا کباب شد
محتشم از منبر به زیر آمد؛ چون رسول خدا صلى الله علیه و آله به هوش آمد، رداى مبارک خود را خلعت به او عطا فرمود. مقبل میگوید: با خود گفتم: خاک بر سرت اى بى قابلیت. این همه شعر و مرثیه گفتهاى حال معلوم شد که پسند نشده. تو حاضر بودی و پیغمبر صلى الله علیه و آله اعتنا نفرمود به تو و محتشم را احضار فرمود و (محتشم) اشعار خود را خواند و پیغمبران گریستند و به خلعت مفتخر گردید. پس خود را بسیار ملامت نمودم و راضى بودم که زمین شکافته شود و من بر زمین فرو روم و خواستم زودتر از صحن بیرون روم که مبادا آشنائى مرا ببیند و خجالت بکشم.
چون روانه شدم و نزدیک درب صحن رسیدم، دیدم حوریهاى سیاه پوش از حرم بیرون آمد، دوان دوان رفت خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله و عرض کرد: یا رسول الله، دخترت فاطمه سلام الله علیها مىگوید: چرا دل مقبل را شکستى؟ او هم براى فرزندم حسین علیه السلام مرثیه گفت، آنگاه پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: مقبل، بیا. دخترم فاطمه علیهاالسلام میل دارد تو هم اشعار خود را بخوانى.
مقبل مىگوید: بدین شعف، چیزى نمانده بود که جانم از بدن برود. آمدم تعظیم کردم، رفتم بالاى منبر. در پله اول ایستادم. حضرت نفرمود بالاتر برو. فرمود: بخوان. پس دانستم که میان من و محتشم، چقدر فرق است. با خود خیال مىکردم که در مقابل آن مرثیههاى دلسوز پرگریه محتشم چه بخوانم. یادم آمد که واقعه شهادت را از همه بهتر به نظم درآورده ام. چند بیت شعر خواندم. عرض کردم: یا رسول الله !
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاد از حرکت، ذوالجناح از جولان
نه ذوالجناح، دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت
هوا ز باد مخالف، چون قیر گون گردید
عزیز فاطمه، از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهى ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد
چون این شعر را خواندم، صداى شیون بلند شد. پیغمبر صلى الله علیه و آله بر سر میزد و مى گفت: وا والده که یکمرتبه حوریهاى صدا زد: مقبل، بس است. فاطمه روى قبر حسین علیهماالسلام غش کرد. مقبل مىگوید: از منبر فرود آمدم. در دلم گذشت کاش مرا هم خلعتى مرحمت مىکردند که در نزد امثال و اقران و نزد محتشم سرافراز میشدم که ناگاه دیدم از حرم مطهر، جوانى بىسر با بدن پاره پاره بیرون آمد و از حلقوم بریده فرمود: مقبل، دلت نشکند، خلعت ترا هم خودم میدهم.
لازم به ذکر است که مرحوم حاج ملا اسمعیل سبزوارى در کتاب «عدد السنه» (چاپ اسلامیه، مجلس 32، ص 169- 166٫) کیفیت خواب مُقبل را از «حزن المؤمنین» نقل نموده، و فرموده که خود احقر در اصفهان، در خانواده مقبل، کیفیت خواب را به خط خود او نیز دیدم، که خوابش را نقل کرده است.
منابع:
- عدد السنه، تالیف مرحوم حاج ملا اسمعیل سبزوارى، چاپ اسلامیه، مجلس 32، ص 169- 166٫
- کتاب جواهر الکلام العددیه، تالیف مرحوم حاج میرزا حسن اشرف الواعظین، جلد اول، چاپ 1362 قمرى، تبریز، ص 258- 256
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh
بسـمربِّاامهدی🖤
السلامعلیڪیاحجةاللهـفیأرضہ✨
🏴این قصّه کمی دگر به سر می آید
🏴آن یار که رفته از سفر می آید
🏴با پرچم سرخ و ذوالفقار حیدر
🏴با سیصد و سیزده نفر می آید
58.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
« هر آنکه توهین میکند به قرآن
بترسد از فریاد هر مسلمان
به قول تبت یدا ابی لهب
بترسد از خشم و این غضب»
با مدّاحی: #حاج_مهدی_رسولی
🗓 شب چهارم محرم الحرام ۱۴۴۵
جمعه ۳۰ تیرماه ۱۴۰۲
📍هیئت ثارالله زنجان
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh
حاجمهدی_رسولی_شکسته_باد_دهانی_بریده_باد_زبانی_.mp3
13.25M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
{شکسته باد دهانی بریده باد زبانی}
🎶#مداحی
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh
حࢪیم؏شـ♥️ـقتاشھادٺ
دلانه✨ لیاقت گریه کردن توی مجلس نوکری امام حسینو به هرکسی نمیدنا! اگه میبینی گوشه مجلس نشستی، خلوت ک
دلانه✨
نصف شبا یه گوشه بشینین
انقدر در خونهی خدا گریه و مناجات کنین
که صداتون واسه اهل آسمون آشنا بشه!
این روز ها دیگه بر نمی گرده …
•
شب اول قبر به خاطر فشاری که از گناهانمون بهمون میاد
به قدری فشار هست که شیری که در بچگی خوردیم از گوش و دهانمون میزنه بیرون؛
اونجا اگه امام حسین نیاد و امام زمان نیاد و نگن اینا از ما هستن،
اگر شهدا نیان و واسطه نشن، بیچارهایم؛ بیچاره.
این شب ها بهترین فرصت برای قسم دادن واسطه هاست ...
+حاج حسین یکتا
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسـمربِّاامهدی🖤
السلامعلیڪیاحجةاللهـفیأرضہ✨
#اَلسَّلاٰمُعَݪَیْڪَاَیُّهَاالْواٰلِدُشَّفیٖق
سلامبرتواےپدࢪمھࢪبانم🏴
29.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️حتما بهتون پیشنهاد میکنم این داستان رو بشنوید و به اشتراک بگذارید
تو برای امام حسین چیکار کردی که دم در بهشت بخردت ؟
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh
حسینی باش، نه هیئتی ..
زیرا اگر گرم هیئت بشوید،
حسینتان را آنگونه که خود
دوست داريد و باب ميلتان است میسازید
و هرکس که با میل شما مخالف باشد
میگویید با حسین(ع) مخالف است
ولی اگر حسینی باشید هیئت و رفتارتان
را بر مبنایِ حسین (ع) میسازید،
هیئتی شدن کاری ندارد، کافی است
ریش بگذارید و با پیراهن مشكی
از این هیئت به آن هیئت بروید
حسینی شدن است که دشوار است؛
-آیتاللهبهجت-
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh
[WWW.SARALLAH-ZN.IR]ma02042915.mp3
19.99M
#شور | آروم و قرار دل بیقرارم..
هیئتثاراللّٰهزنجان
مدّاح: #حاج_مهدی_رسولی
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh
دلانه✨
شب عاشورا، امام حسین'؏' به اصحاب فرمود:
فردا همه ی شما کشته خواهید شد، قاسم'؏' نزد عمویش آمد گفت:
عمو جان، من هم فردا کشته خواهم شد؟
امام او را به سینه اش چسباند و فرمود:
مرگ در نظر تو چگونه است؟
قاسم'؏'جواب داد:
از عسل شیرین تر است:)
حضرت قاسم فقط ۱۳ سال داشت ...
فرقش با نوجوان امروز چیه؟
باید جانبازی و فدا شدن در راه حق رو از قاسم بن الحسن یاد بگیریم!
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh
51.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حاج میثم مطیعی:
⭕️ ای مسئول فرهنگی! دست از سر هیأتها بردار!
⚠️ مداحان را خواننده نکنید!
⚠️ هیأتها را کنسرت نکنید!
#پیشنهاد_دانلود
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh
حࢪیم؏شـ♥️ـقتاشھادٺ
بسـمربِّاامهدی🖤 السلامعلیڪیاحجةاللهـفیأرضہ✨ #اَلسَّلاٰمُعَݪَیْڪَاَیُّهَاالْواٰلِدُشَّفیٖ
#سلام_آقای_من
❬تـِشنہرٰادَرطلبِآبِگوارٰاتـاکِے؟!
اینهَمہفٰاصِلہباحَضرتِدریٰاتـاکِے؟!
شیعَیـٰانجُزتونَدارَندپَنـٰاهے؛بَرگرد . .
انـتظارِفَرجاِ؎دٰادرسِمـٰا؛تـاکِے؟シ❁︎
#السلامعلیڪیابقیةالله..
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسینجانم!
﮼غمعشقتومراکشتولیحرفینیست
﮼عمر،درعشقتوخوباستبهآخربرسد
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh
دلانه✨
گاهی برای حسین شدن؛
باید شش ماهه شوی..
کوچک شوی..
بر روی دستانش جای گیری..
طفل باشی اما
لشکرش شوی!
وقتی او بی یار و یاور است نه سنت، نه جثه ات، نه مکانت، نه زمانت، نه موقعیتت..
هیچ کدام مانعت نشوند برای اینکه جان فدایش شوی(:
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh
حࢪیم؏شـ♥️ـقتاشھادٺ
دلانه✨ گاهی برای حسین شدن؛ باید شش ماهه شوی.. کوچک شوی.. بر روی دستانش جای گیری.. طفل باشی اما لشکر
◂هرکسکهدیدرأستـورابرنیـزهها
آهیکشیدوگفتکه «بیچـاره مـادرش💔»
حاجمهدی_رسولی_ای_ماه_من،_جان_رباب_.mp3
9.67M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
{ای ماه من، جان رباب…رو نیزه ها آروم بخواب}
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh
حࢪیم؏شـ♥️ـقتاشھادٺ
#سلام_آقای_من ❬تـِشنہرٰادَرطلبِآبِگوارٰاتـاکِے؟! اینهَمہفٰاصِلہباحَضرتِدریٰاتـاکِے؟! شیعَ
#سلام_آقای_من
زمینشلوغشدهگمشدم؛بیا...!-
فکریبهحالگمشدهیبیپناهکن"
اقا؛فدایچشمِتو،چشمانِخیسمن
شرمندهینگاهِتوهستمنگاهکن!🏴
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh