eitaa logo
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
781 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.3هزار ویدیو
35 فایل
به‌نامِ‌خداوندِچشم‌انتظارانِ‌بی‌قرار..!!💔 سفر عشق از آن روز شروع شد ڪہ خدا ✨ مهــر یڪ بے ڪفن انداخت میــانِ دل ما .💔 #اندکی‌ا‌زمـا↯ @shorotharim #مدیر↯ @Babasadgh وقف‌بانوی‌بی‌نشآن🌱 وقف‌آقاامام‌زمان🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
🕋📿 #قرار_دل ❤️ هنگام نماز اول وقت حاضر شو شاید آخرین دیدارت در زمین با خدا باشد .... به یاد نماز
《🌾🌻》 «نماز مثل یه چتره » در طول روزچند بار آرامشت رو از دست میدی؟ چند بار نگران میشی؟ چند بار عصبانی میشی؟ خدا يه چتر برای قلبت باز کرده تا روزی پنج بار،زیرش پناه بگیری و آروم بشی 💐 ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺭْﺯُﻗْﻨﻰ ﺷَﻔﺎﻋَﺔَﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻳَﻮْﻡَﺍﻟْﻮُﺭُﻭﺩِ ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
🦋 قدرت نماز در ریزش گناهان 🦋 🍏 آثار و برکات نماز بسیار فوق العاده است. از نماز تعبیر به حسنات کرده و فرموده است: إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ؛ [سوره هود، آیه ۱۱۴] خوبی‌ها بدی‌ها را از بین می‌برد. 🍏 علیه السلام می‌فرماید: ✍ من از آن گناهی که بعد از آن خدا به من مهلت بدهد دو رکعت نماز بخوانم، خوفی ندارم. بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۳۸۲] 🍏 چون با خدا ارتباط برقرار کردم، این ارتباط آن ظلمت و تاریکی گناه را محو می‌کند. البته منظور حق الناس نیست. حق الناس و بدهی مردم را باید داد. 📚 زیبایی های نماز ؛ استاد فرحزاد ؛ خلاصه ای از صفحه ۳۷ ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
❤️🧡💛💚💙💜///)))
|•°🤍🍁°•| 💓اولین تلفن بیسیم رو خدا اختراع کرد واسمش را گذاشت دعا😍 💓نه سیگنالش رو از دست میده ونه نیازی به شارژ دوباره اش داریم 💓هر جا هستیم ازش خوب استفاده کنیم همیشه آنتن میده👌 ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
[💜☂] از هـر دختـر بـہ ظآهـر مذهبـی بپرسی دوست دآری شغل همسـر آیندت چی بشھ؟! میگن طلبھ یآ بسیجـی یآ پلیـس ! ولـی یڪی شون نمیگھ شغل مھم نیست مھم اینـہ پولی ڪھ میـآره‌ حـلآل بآشھ ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
#حس_خوب #گل #امام_زمان ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
|~`🌺🍃 اِمروز را‌طوری‌بِخند‌که‌حَتی‌تَقدیر شَکستَش‌را‌بِپذیرد؛) آن‌چُنان‌عِشق‌بِوَرز،،، که‌حتی‌تَنفِر‌ راهَش‌را‌بِگیرد‌و‌بِرَود...! وَطوری‌خوب‌زِندگی‌کُن؛ که‌حَتی‌مرگ‌از‌تَماشای‌زِندِگیَت‌سیر‌نَشَود...! این‌زندگی‌نیست‌که‌می‌گذرد:( ما‌هستیم‌که ،،، پس‌با‌هر‌طُلوع‌و‌غُروب،‌لَبخَند‌بِزن، مِهربان‌باش‌و‌مُحبت‌کن...! ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
•🌼🐣• 🦋| 🌱| ــــــــــــــــــــــــ خدایا! در‌آسمونت‌رو‌باز‌کن یه‌اتفاق‌خوب‌بندازتو‌زندگیمون ــــــــــــــــــــــــــــــ ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❄️5صلوات❄️برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان(عج) بفرستین تا انشاالله رمان بارگذاری بشه.🌸🌿
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ 🔻 قسمت #سی_وهشت امیرعلی خیره
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت خاله اش را در آغوش گرفته بود و به حرف های خاله اش گوش می داد، و از اینکه نمی توانست آرامش کند،کلافه شده بود! ــ خاله جان،آروم باشید،با این گریه ها که سمانه خانم پیدا نمیشه ــ چیکار کنم خاله؟چیکار کنم تا پیداش بشه؟ ــ شما فقط بشینید دعا کنید،خودموم پیداش میکنیم،الان محسن و یاسین و دایی‌ حتی آقا محمود دارن میگردن،پس نگران نباشید. مژگان و خواهرش نیلوفر ،که برای همدردی به خانه ی فرحناز خانم آمده بودند،گوشه ای نشسته بودند و با ناراحتی به نجواهای کمیل و خاله اش نگاه می کردند. ــ بدبخت سمانه‌،الان پیداش بشه هم بدبختیاش تموم نمیشه ،ببیند چه حرفایی پشت سرش میگن مردم، که فلان و .... با درهم رفتن اخم های کمیل ، نیلوفر ترجیح داد سکوت کند،او فقط میخواست با این حرف اعلام حضور کند اما،حرف هایش خیلی بد،غیرت کمیل را آزرده بود. سمیه خانم به طرف خواهرش آمد و او را برای استراحت به اتاق برد،کمیل سراغ صغری، را گرفت که ثریا گفت: ــ تو اتاقه،از وقتی اومده تو اتاق سمانه است،قبول نمیکنه چیزی بخوره،فقط گریه میکنه،کاشکی برید باهاش کمی صحبت کنید کمیل سری تکان داد و بعد از تشکر کوتاهی به سمت اتاق سمانه رفت. تقه ای به در زد و آرام در را باز کرد،اولین بارش بود که وارد اتاق سمانه می شد،با کنجکاوی کل اتاق را بررسی کرد ،و در آخر کنار صغری روی تخت نشست. دستی در موهای خواهرکش کشید و آرام گفت: ــ صغری ،خانمی ،بلند نمیشی یه چیزی بخوری اما صغری جوابی نداد!! ــ عزیزم صغری جان بلند شو ،اینجوری که نمیشه صغری بر روی جایش نشست ،کمیل به این فکر ،که حرف هایش اثری گذاشته لبخندی بر روی لب هایش نشست اما با شنیدن حرف های صغری لبخند بر روی لبانش خشک شد!! ــ تو چرا نگران سمانه نیستی،چرا اینقدر آرومی،متوجه هستی چه اتفاقی افتاده،سمانه، ناموست ،دختری که دوست داری دو روزه که گم شده و ازش خبری نیست،چیه، دو روز گم شد نظرت در موردش عوض شد؟؟ بهش شک کردی؟؟مطمئنم که بلایی سر سمانه اومده سمانه اصلا اهل... ــ بــســـه با صدای بلند کمیل،دهانش بسته شد و با نگرانی به چهره ی سرخ از عصبانیت کمیل نگاه کرد. کمیل از عصبانیت نفش نفس می زد،او از همه ی آن ها نگران تر بود ،از همه داغون تر بود،اما با این حرف ها او را داغون تر می کردند،می خواست لب باز کند و بگوید از نگرانی هایش،بگوید از شب بیداری هایش که برای نجات سمانه بوده اما باز هم سکوت کرد،مثل همیشه.... ↩️ ... ○⭕️ ✍🏻 : فاطمه امیری
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت محمد بعد از سلام و احوالپرسی به اتاق خواهرزاده اش رفت،تقه ای به در زد و وارد اتاق شد،با دیدن کمیل که سرش را به پشت صندلی تکیه داده بود و چشمانش را بسته بود به طرفش رفت و صندلی را برداشت و روبه روی آن نشست.به پروند و برگه هایی که اطرافش پخش بود نگاهی انداخت،متوجه شد که پرونده برای سمانه است،چقدر دوست داشت که به دیدنش برود،اما اینجوری بهتر بود ،سمانه نباید چیزی در مورد دایی اش بداند. کمیل آرام چشمانش را باز کرد،محمد با دیدن چشمان سرخش ،سری به علامت تاسف تکان داد. ــ داری با خودت چیکار میکنی؟فکر میکنی با این حالت میتونی ادامه بدی؟یه نگاه به خودت انداختی،چشمات از شدت خستگی و فشار سرخ سرخ شدن،اینجوری میخوای سمانه رو از این قضیه بیرون بکشی کمیل چشمانش را محکم بر روی هم فشرد و زمزمه کرد: ــ کم اوردم دایی ،کم اوردم محمد ناراحت نگاهش را بر او دوخت و با لحنی که همیشه به محمد آرامش می داد گفت: ــ این پرونده چیزی نیست که بخواد تو رو از پا در بیاره،تو بدتر از این پروندهارو حل کردی،این دیگه چیزی نیست که بخواد تورو از پا در بیاره. ــ میدونم ,میدونم،اما این با بقیه فرق میکنه،نمیتونم درست تمرکز کنم،همش نگرانم،یک هفته گذشته اما چیزی پیدا نکردم،سهرابی فرار کرده،بشیری اثری ازش نیست،همه ی مدارکی که داریم هم بر ضد سمانه است،نمیدونم باید چیکار کنم؟ ــ میخوای پرونده رو بسپاری به یکی دیگه؟ ــ نه نه اصلا محمد سری تکان داد و پرونده ای که به همراه خود آورده بود را مقابل کمیل گرفت!! ــ رو یکی از پرونده ها دارم کار میکنم یه مدته،که یه چیز جالبی پیدا کردم،که فکر میکنم برای تو هم جالب باشه. کمیل سر جایش نشست،و پرونده را از دست محمد گرفت،پرونده را باز کرد و شروع به بررسی برگه ها کرد ــ تعجب نکردی؟؟ ــ نه ،چون حدسشو میزدم ــ پس دوباره سر یه پرونده همکار شدیم ،اصلا فکرش را نمی کرد که سمانه وارد چه بازی بزرگی شده،با دیدن نشریه ها حدس می زد کار آن گروه باشد اما تا قبل از دیدن این برگه ها ،امیدوار بود که تمام فکرهایش اشتباه باشند اما..... ↩️ ... ○⭕️ ✍🏻 : فاطمه امیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⸀🍂📸||• 🍂| 📸| • جانمۍ‌شود‌..🍂•` این‌خنده‌هادر‌قاب‌هیچ‌پنجرھ‌اۍ ‌خنده‌هایت‌تمام‌دوربین‌ها‌راعاشق‌ڪردھ‌استـ ..! ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
گفت:حاج‌آقامن‌شنیده‌ام‌اگرانسان‌درنماز متوجه‌شه‌ڪه‌ڪسی‌در‌حال‌دزدیدن‌ڪفششه می‌تونہ‌نماز‌روبشڪنہ‌‌و‌دنبال‌ڪفشش‌برھ‌ درستہ‌حاج‌آقا-؟ شیخ‌گفت:بلہ‌درستھ‌ نمازےڪه‌‌توش‌حواست‌به‌ڪفشت‌‌باشہ اصلاًباید‌شڪست! 🖐🏼/: ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
‌هروقت‌میخواست‌برای جوانان‌یادگاری بنویسد،مینوشت ؛ من‌کان‌لله کان‌الله‌له هرکه‌باخداباشدخدابااوست.! رسم‌عاشق‌نیست بایک دل ،دودلبرداشتن 🕊 🍋⃟🖇 ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
‴|🐼🎥|‴ ↯|ڪافیه هدف داشته باشے📸🍢 ↯|اون ‌وقت دنیا🍨🏊🏻‍♂ ↯|به اختیارِ تو مےچرخه🌍🥛 ↯|تو یک حرڪت ڪوچک ڪن🥂🚐 ↯|گردشِ‌دومینو شروع میشه🖇🛁 ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ 『 ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
📓| . . . کنار‌گذاشتن‌گناه‌اونجایی‌ارزش‌داره‌که برای‌خدا‌باشه ، و‌تو‌تنهایی‌خودمون‌ترک‌بشه . نه‌از‌ترسه‌اینکه‌پیش‌مردم‌آبرومون‌میره :) نگاه‌خدا‌کجا .. نگاه‌مردم‌کجا .. اصلُ‌رها‌نکنیم‌یوقت .. ! ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
#حدیث_دلتنگے 🌸🍃 شنیدم مصرعے شیوا ڪہ شیرین بود مضمونش... منم مجنون آن لیلے ڪہ صد لیلاست مجنونش✨♥️ #
🖐🏼!' +میگفت: اللھم‌اجعلنی‌مِن‌انصارالمھدی! ولی‌... مامانش‌بھش‌میگفت‌فلان‌کارُانـجام‌بده، صدتاخونہ‌اونورتر صدایِ‌غُرغُرکردن‌هاش‌میرفت 😊💔 ! ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
٢ 🌱 ‌ در همین حین که افراد زیادی دنبال کننده ی این سبک حجاب شده بودند؛ مسیر به نامحسوس ترین صورت ممکن تغییر کرد...😐🤦🏻‍♀ فضای معطوف به حیای پیج ها رنگ و بوی جدیدی گرفته و دیگر مسیر مصونیت حجاب را تلقی نمی کرد که معاصر با ورود پسران اصطلاحا مذهبی به اینستاگرام شد ! و این تازه شروع ماجرا بود .. ترکیب چادر مشکی همراه با لاک و دامن قرمز و زرد و‌..و خط چشم و پوشیه اسفناک ترین تضاد ممکن را به بار آورده بود تا ثابت کند با حجاب هم می توان زیبا بود! و عجیب تر آنکه با یقین به تاثیرشان در زمینه ی حجاب؛ با پشتکار وصف نشدنی ادامه می دادند..😐 همین هنگام که در شوک این اتفاق به سر برده و خیال گذرا بودنشان را داشتيم؛پسران مذهبی هم شروع به فعالیت کردند.🤦🏻‍♀😬 از حق نگذریم ترکیب پیچ های پسران ؛ عجیب بوی شهادت می داد !🧐 بگذارید برایتان بگویم: ریش،ریش،ریش(مهم ترین مواد لازم)،لباس پاسداری(در صورت عدم دسترسی؛پیراهن یقه آخوندی هم کفایت میکند)، چفیه،انگشتر عقیق یا شرف الشمس و‌ دُرِّ نجف و بیوگرافی  و آرزوی شهادت در حریم زینب! یک دور دیگر این ترکیب را مرور کنید تا متوجه عمق فاجعه شوید!😐😓 ....
٣ 🌱 تمامی این شروط کاملا پسندیده به نظر مي آيد و درست روی خط قرمزهایمان دست گذاشته اند تا اسم ائمه و عکس شهدا پوششی در مقابل بی عفتی و بی غیرتی باشد.😑🤦🏻‍♀ و ما مسئول تشخیص سخت آن از عرف و شرع هستیم تا به اين درك برسيم كه ظاهر تنها ملاک قضاوت نیست !‼️ طبیعتا یک سوال پیش می آید که بی غیرتی کجای این اتفاق بود؟ صبر کنید.. یک ترکیب کامل از دختران و پسران مذهبی و هیئتی به طور مجزا داشتيم ى مشغول تشویقشان بودیم تا با كارهاي فرهنگي فضای مجازی را سامان ببخشند که.. رفته رفته شاهد لایک و کامنت دو گروه برای یکدیگر شدیم با این مضمون که    دارت باشه و بعد با القاب خواهر و برادر ديني به دايركت رفته و ..♨️ ..
۴ 🌱  و بعد با القاب خواهر و برادر ديني به دايركت رفته و پس از تحسين ظواهر يكديگر ؛ متدرجاً استفاده از ضماير جمع به مفرد و خودماني و استيكر 🌹 به ❤️ تبديل شد !🙄 ما مردمي كه آن ابتداي كار، با ترويج حجاب به آن سبك و شمايل برخورد نكرده بوديم حالا شاهد عادي سازي روابط غيرشرعي دختران و پسران مذهبي هستيم!😓 مسيري كه رابطه ها پايانش نبود و تمام مقدساتمان را درگير كرد..🤦🏻‍♀ از مزار شهدا و قطعه سراداران بي پلاكي كه با هزاران اميد و آرزو به نسل دوم و سوم انقلاب كوله بارشان را بستند و مزار پر از آرامششان مقصد روزهاي بي تابي مردم بود و حال محل قرار و تجمع مفسدان مذهبي شده ؛تا دختراني كه تبليغ حجابشان منجر به آتش زدن چادري كه رسالتش عدم خودنمايي بود شد..🤦🏻‍♀😥 و حجاب استايل هايي كه با پوشش نسبتا كاملي شروع به آموزش حجاب كرده و با ادامه روند  ،مفهوم حجاب را خلاصه به مشخص نبودن مو دانسته و با ساپورت و دست هاي تا آرنج نمايان، رسالت تعلم حجاب را بر عهده گرفتند..😏 و ما غافل از آنكه بدانيم محجوبيت نياز به آموزش ندارد؛درگير يادگيري  شديم..🙁 ...