eitaa logo
حس هشتم
201 دنبال‌کننده
290 عکس
12 ویدیو
1 فایل
همه‌ی حواس پنج‌گانه‌ام به #هشتمین حس وجودم وابسته است... ^حس مهربان‌ترین امام در زندگی^ [ راضیم به رضای تو ] یا امام رضا مددی... Ad : @taha_118 📚📝📺🎼🎬
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حس هشتم
ای دل خوشیِ زندگـیَـم می‌شود نری؟ از حال و روز من که شما با خبر تری... 📌 @Hese_8
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد خوشا به حال خیالی که در حرم مانده و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد به یاد چایی شیرین کربلایی ها لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد چه ساختار قشنگی شکسته است خدا درون قالب شش‌گوشه یک غزل دارد بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟ بگو محبت ما ریشه در ازل دارد غلامتان به من آموخت در میانۀ خون که روسیاهی ما نیز راه حل دارد...
هدایت شده از حس هشتم
4_5931626521864180078
8.32M
دلبسته‌ی عشق بسته‌ی دنیا نیست... زندگی زندگی؛ ختم به شهادت نشود زیبا نیست @hese_8
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند  گر عاشق صادقی ز مردن نهراس مردار بود هر آنکه او را نکشند  الرحیل الرحیل...  @hese_8
سلام... اولش که حس‌هشتم رو ساختم یه کانال خصوصی بود برای چیزایی که دوست داشتم... بعد که چندتا از شعرها و ... رو برای دوستام فرستادم، اونا هم عضوش شدن! یه سری پیام ها همون موقع پاک شد... کم‌کم عضوهاش زیاد شد منم سعی میکردم مطالب بهتر و بیشتر بزارم چون احساس میکردم گره‌ی قلبم به امام رضا محکم و محکم‌تر میشه... اما چند وقتی هستش که دیگه حس‌هشتم بهم نمیاد... توضیحات کانال با حال و هوای من خیلی فاصله داره... یعنی ازش فاصله گرفتم... برای همین ، این آخرین پیامی هستش که تو حس‌هشتم میزارم! بهتره که بره جزو خاطرات و آرشیوها مرسی که بودید ❤ دعا یادتون نره... و در آخر این که؛ همان غلام قدیمی که داشتی، داری... همان امام‌رضایی که داشتم، دارم؟
چه می‌خواهد لب تشنه به غیر از لطف بارانی چه می‌خواهد شکسته دل به غیر از چشم گریانی شب طولانی و تسبیح و سجاده چه می چسبد بهار زود هنگامند ، شب های زمستانی... توکل بر توسل کن، توسل بر توکل کن در این دنیای حیرانی در این دریای طوفانی اگر تا شام می‌خندی، اگر تا صبح می‌خوابی تو از مردن چه می‌فهمی؟ تو از برزخ چه می‌دانی؟ اگر آشفته‌ات کردند، یعنی لایق وصلی! به او نزدیک‌تر هستی زمانی که پریشانی... نیاز مستمندان را بنه بر دیده‌ی منت مباد آنکه بگیرد دامنت را آه انسانی... خلاصه بار باید بست یا امروز یا فردا مده از کف مجال این دو روزی را که مهمانی! من و پروانه در آغوش هم تا صبح می سوزیم که با این سوختن روشن شود کنج شبستانی مرا هر وقت می‌دیدی، گریبان پاره می‌دیدی از اول نیز می‌آمد به من پاره گریبانی به دامان تو دست انداختم شاید که این دفعه بگیرد دامنت دستی از این آلوده دامانی... به جز تو جور عاشق را کسی گردن نمی‌گیرد خطایش را زلیخا کرد یوسف گشت زندانی اگر چه گریه‌ی هجران، شکسته می‌کند ما را ولی از آب پیشانی است بهتر چین پیشانی... به لطف گریه کار طفل بهتر راه می‌افتد! چه بهتر بیشتر از دیگران ما را بگریانی دگر فرقی ندارد جمعه و شنبه فقط برگرد گرفتاریم ما از دست این هجران طولانی پشیمان می‌شود آن که برای تو نمی‌میرد ” چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی “ در باغ شهادت را به آه نیمه شب وا کن اگر خون جگر خوردی تو هم جزو شهیدانی خبر داری که تو رفتی، به کوچه گردی افتادم به من از تو فقط هجران رسید آن هم چه هجرانی همه با دامن آتش گرفته رو به گودالند عجب شام غریبانی... عجب شام غریبانی... سر پیراهن تو گریه‌ی ما را در آوردند میان این همه کشته چرا تنها تو عریانی؟