eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
|°♥️🌱♥️°| ♥️ چیز عجیبے ست وقتے از دیڪتاتورے مے سازد ، زود رنج ڪه تنها را انحصارے مے خواهد از نازڪ دلـــ💓ـــے ڪه اشڪ مرا تاب نمے آورد … چیز عجیبے نیست شاید اما | و | عجیب … عاشـــ♥️ــق شده ایم !  •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
دلبــــرانـہ ❣ 💁🏻‍♀ اگه می‌خوای عاشقت باشه، روزی «» تا « دقیقه» از رو بهش بده! «سه دقیقه» اول ، «سه دقیقه» تلفنی و «سه دقیقه» قبل از خواب. توی این وقت‌های «سه دقیقه‌ای»، یادش بنداز که چقدر داری😍❤️، چقدر برات داره و چقدر قدر کارهایی که برات می‌کنه رو ..* 💍🙈 •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
‼️اطاعت از شوهر در حجاب و پوشش 🔷س 4097: مرد تا چه اندازه اختیار دارد همسر خود را ملزم به پوشش و آرایش خاصی نماید؟ و زن تا چه حد باید به حرف شوهرش در این باره گوش دهد و رعایت حجاب یا رعایت نکردن آن را الزامی بداند؟ ✅ج: مسئله پوشش و آرایش ربطی به دستور یا نهی شوهر ندارد بلکه حکم خدا است و خانمها باید در جاهایی که حجاب واجب است یعنی در نگاه نامحرم مراعات کنند حتی اگر شوهر مخالفت کند. 🔺بعکس در جاهایی که حجاب واجب نیست، اطاعت از امر شوهر به حجاب باز هم واجب نیست؛ مگر اینکه موردی باشد که اگر خانم اطاعت نکند، اختلاف یا مشاجره به وجود می آید و خدای ناکرده منجر به جدایی خواهد شد یا ترس از این باشد، در اینجا چون امر مهمی در میان است اطاعت لازم می باشد. •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
♥️ دلــداری از دلــبری سخت‌تره. 2⃣ گذشت داشته باشید 👌 همه‌ی ما مرتکب اشتباهاتی می‌شیم. این واقعیت تلخ زندگیه. اگه واقعاً برای همسرتون ارزش قائل هستین باید اون رو به‌ خاطر اشتباهاتی که مرتکب می‌شه ببخشین. کینه به دل داشتن، برای رابطه مثل سم می‌مونه و سم چیزی نیست که رابطه رو پایدار نگه داره!! کینه و کدورت‌ها رو فراموش کنید و این افکار سمی را دور بریزید. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌ڪــاشــانـہ‌ے‌مـہـر💞✿ 🏡 @kashaneh_mehr
نگاهش رو مشکوک و پر از تشویش به صورتم دوخت و گفت: - از... از چی خبر داری؟ عماد تو رو نخواست همین. - من از سیر تا پیاز ماجرا رو باخبرم. از تموم تلاش تو و مادرت برای زانو درآوردن عماد. از تموم جفایی که در حقش کردی. تو فکر می‌کنی عاشقی‌؟ تو یه خودخواه مریضی که حاضر شدی برای رسیدن به اهدافت با آبروی یه خونواده بازی کنی. نزدیک بود عماد رو برای همیشه از دست بدم، ولی خدا نخواست. خدا رو شکر! عصبی شده بود و تند و بی‌امان نفس می‌کشید و در عین حال سعی بر کنترل خودش داشت. - خوب حالا که چی؟ دوسش داشتم و تونستم که به دستش بیارم حالا چه فرقی میکنه که چه جوری؟ مهم اینه که تواناییش رو داشتم. تموم تنفرش رو ریخت توی نگاهش و ادامه داد: - داشت کم کم باهام راه میومد که تو دوباره فیلت یاد هندستون کرد. - عماد با مردهای اطراف تو خیلی فرق داره، اونی نیست که تو فکر می‌کنی، تو باختی مرجان! - بازنده‌م و شوهرت سه ساله شب و روزش با من یکیه؟ - بازنده‌یی که مالک قلب و ذهن اون، هنوز هم منم. چه سود اگه چند صباحی جسمش متعلق به تو بوده. صدای فرخنده سادات رو شنیدم که از پایین پرسید: - بچه بالاست، مادر؟ - بله اینجاست، الان میام‌ پایین. رو به مرجان ادامه دادم: - برات متاسفم‌، تموم زندگیت رو سر بد معامله‌یی باختی. تو و مادرت هیچ وقت فکر نمی‌کردید که من یه روزی بخوام برگردم اما من هستم از الان تا آخر عمر. - تو نمی‌تونی باعث بشی که عماد ازم رو برگردونه. من هم اندازه‌ی تو بهش حق دارم. - می‌دونی عماد چی بهم گفت؟ گفت اگه تو بخوای صیغه رو فسخ می‌کنم و دیگه برام هیچی حتی زندگی فریبا مهم‌ نیست. ولی افسوس که من مثل تو و اطرافیانت نیستم. زندگی من که خراب شد نمی‌خوام زندگی شخص دیگه‌یی به هم بریزه. اما تو ماجرات متفاوته، تو باید بمونی و زجر بکشی. تو باید پای انتخابت بمونی. داد زد: - برو پایین تو هیچ کاری نمی‌تونی بکنی. سه سال تونستم ازت دورش کنم و برای خودم نگهش دارم، باز هم می‌تونم. - این سه سال من نخواستم و تو تونستی ولی دیگه تموم شد. رو برگردوندم و پایین رفتم. آشکارا می‌لرزیدم. لحظات سختی رو پشت سر گذاشته بودم. بعد اون روز دیگه با مرجان مواجه نشدم و سعی کردم تا به زندگی خودم سر و سامونی بدم. اون روزها به سرعت در گذر بود و عماد باز شده بود همون عماد اوایل زندگیم و چقدر تلاش می‌کرد تا رابطه‌ی به هم ریخته‌مون رو ذره ذره مرمت کنه. خیلی تلاش داشتم تا وقتی کنارش هستم به روزهای بد اون سه سال فکر نکنم اما عماد که نزدیکم بود، ناخودآگاه تموم ذهنم پر از افکار مخرب میشد و ازش فاصله می‌گرفتم. من هنوز با خودم مشکل داشتم و نمیشد که از خطوط تعیین شده‌ پا فراتر بگذارم و از حدی نزدیکتر بشم به عماد. تموم شبهای تنهایی اون سه سال آزارم میداد و به همم می‌ریخت. عماد اما صبورانه همراهم بود و می‌فهمید که این صمیمیت از دست رفته زمان‌می‌بره تا مثل قبل بشه. مرجان هم بود و شده بود جزیی از زندگیم. مثل یک کورک دردناک و شاید که خدا میخواست صبرم رو به واسطه‌ی وجود اون محک بزنه. اون هم وقتی دید سر و صدا و دعوا عماد رو مجبور نمیکنه تا برگرده با همون شرایط کنار اومده بود. البته کارشکنی و ذات‌خرابیش همچنان ادامه داشت. چند ماهی طول کشید تا بتونم با خودم کنار بیام و عماد رو با همون وضعیت قبول کنم و رابطه‌م رو باهاش از سر بگیرم. گاهی دلم حتی برای مرجان هم می‌سوخت. او اگر از راه نیرنگ و فریب وارد شده بود ولی عماد رو دوست داشت و شاید که بهش نیاز داشت. از بقیه شنیدم که این اواخر خیلی به هم ریخته و داغونه. انگار داشتم دل وسیع می‌کردم و سر آخر از عماد خواستم که به عدالت رفتار کنه. قرار بر این شد تا یکی دو روز در هفته رو خونه‌ی مرجان باشه . که البته اون رو هم قسمت اعظمش یا بچه ها بالا بودن یا عماد پایین. چهارده ماه از برگشتم به عماد می‌گذشت که فهمیدم باردارم. اون شب عماد حال خوشی داشت. روی بچه‌ها رو با وسواس پوشوندم و چای ریختم و سینی به دست از آشپزخونه خارج شدم. توی اتاق نشسته بود و با نگاه مهربون و اشاره‌ی دستش ازم خواست تا کنارش باشم. پهلو به پهلوش نشستم، دستش رو گرد کمرم حلقه کرد و گفت: - معصوم من چطوره؟ - خوبم. - چند روزیه رنگت پریده‌ست، می‌ترسم بیماریت برگرده. خوبی؟ نگاه انداختم توی چشمهاش و گفتم: - من خوبم، باور کن! فقط... نگاهش پر از پرسش و سوال به چشمهام دوخته شده بود. - من... من باردارم عماد. لحظه‌یی تموم بهت جهان توی چشمهاش جمع شد و به یکباره تبدیل شد به خوشحالی زایدالوصفی که باعث شد چشمهاش براق‌تر از همیشه به چشم بیاد. چقدر خوشحال شد رو نمی‌دونم، چه ذوقی توی حرکاتش بود رو نمی‌دونم، اما بالاخره دیدم اون چیزی رو که خیلی وقت بود ندیده بودم. برق زیبای چشمهای شفاف و زلالش رو که خیلی وقت بود که نبود. همون برقِ عشق و امید رو.
🌤🥀♥️ دوست داشتنت زیباترین حس دنیاست! به بوئیدن پرتقال می‌ماند به عطر نرگس و رایحه‌ی یاس وقتی عاشقت شدم نمی‌دانستم تکه‌ای از بهشت در دوست داشتن تو، توصیف می‌شود؛ ‌‎‌‌‎‌ ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
💞 💝به همسرتون این اطمینان رو بدید که می‌تونه با شما درد و دل کنه و رازهای خودش رو باهاتون در میون بزاره... 💯باید بهش ثابت کنید بهترین مأمن اسرار و یا هم‌درد براش هستید. چون معمولا افراد رازهای دل و درد و دل هاشون رو به نزدیکانی که خیلی دوسشون دارند، می‌گویند. ♥️🌿قدرت عشق رو باور داشته باشید که می‌تونه آدم و زندگیش روبه کلی متحول کنه...! ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
♥️🌹 از برای امتحان چندی مرا دیوانه کن گر بِه از مجنون نبودم باز عاقل کن مرا ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به همین سادگی مایعی درست کنید که همه چیز رو تمیز میکنه 👌 •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم یه کار زیبا •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
🌀 یه زن هر روز به نوعی کلامی از بابت محبت شوهرش احتیاج داره💯 یعنی برخی جملات رو از بشنوه مثل دارم😍 و روش بیان آن هم این هست که گفته بشن...... ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِڪــاشــانـہ‌ے‌مـہـر💞✿ 🏡 @kashaneh_mehr
هــمــســــ💞ــــرانـہ ✅فقدان ارتباط کلامی در همسران ✍این حقیقت دارد که زوج‌ها به طور متوسط فقط چند دقیقه در روز با هم ارتباط کلامی با کیفیت دارند. هرج‌ و ‌مرج زندگی خیلی راحت شما را درگیر خود می‌کند و باعث می‌شود نتوانید با همسرتان صحبت کنید. اما زندگی بدون ارتباط کلامی زندگی زناشویی موفقی نخواهد بود. سعی کنید برای حرف زدن با همدیگر حداقل روزی چند دقیقه برای هم گفتگوی عاشقانه داشته باشید. •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿