#بی_احساس ✍اگر همسرتان #ابراز_محبت برایش سخت است و به راحتی اینکار را انجام نمی‌دهد و دوست دارید ابراز کردنش پررنگ شود، بهتر است در مواقع نادری که همسرتان ابراز محبت می‌کند یا رفتار عاطفی نشان می‌دهد، شیرینی و لذت آن را دائما برای همسرتان بازگو کنید تا غیر مستقیم متوجه شود که یک ابراز‌ محبت کوچک چقدر می‌تواند حال همسرش را دگرگون کرده و مدتها لذت ببرد. 💠 حالِ خوشتان را که با ابراز محبت همسرتان ایجاد شده با پیامکهای متنوع در طول روز و هم حضوری برایش بازگو کنید تا همسرتان متوجه شود که ابراز‌ محبت چقدر می‌تواند حال و هوای زندگی زناشویی را عوض کند. #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

#خانومها_بخوانند 👈تو خونه و جمع های خودی بعد از اسم همسر "جان" بزاریم و در جمع های رسمی تر "آقا" مثلا احسان جان، آقا احسان 👈چیزی که بیش از هرچیز ظرافت زن رو خراب میکنه داد زدن و جیغ جیغو بودنه 👈انجام کارهای خونه رو مثل یه کدبانو انجام بدیم نه مثل یک کلفت 👈با لباسی که آشپزی کردیم به استقبال شوهر نریم! هرگز وقتی مسواک نزدین رژ نزنین! 👈 خونه ی کسی رو که وای فای داره، با کافی نت اشتباه نگیرید. 👈 الگو بگیرید ولی کپی نباشید. 👈 در مورد همسر دیگران نظر ندید، چه مثبت چه منفی. 👈 سعی کنید، همیشه با لبخند بر لب با دیگران برخورد کنیین. #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

همش به لباس های بچه‌ی خواهر شوهرم حسودیم می شد 😤😬 تا اینکه بلاخره دل به دریا زدم ازش پرسیدم لباس های کودکت را از کجا میگیری که انقدر شیک و خفن هستن؟😳🤔 اولش کلی اذیتم کرد و سر به سرم گذاشت ولی بعدش یه کانال بهم معرفی کرد گفت از اینجا می خرم😍 یه سر بزن هر چی دلتون بخواد داره همشون هم شیک و با کلاس 😱 اینم لینک کانالش برای خانواده های خاص که به تیپ کودک‌شان اهمیت می دند بزن روی لینکش تا پاک نشده 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1387922107C9f371ba3ce

از سه چیز کار بگیر؛ عقل همت صبر سه چیز را آلوده نکن؛ قلب زبان چشم اما سه چیز را هیچ وقت فراموش نکن؛ خدا، مرگ و دوست خوب ❤️ @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾

#خرج_کردن_شوهر_برای_خانواده_اش اگر در موقعیتی هستین که همسرتون مجبوره برای خانواده اش (درصورتی که نیازی به این کار ندارن) مثلا #مادرش ،خواهرش #خرج کنه و یا نه، مجبور نیست ولی دائم براشون مایه میذاره و زیاد از حد خرجشون میکنه سعی کنین دائم بهش نگین چرا فلان کار رو برای اونها انجام دادی؟ فلان مبلغ زیاد بود برلی اونا و ... یعنی دائم به روش نیارین و یا دائم مقایسه نکنین ، اینطوری ممکنه پول هایی که خرج کرده و یا کارهایی که برای اونها انجام داده رو ازتون پنهان کنه و ممکنه توی ذهنش شما حسود به نظر بیایین. راه حل بهتر اینه که شما هم در جبهه اون قرار بگیرین ،یا تشویقش کنین و یا چیزی اصلا نگین و بعد تو موقعیت های مناسب با بیان مناسب حرفهایی بزنین که تاثیر گذار باشه وترجیحا حرفها بتونه طریقه خرج کردن مناسب رو با توجه به موقعیت خودتون به همسرتون یاد بده. مثلا اگر میتونین یه وام بزرگ بگیرین که مجبور شه قسط بده،یا اگر موقعیتش هست طلا بخرین و... خلاصه یه طوری که از پولش کم شه و الکی خرجش نکنه #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

🍁برای فردایت ✨مسیری روشن و زیبـا 🍁آرزو میڪنم ✨آنچنان ڪه به اشتباه 🍁به ڪسی اعتمـاد ✨و تڪیه نڪنی ، 🍁"جز خدا " ✨اوست ڪه عاشقانه 🍁دوستمان دارد...

🌷سلام به امروز خوش‌آمدید🌷 🌺صبح را زودتر از همه‌ٔ 🌼گنجشک‌ها آغاز مي کنم 🌸بيدار مي شوم تا آشتي نسيم 🌺و برگ درختان را تماشا کنم 🌼بر مي خيزم تا دروازه هاي 🌸آسمان را به روي پنجره هاي 🌺بسته‌ٔ زندگي بگشايم،هنوز اميد 🌼در صبح هاي زمين قدم مي زند 🌸هنوز بوي خوشبختي را 🌺مي شود از گلوي گلدان ها بوييد 🌼من پر از سلام هاي تازه ام 🌸تو پر از دليل هاي تازه اي

با آغاز هر صبح شاد باش دوست بدار فراموش کن و مهربان باش. درود عزیزان صبحتون همراه با سلامتی و شادابی

فصل دوم ...... پارت ۱۵ ...... مریم موقعی که داشت سرش رو میذاشت رو بالش گفت : این کیایی نمی ترسه تو خونه به این بزرگی زندگی می کنه ؟ جواب دادم : مریم جون بخواب . این چیزا به ما مربوط نیست عزیزم . چشمامون رو بستیم و تا این مدت باقی مونده تا صبح رو بخوابیم. ساعت نزدیک ۸ صبح بود . از جام به آرومی بلند شدم و پتوی مریم رو کشیدم سرش . از تخت پایین اومدم و از پنجره حیاط رو دید زدم . حیاط دلبازی بود درست به قشنگی خود خونه . دور تا دور رو گل زده بود و هر کنج دیوار یه گل آزالیای صورتی خود نمایی می کرد . ماشین کیایی هم توی حیاط پارک بود انگاری نرفته بود سر کار . از در اتاق اومدم بیرون و راهی سرویس بهداشتی شدم . توی آینه صورت شسته شدم رو نگاه کردم و به خودم گفتم دیشب کار اشتباهی کردی اون فقط فقط قصدش کمک بود و بس . باید یه جورایی عذر خواهی می کردم . از سرویس بیرون اومدم رفتم سمت آشپزخونه که درطولش یه تراس خونگی کوچیک رو به خیابون داشت . کتری رو شستم و توش آب ریختم و گذاشتم سر گاز تا جوش بیاد . فکرم در گیر این بود که مریم رو بیدار کنم بریم خرید . درب یخچال رو که باز کردم کلا شوکه شدم یخچال کاملا پر شده بود از انواع و اقسام وسایلی که برا یه خونه نیاز بود. چند تا تخم مرغ برای نیمرو کردن برداشتم و بسته نون که خیلی تمیز و بسته بندی شده داخل یخچال بود رو در آوردم . فکر درست کردن یه ناهار خوشمزه بدجور داشت مغزم رو میخورد که صدایی از سر خیابون توجهم رو جلب خودش کرد . از فریزر فاصله گرفتم به سمت تراس رفتم و درش رو باز کردم تا صدا واضح تر بشه . شنیدم که یه مرد جوان داشت می گفت : امیر علی چه مرگت شده تا این وقت روز خوابیدی ؟ پسر مگه تو کار و زندگی نداری ؟ امیر علی صدام رو میشنوی یا مردی ؟ انگاری داشت کیایی رو صدا می زد . راست میگفت نکنه اتفاقی براش افتاده باشه . اصلا این دیگه کی بود . چای رو با ابی که جوش اومده بود دم گذاشتم رفتم تا کیفم رو از اتاق بیارم . اما هرچه گشتم چیزی پیدا نکردم . مریم با چشم هایی خواب آلود از روی تخت بلند شد و گفت : سلام فکر کنم توی ماشین جا مونده . کنارش روی تخت نشستم : خب پس بلند شو بیا صبحانه بخوریم بعد تو برو کیف من رو از ماشین کیایی بیار . ساعت از هشت گذشته ولی هنوز کیایی نرفته سر کار ‌و خونه هست . مریم با خنده رو کرد به من : بیچاره تا صبح داشت رانندگی می کرد . خب خسته هست یا شایدم امروز روز کاریش نیست که نرفته سرکار . با عجله پریدم وسط حرفش : آخه الان یه نفر ...... یه مرد جوان داشت کنار در خونه صداش می زد . خیلی نگرانم مریم . مریم با خنده از تخت اومد پایین : نه به سیلی دیشبت یه طرف صورت به او نازنینی رو داغون کردی نه به نگرانی الانت . تا صبحانه رو خوردم می رم سر وقتش ببینم چه گِلی داره به سر میگیره که جواب نمیده .🌹