هــمــســــ💞ــــرانـہ
🍃 لطفا اگر با همسرتان مشکل دارید به این حرف گوش ندهید که با گذشت زمان اوضاع درست میشود.
👈 اوضاع باید درست باشد و شما آن را همچنان درست نگه دارید. هیچ وقت اوضاع، خود به خود درست نمیشود. به خصوص اگر از آغاز، اشکالات روانی و شخصیتی وجود داشته باشد.
✅ یادتان باشد؛ که برای یک انسان سالم، داشتن زندگی زناشویی و ازدواج، بهترین است.
❎ اما برای یک انسانی که سالم نیست؛ بدترین کار ازدواج است...!
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
#حدیث_عشق
ثواب بوسیدن فرزند
💠 پیامبر صلی الله علیه و آله:
✍ فرزندان خود را بسیار ببوسید زیرا برای شما در هر #بوسیدن درجهای است در بهشت که طول مسیر آن پانصد سال راه است.
📙روضةالواعظين، ج۲، ص۳۶۹
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
هــمــســــ💞ــــرانـہ
"ثابت کنید، میتوانید یک همدم خوب باشید!"
🍃 به همسرتون این اطمینان رو بدید که میتونه با شما درد و دل کنه و رازهای خودش رو باهاتون در میون بزاره...
👈 باید بهش ثابت کنید بهترین مأمن اسرار و یا همدرد براش هستید. چون معمولا افراد رازهای دل و درد و دل هاشون رو به نزدیکانی که خیلی دوسشون دارند، میگند.
✅ قدرت عشق رو باور داشته باشید که میتونه آدم و زندگیش روبه کلی متحول کنه...!
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
هــمــســــ💞ــــرانـہ
یکجهان
بَر هم زدم کز جمله بگزیدم تو را
من چه میکردم بهعالَم گر نمیدیدم روی تو را؟
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
هــمــســــ💞ــــرانـہ
❌❌وقتى قهر هستید، مواظب حرفهایتان باشید.
بعضى حرفها چنان زخمى به دل میزنند كه مرهم صد آشتى بر آن التيامى نيست!
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
#مُشکین82
عماد توی روشویی کنار راهرو صورتش رو آب زده و زیر لب لاالهالااللهی گفت و از توی آینه با چشم غره مرجان رو میپایید.
- تو زنی؟ تو آدمی؟ پستفطرت اشتباهی!
مرجان داد زد:
- چشمت به عزیز دلت افتاد باز؟ یادت نره که تو رو مثل یه تیکه آشغال به دردنخور از خونه و زندگی خودت بیرون کرد.
عماد باز به طرفش یورش برد که اگه دستهام رو روی سینهش نگذاشته بودم حتما بهش میرسید و ناکارش میکرد.
اونقدر قلبش تند و بیامان میتپید که حس کردم هر آن سکته میکنه. به گریه افتادم و ترسیده گفتم:
- تو رو قرآن بس کن عماد! برو پایین، بچهها تنهان، میترسن.
با دستهام به سینهش فشار آوردم و رو به عقب هولش دادم.
ملتمس نگاهش کردم و از چشمهاش خون میبارید.
- برو پیش بچهها.
مرجان پر از حرص و طعنه گفت:
- آره برو، برو همونجا که کل دلخوشیته.
اونقدر این کلمهی دلخوشی رو غلیظ و طعنهوار لفظ کرد که باز عماد خواست به طرفش بره. بازوش رو گرفتم و بلندتر از قبل گفتم:
- بس کن عماد.
خشمگین و عصبی براش خط و نشون کشید:
- من آخر کوتاه میکنم زبونی رو که بیخود و بیجهت دراز شده.
پا از اتاق بیرون گذاشت و مرجان زیر لب فحشی نثارش کرد و این بود دنیای ایدهآل عماد؟
سری از تاسف تکون دادم و گفتم:
- اگه من، یکی مثل خودت بودم چیکار میکردی مرجان؟ من که بریدم از عماد و دودستی تقدیمش کردم به تو.
پوزخندی تلخ زد و گفت:
- اون از تو نمیبره! چیزخورش کردی که با این همه غرور و بیمحلی هنوز هم ورد زبونش تویی.
- تو دیوونهیی، اونروزی که قصد زندگی من رو کردی فهمیدم کمعقلی! ولی الان از کمعقلی گذشتی و به مرز جنون رسیدی. تنهایی این بالا نشستی و برای خودت وهم و خیال میپیچی.
- دیوونه نبودم، دیوونم کردید.
با ابروهای بالا رفته گفتم:
- تو اومدی زندگی من رو به هم ریختی من تو رو دیوونه کردم؟
- آره تو! اونقدر ادا و اصول اومدی براش که مجبور شد برای اینکه خیالش از بابت راحتی تو آسوده باشه و نزدیکت باشه من رو بیاره تو این خراب شده. اگه راهش داده بودی چی میشد؟ زندگی من رو هم خراب کردی. من رو آورده اینجا که اختیار جیغ کشیدن خودم رو هم ندارم، پادگانه انگار.
✍🏻 #مژگان_گ
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
♥️🥀🌤
گاهی خوب است
برای دلخوشی هم که شده،
برای حس امنیت بیشتر،
برای بیشتر خوب شدن ...
آرام در گوشش بگویی:
✨تمام من برای توست ✨
#محسن_دعاوی
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
#هر_دو_بدانیم
"ناملايمات كوچك را ناديده بگيرید!"
🍃 اگر قرار باشد كه سر هر مساله كوچک و پيش پا افتادهای، جار و جنجال به پا كنيد، مطمئناً بعد از يك مدت از نظر روحی مريض خواهيد شد!
👈 بعضی از زنها و مردها، آنقدر انرژی روحی و عصبی به خرج میدهند و درگیر مسائل پیش پا افتاده هستند که اگر همان وقت را صرف مسائل عاشقانه با همسر خود کنند قطعا زندگی شاد و معنادار ی خواهند داشت...!
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
#خانمها_بدانند
تا حد امکان، با آدمهای خوشبخت و انرژی مثبت مراوده داشته باشید. آدمهایی که از داشتههاشون راضین و باهاش احساس خوشبختی میکنند نه کسانی که فقط نیمه خالی لیوان رو میبینند!
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
هــمــســــ💞ــــرانـہ
.🔹در دعوا با همسر و خانواده همسرت، حد نگهدار و راه برگشت را برای خودت باز بگذار،
.
❌هر چی از دهنت درآمد نگو،
❌هر کاری را نکن،
❌هر حرفی نزن،
❌هر بیاحترامی نکن.
.
🔸 حرفی نزنی که نشه بعدا جمعش کنی، هر غیبت و بدگویی از آنها برای دیگران نکن و احتمال بده که ممکن است برگردی و راه برگشت را بر خودت نبند.
.
سایه بعضی از حرفها و رفتارها تا ابد خواهد ماند و نخواهد گذاشت که آرام بگیری.
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
#مُشکین83
سری از تاسف تکون دادم و بیحرف به سمت درگاه اتاق رفتم.
چی میگفتم؟ اشتباه کرده بودم؟ عماد به خاطر من مجبور شده بود مرجان رو هم به این خونه بیاره؟ یعنی اون با ذهن منطقیش تصمیم گرفته بود و من با دید احساسی قضاوتش کرده بودم؟
نکنه تموم قضاوتم در موردش اشتباه باشه؟
احساسم رو پس زدم و با خودم گفتم،
اگر اینقدر براش مهم بودم چرا اصلا رفت دنبال زن دوم؟ اگه براش بس بودم چرا خواست آغوش دیگهیی رو امتحان کنه؟
نمیخوند! اصلا شواهد با کاری که عماد کرده بود همخونی نداشت و من کلافه از پلهها سرازیر و وارد اتاق خودم شدم.
وقتی که جویای علت دعواشون شدم عماد تعریف کرد که اون روز عصر مرجان لبهی پشت بوم فالگوش میایسته و صدای علی و بقیه رو میشنوه که عماد مسافر یزده.
مرجان اصرار کرده بود که حالا که اون باهات نمیاد، من رو ببر دکتر تا با خیال راحت بتونم مادر باشم و عماد هم خواستهش رو رد کرده و به جنجال کشیده شده بود. من میفهمیدم که عماد خودداری میکرد از بازگو کردن بد وبیراههایی که مرجان نثارم کرده بود و من توی چشمهای مرجان برق حسادت رو دیدم اون شب!
عماد ساعتی موند و کمی که آرومتر شد به خونهش برگشت.
اون روزها مرجان چنان سر ناسازگاری رو با عماد گذاشته بود که آخر پای حاجبابا به اختلافشون باز شد و بالاخره با واسطهی بقیه موفق شد تا عماد رو قانع کنه و برای درمان به یکی از شهرهای اطراف برن.
عماد همچنان بیقرار گفتن بود و تازگیها حس میکردم شاید که باید پای حرفهاش بنشینم و بشنوم حرفهایی رو که دو سال و نیمه فرو نکشیده عطش گفتنش ولی نمیدونم چرا دچار کشاکش درونی شده بودم.
تنها که میشدم با خودم عهد میکردم که اگه این دفعه خواست تا حرف بزنه قبول میکنم و گوش میشم برای حرفهاش، اما همین که باهاش روبرو میشدم تموم وجودم رو موج لجبازی بیسابقهیی میگرفت و تموم حسهای خوبم رو پس میزد. هنوز هم سخت بود برام وقتی فکر میکردم جایگاهم رو زن دیگهیی اشغال کرده و عماد هم منعش نکرده.
زندگی خوب و بد در گذر بود و اما میدیدم که چه روزهای سختی بر عماد میگذشت. یا در راه دکتر و دوا درمون بود یا درحال دعوا و مرافعه. چندین بار به شهرهای بزرگ رفتند اما بینتیجه بود، همه اتفاق نظر داشتند که بهترین راه اینه که هیچ وقت به بچهدار شدن فکر نکنند.
عماد تسلیم شده بود و خوب این طبیعی بود. اون پدر شدن رو تجربه کرده بود و حسرت به دل نبود اما مرجان داغ این حسرت، بیچارهش کرده و خستگی ناپذیر پی درمان بود. با خودم که فکر میکنم به این نتیجه میرسم که باروری یک زن از مهمترین ویژگیهاشه که خودش رو بیشتر از بقیه راضی میکنه و هیچ عذابی دردناکتر از این نیست که بیثمر باشی.
اون روزها به عماد سخت میگذشت و شاهد مُدّعا، موهای زودتر از موعد سفید شده شقیقههاش بود و نوری که خیلی وقت بود دیگه توی اون چشمهای شفاف ندیده بودم.
کمر خم کرده بود زیر بار این حادثههای تلخ و بیفرجام!
با تقدیر کنار اومده بودم. تموم هم و غمم رو صرف درست بزرگ کردن بچهها کرده بودم و البته که نرمتر شدنم نسبت به عماد رو توانایی کتمان نبود. هیچ وقت عشق و کینه باهم جمع نمیشن. جمع این دو محاله. دلم شکسته بود اما هنوز هم دیوانهوار دوستش داشتم. عماد حتی بعدها هم بارها اقرار کرد که میدونم اونقدر دوستم داری که اگر درد توی سرم بگیره تو حتما تب میکنی. واقعیت هم همین بود و لااقل در برابر خودم نمیتونستم انکارش کنم.
✍🏻 #مژگان_گ
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
*✅عشق، بردگی نیست.
از همسرمان توقع نداشته باشیم که اگر من را دوست دارد، در برابر هر خواسته من بگوید: چشم!
این بردگی است.
میخواهی بردهداری کنی یا همسرداری؟
میخواهی در خانهات کُلفَت داشته باشی یا خانم؟
❌کُلفَت، همسر نیست!
❌نوکر، هم همسر نیست!
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿