پارت ۳۷۳ ........
ساعت ۱۱ شب رد شده بود پرستار معطل من بود تا امپول ارام بخش بعدی رو بهم تزریق کنه .... ولی با اینکه دردم به استخونم داشت می رسید .... از پرستار هی درخواست می کردم که کمی صبر کنه تا شاید ارین از راه برسه .... اخرش حوصله پرستار سر رفت .... و با قهر امپول رو بهم تزریق کرد و از اتاق خارج شد .... بارون شدیدی میزد .... کتایون همچنان غمگین در خودش فرو رفته بود .... خواب به چشمم اومد و چشمم رو بستم .
انگاری روی یه پل بودم ..... من تازه این سر پل بودم و می خواستم ازش رد شم .... هوا مه الود بود و جرات نداشتم روی پل قدم بردارم .... چشم چرخوندم ..... هیچ کس اطرافم نبود .... به رو به رو نگاه کردم .... ارین درست وسط پل ایستاده بود .... چقدر به خودش رسیده بود ..... دست دراز کرد سمتم : کیانا .... خانومی ..... بیا پیشم .... نترس .... پل محکمه .... بیا .... میدونم از بلندی می ترسی ولی بیا پیشم خیلی دلتنگتم .
با شور و شوق قدم برداشتم .... هر چه می رفتم ارتفاع زیر پام بیشتر میشد ..... به رو به رو نگاه کردم که به ارین بگم ... خیلی ارتفاع این پل بالاست ولی ارین داشت می رفت ..... برگشت سمتم : کیانا بهتره همونجا بمونی عزیزم ..... میدونم جات خیلی خوبه .... ولی من باید برم .... منتظرم هستن فدات شم ....فقط بدون دلم برای همیشه پیشت جا می مونه .... همیشه دلتنگتم .
اینا رو گفت و در یه چشم بهم زدن از پل رد شد ... هرچی صداش کردم ارین ...... ارین ..... ارین ..... از جلو چشمم ناپدید شد ...... همون لحظه تعادلم رو از دست دادم و داشتم از پل پرت میشدم پایین که از خواب پریدم .
ولی در واقع از سر و صدا از خواب پریده بودم و یکی داشت چنگ می انداخت به دست و پام و التماسم می کرد .... چشمم رو به زور باز کردم .... اولش تار بود ولی از درد کشیده شدن پاهام قشنگ چشمم رو باز کردم ..... در نهایت حیرت مامان فروزان بود که هر چه کتایون کرد جلوشو بگیره نمی تونست .
دوباره اومد چسبید به پام : باید ببخشیش کیانا .... بچمو باید ببخشی ..... التماست رو میکنم ..... به دست و پات می افتم .... یه عمر کنیزیت رو می کنم .... اریا رو ببخش ..... بچم ارین که از دستم رفت .... داغش صورت خوشگلش به دلم موند ..... التماست میکنم اریا رو ببخش .
چی داشت می گفت ..... بچم ارین از دستم رفت .... چی شد .... کجا رفت ..... چرا مبهم حرف میزد .
کتایون دوباره از تخت جداش کرد و به حرف اومد : خانوم مجد تو رو به اون قرآنی که می پرستین .... کیانا خبر نداره .... اینجوری بفهمه سکته میزنه .... یکم طاغت داشته باشین ..... ولش کنید ... بخیه هاش پاره میشن .
مامان فروزان که تا به امروز اونجوری ندیده بودمش ... با یه حرکت خودشو از دست کتایون جدا کرد و داد زد : خبر نداره ..... خبر نداره عزیز دلش از پیشمون رفته .... وای خدا .... وای خدا .... خبر نداره ..... اشکالی نداره ... من بهش میگم .... من میگم چه خاکی توسرم شده .... من میگم بی اولاد شدم .
هاج و واج به حرکات جنون وار مامان فروزان نگاه می کردم که دوباره اومد چسبید به دست و پام که احساس کردم یکی از بخیه ها تیر بدی کشید و به حرف اومد : عزیزم ..... ارینت .... ارین عزیزت .... شوهرت ..... همه کست فوت کرده .
این داشت برای خودش چی بلغور می کرد ..... ارین فوت کرده .... داشت با من شوخی می کرد .... همه اینا کابوس بود .... منم توی خوابی وحشت ناک .... درسته .... باید چندتا میزدم توی صورتم تا از خواب بپرم ..... چندتا سیلی محکم به خودم زدم و دوباره چشم باز کردم .... کل بخش ریخته بودن تو اتاقم .... اقاجون و کامران و مامان ملیحه مثل ابر بهار گریه می کردن ..... اقا میثم هم اومده بود سرس به زیر بود و ناراحت .... مامان فروزان حالا روی زمین نشسته بود زجه و مویه می کرد ..... اناهید پریشان و دل مرده به درب تکیه زده بود .... حتی اثری از زندگی در وجودش پیدا نمیشد .
بلند فریاد زدم : شماها چرا اینجوری هستین ؟ ..... چرا ماتم گرفتین ؟ .... چرا یکی درست و درمون به من نمیگه چی شده .... چرا همه هستین ولی ارین الان که باید باشه نیست .
بعدش بلند فریاد زدم : ارین ..... ارین ..... ارین بیا منو از دست اینا نجات بده .... سر صبحی با لباس سیاه افتادن به جونم و چرت و پرت تحویلم میدن .... بیا داخل .... حتمن بیرون وایستادی روت نمیشه بیای تو ..... ارین بیا دیگه .
مامان فروزان حین زجه و مویه کردنش پرید وسط حرفم : ارینم رفت .... پاره تنم رفت .... چی میگی واسه خودت کیانا ..... جیگر گوشه ام رفت .... عزیز و خوشگل من رفت .... مامان قربون هیکل مردونه ات بشم .... مامان فدای صورت و چشمای ماهت بشم ..... بیا منم ببر .... بیا منم ببر .... من بدون تو طاغت ندارم ..... جان مادر اینقدر از دنیا سیر بودی که زود پر کشیدی و رفتی .
از حرف هایی که میزد دلم در حال اتیش گرفتن بود .... حال خودم دست خودم نبود .... اتاق دور سرم می چرخید .... های های گریه بقیه توی گوشم بود .از امروز فصل اول فقط ۱۰ هزار تومن😍
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/1472435/35030
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
⁉️فصل دوم
https://eitaa.com/joinchat/4206690776C521e60d745
عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
🌿 ادامه دارد...
دوست عزیز : نشر و کپی برداری به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
#سیاست_همسرداری
📛👈🏻 هرگز دعوا را کش ندهید
_ وقتی بحثتون میشه و دلخوری پیش میاد نزار دلخوری به روز بعد بکشه از دلش دربیار و بی تفاوت نخواب
این حس بی تفاوتی از تلخ تریناست که روان همسرتو ازار میده.
همون شب ناراحتیو چالش کن و روز بعدتونو با شادی و رضایت از هم شروع کن
وگرنه روزی که با ناراحتی از شب قبل شروع بشه، اون روز هم هدر میره
💌 *با مهربونی از دلش در بیار*
اگه گذشت آدمو کوچیک میکرد خدا با این همه گذشتش انقد بزرگ نبود ...
احسنت به این زن و شوهرایی که حتی تو لحظات ناراحتی و دلخوری کنار هم هستن و جاشون رو از هم جدا نمیکنند.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
🟢 با همسر لجباز چگونه رفتار کنیم؟
▫️هیچگاه با لجبازی رفتار همسرتان را تلافی نکنید.
▫️در یک موقعیت مناسب از همسرتان انتقاد کنید.
▫️ وقتی همسرتان عصبانی است، با او صحبت نکنید.
▫️ وقتی کار مثبتی انجام میدهد، تحسینش کنید.
◽همسرانی که با کوچکترین مشکل لجبازی میکنند احتمالا از اعتماد به نفس کمی برخوردارند. در این مواقع سکوت کنید و شدت لجبازیاش را افزایش ندهید.
◽یکی دیگر از عواملی که میتواند باعث لجبازی بشود، لحن صحبت کردن و گفتگوی طرفین است، چون در برخی مواقع لحن صحبت خانم و یا آقا بسیار تند و با کنایه است که ممکن است طرف مقابل را سر لج بیندازد.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#سیاست_همسرداری
ریشه #شک به همسر را در خودتان پیدا کنید
◾️دو محور اصلی و بسیار مهم هر رابطهای و به خصوص در زندگی مشترک ، اعتماد و احترام است و اگر هرکدام از این دو محور آسیب ببینند ممکن است رابطه کاملاً از بین برود.
در حقیقت این دو، خط قرمزهایی هستند که هیچگاه نباید از آنها عبور کرد. به محض این که بیاعتمادی در رابطهای به وجود بیاید رابطه به سمت ویرانی میرود.
شک به همسر از آن چیزهایی است که میتواند هم احترام و هم اعتماد را در زندگی زناشویی از بین ببرد و به تدریج پناهگاه امن خانه و زندگی مشترک را به جهنمی تبدیل کند.
هرکدام از ما دست کم یک بار در زندگی شک را تجربه کردهایم ولی شک در هیچ کجا مثل زندگی مشترک و شک به همسر نمیتواند مخرب باشد.
شک به همسر عشق را نابود می کند.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#اعتماد زن و شوهر
1.برای ساختن اعتماد ، سعی کنید کوچکترین قولهایتان را هم جدی بگیرید.
لازم نیست کارهایی که انجامشان برایتان مقدور نیست را قبول کنید.
2. رازهایش را فاش نکنید.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#هر_دو_بخوانیم
وقتی از دست همسرتون عصبانی هستین
دوتا راه دارین:
➖ یا اینکه برید مستقیم قضیه رو باهاشون در میون بذارین و یه جوری حل و فصلش کنین،
➖ یا اینکه ببخشیدش و کلا قضیه رو فراموشش کنین.
ولی معمولا ما هیچ کدوم از این دو تا کار رو انجام نمیدیم! بلکه شروع میکنیم تو ذهنمون صد بار قضیه رو تکرار میکنیم و بارها تو ذهنمون با طرف مقابل دعوا میکنیم!
نتیجه این میشه که پر میشیم از خشم و کدورت و ناراحتی... حالا یا یه روزی میترکیم و خشم مون رو روی طرف خالی میکنیم یا اینکه این ناراحتی میمونه تو دلمون و در بلند مدت میشه کینه از طرف مقابل و افسردگی برای خودمون.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
به حرفهای نوجوان گوش كنید.
بسیاری از نوجوانان شاكی هستند كه والدین به حرف آنان گوش نمیكنند.
ارتباط مانند خیابان دوطرفه است.
اگر میخواهید نوجوان به حرف شما گوش كند،با دقت شنوای حرف هایش باشید.👌
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
خانومایی که مرداشونو تشویق میکنن، عشق همسرشونو قوی تر میکنن.
مردا فرق بین تشویق واقعی و بی خودی رو درک میکنن، پس حتما به عشقتون بگین که بینظیری !!
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#خانمها_بخوانند
❌گرچه خیلی از زن ها گمان می کنند با #فداکاری تمام و کمال می توانند یک مرد را عاشق خود کنند اما واقعیت این
است که مردها #ترجیح می دهند، همسرشان عقاید و نظرات خودش را داشته باشد...!
✔️🔺مردها بیشتر به زنان با اعتماد به نفس #توجه می کنند و
دوست دارند به جای خمیری که به آن شکل می دهند، یک زن #قدرتمند و منطقی را انتخاب کنند که دوشادوش شان
برای ساختن یک زندگی خوب #انرژی می گذارد...
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
❗️کودکان هم رفتار خوب را یاد می گیرند و هم رفتار بد را.
🔸رفتار از طریق جادو رخ نمی دهد.
🔸رفتار به صورت ناگهانی از ناکجا آباد به وجود نمی آید.
🔸خوش رفتاری کودک نتیجه خوش شانسی نیست.
🔸رفتار کودک ناشی از یادگیری است.
▫️اگر کودک می تواند رفتاری را یاد بگیرد، امکان تغییر آن نیز وجود دارد.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
🔴 از نقاط ضعـف همـسرتان محافظت کنید!
💠 هر فردی حساسیــتهایی دارد. بهجا یا نابجا، با دلیل یا بدون دلیـــل! یکی از دماغش خوشش نمیآید، یکی حرف زدن در مــورد خــــانوادهاش را دوســت نـــدارد، یکی از تحصیلات پایینش خجالت زده است، یکی روی وزنش حساس است و دیگــری ترجیح میدهــد بحث مادی نکنــد و...
💠 وظیفــهی ماست که مواظب حساسیتهای همــسرمان باشیم، نه تنها صحبت از آنها را پیش نکشیم که حتی اگه در مهمانیها و بین دوستان و آشنایان حرفی در این مورد زده میشود، بحث را عوض کنیــم و یا مدافع همسرمان باشیم.
💠 سر این حساسیتها با همسرمان شوخی نکنیم.
💠 مطمئن باشید همسرتان محافظت شما از عیبهایش را متوجه خواهد شد و این عاملی برای تقویت روابط شما و افزایش محبوبیت است.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi