به همسرتان حق اشتباه کردن بدهید
کار سادهای نیست که به طرف مقابل حق اشتباه کردن بدهید. شما باید از ظرفیت هیجانی زیادی برخوردار باشید تا بتوانید این کار را انجام دهید. گفتن اینکه "من چنین ظرفیتی ندارم"، نه تنها شما را از دادن این حق معاف نمیکند که خودش عذر بدتر از گناه است. زیرا شما باید قبل از ازدواج از وجود چنین ظرفیتی در خودتان مطمئن میشدید و بعد اقدام به ازدواج میکردید. حالا هم اگر فاقد چنین ظرفیتی هستید، تلاش کنید آن را ایجاد کنید. چون بدون آن نمیتوانید از زندگی مشترک لذت ببرید.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
↴
واقعا چرا عادت کردیم تا بیدار میشیم شروع میکنیم به فکر کردن، به مشکلاتمون و غصه خوردن و حرص خوردن. بیاین تمرین کنیم به داشته هامون و زیباییهای زندگیمون فکر کنیم. باور کنید سخت نیست. اینهمه فکر کردین به مشکلات و غمها حل شد؟! نشد که، فقط باعث شد نفهمیم چطور روزمون شب شد، چطور روزها و ماه ها و سالها گذشت
به قول بزرگی هیچوقت نزارید ایکاش تکه کلام زمان پیری تون باشد!
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
گفتگو
پیچیدهترین مشکل یک زن و شوهر با گفتگو قابل حل شدن است. اما متأسفانه بسیاری از افراد قادر نیستند از این ابزار کارآمد استفاده کنند. تجربهی وحشتناک اغلب افراد این است که به محض اینکه میخواهند گفتگو کنند دعوا شروع میشود. به نظر می رسد این ابزار مهم بیشتر به مشکل دامن میزند تا آن را حل کند. چرا؟
گفتگو مثل یک بازی است که اگر قواعد آن را مراعات نکنیم دعوامان میشود. جِر زدن در بازی یعنی رعایت نکردن قواعد بازی و معمولا کسی که جر میزند موجب به هم خوردن بازی و ایجاد دعوا میشود. اولین شرط گفتگو تصمیم به شنیدن است نه تصمیم به حرف زدن. طرفین معمولا با قصد حرف زدن وارد گفتگو میشوند نه با قصد شنیدن. مراعات همین یک نکتهی ساده وضعیت گفتگو را به شدت متحول میکند. چرا افراد نمیخواهند بشنوند. زیرا شنیدن ظرفیت میخواهد که آنها ندارند. شنیدن یعنی افزایش چیزی به درون خود و تا شخص ظرفیت نداشته باشد نمیتواند چیزی به خود اضافه کند. اما حرف زدن یعنی خالی کردن چیزی از خود به دیگری. این کار را همه حتی افراد عقبافتاده نیز میتوانند.
اگر ظرفیت شنیدن ندارید، لطفا حرف نزنید. زیرا بدون تردید شرایط را بدتر خواهید کرد.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز جانانه زندگی کن
جدی و عبوس نباش
زندگی را به رقص آور
بـرقص مثل امواج به روی دریا
شکوفا شو مثل گل ها در بهاران
نغمه سرایی کن چون پرندگان
سلام روز بخیر 🌸🍃🌺
13.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌤 همه جا بروم به بهانه تو
که مگر برسم در خانه ی تو..
ߊَܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐَܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊܠܦَ̇ــــܝَܥܼܢ🌤
طاقتم طاق شد
و از تو "نیامد خبری"
جگرم آب شد
و از تو نیامد خبری...
عاشقانی که مدام
از "فرجت" میگفتند
عکسشان قاب شد
و از تو نیامد خبری...🥺
اللهم عجل لولیک الفرج💔
↴
اگر مایلین، از همسر وبچه ها،کلام ناپسند نشنوید؛
فقط کافیه؛
نظام کلامی خودتونو اصلاح کنید!
اينجوري؛
کلام اهل خونه هم اصلاح میشه
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
پارت ۳۷۷ ........
به ارومی به حرف اومدم : میدونم دردشون چیه .... فقط میخواد پسر قاتلش رو در بیاره و دوباره بلای جون جامعه کنه ..... ولی من از حقم کوتاه نمیام .... باید تقاص پس بده .
میدونم کوتاه و نمیای و باید تقاص پس بده ولی تو نباید خودتو زیاد درگیر کنی .... یعنی اصلا کار تو نیست ... این جور کارا باید بره دست یه وکیل تا بدونه چه جوری پیش بره .
با خودم کمی در فکر رفتم .... مریم راست می گفت .... من با این وضع جسمانی ناجورم ..... هیچ جوره نمی تونستم کارای خودم رو برسم ... چه برسه دادگاه برم ... علاوه بر اون فقط دادگاه نبود .... باید قبل دادگاه خیلی از مسایل مالی روشن میشد و با دلیل و مدرک می رفتم دادگاه ..... نهایت خستگی و درماندگی خودم و خانواده ام بود .
مریم بعد از مدتی فکر کردن به حرف اومد : چرا از یه اشنا کمک نگیریم ...... اونقدری می شناسیمش که بدونیم چقدر تو کارش خبره هست .
مغزم کار نمی کرد که چه کسی را می گوید .... که حرفش رو ادامه داد : استاد کیایی رو میگم ..... هم میشناسیمش .... هم میدونیم کارش رو خوب بلده .... هم بهش میشه اعتماد کرد .... تازه توی مراسم سوم هم یه نظر دیدمش حضور داشت .
تازه فکرم به کار افتاده بود و به حرف اومدم : ولی اگر بهش بگیم و قبول نکنه ؟ ... نمیخوام به درب بسته بخورم مریم .
مریم لبخند کم جونی به روم زد و جواب داد : دیگه غصه بقیه اش رو نخور .... با اقاجونت و بابام حرف میزنم که برن سراغش ..... مطمئن باش ردت نمیکنه .... میدونم قبول میکنه پرونده ات رو .
مریم که از اتاق بیرون رفت ..... دوباره خاطرات به مغزم هجوم اوردن ..... خاطرت عزیز ترینم .... من عاشق ارین بودم ... یعنی منو عاشق خودش کرده بود ..... پس چطور دلش اومد ترکم کنه .... مگه بهم قول نداده بود یه عمر کنار هم خوشبخت زندگی کنیم .
روز های بدون ارین همچنان در حال سپری شدن بودن ..... عصر های بعضی از روز ها که حالم مساعد تر نسبت به روزهای دیگر بود ... با بقیه بر سر خاک ارین حاضر میشدیم .... اونقدر در دلم باهاش حرف میزدم و اشک می ریختم که چشمه اشکم می خشکید و وقتی راهی برای تخلیه خودم پیدا نمی کردم ..... شروع میکردم به جیغ کشیدن .... حتی خودم هم گوش درد گرفته بودم .... بی حال و بی رمق راهی خانه میشدیم .
خبر داشتم که اقاجونم با گرفتن ادرس محل کار استاد کیایی به اونجا رفته و باهاش صحبت کرده و قرار شده که طی چند روز اینده جواب اینکه پرونده ام رو قبول میکنه بهمون بگه ..... چند روز گذشته بود ولی خبری از استاد کیایی نبود .
در دلم به خودم می گفتم ..... اون اصلا پرونده منو قبول نمیکنه ..... چرا باید قبول کنه ..... اونم پرونده کسی رو که یه بار براش خیلی تلاش کرد و من حتی دستمزد زحماتش رو نداده بودم .
پانزده روزی از مرگ ناگهانی ارین می گذشت ...... اونقدر دلتنگش بودم که حد نداشت .... دلتنگ این بودم که از راه برسه و بگه بیا بریم خونه خودمون ..... دلتنگ عزیزم گفتن هایش .... دلتنگ خانومی گفتن هایش .... ولی هرچه بیشتر دلتنگ میشدم بیشتر به در بسته میخوردم و بیشتر با این واقعیت که ارین برای همیشه ترکم کرده .... رو به رو میشدم .
دلم میخواست وقتی از سر خاک برمی گردم خودم رو توی اتاق زندانی کنم و توی خاطرات غرق بشم .... دوست نداشتم کسی مزاحمم بشه .... زخم های حاصل از اون اتفاق در حال التیام بود و ردشون روی تنم مونده بود ..... فقط این زخم قلب و روح شکسته ام بود که با هیچ چیزی خوب نمیشد جز بازگشت ارین .
مریم هم همچنان شبها در کنارم می موند ..... چون یه وقتایی از تنهایی می ترسیدم ..... کتایون هم که به کل زندگی خودشو ول کرده بود و مثل سنگ صبوری مهربان درد هام رو جونش می خرید .... مامان ملیحه و اقاجون از هیچ خیراتی برای ارین عزیزم کوتاهی نمی کردند و هر روز در حال درست کردن بسته های غذایی و خیرات بین افراد نیازمند بودند ..... تنها این وسط من بودم که حال روحی و روانی مساعدی نداشتم .... بیشتر وقتم با اشک ریختن سپری می شد .... شب ها با جیغ کشیدن ..... نمی تونستم خودم رو کنترل کنم و اسایش رو از خونه اقاجونم برده بودم .
غروب روز شانزدهم که از سر خاک ارین به خونه برگشتیم .... همونجا جلوی در از حال رفتم ..... اونقدر وضع جسمیم بد بود که اقاجونم از ترس با اورژانس تماس گرفت ..... که خیلی سریع خودشون رو رسوندن ..... بعد از معاینه و گرفتن فشار و قند و خون چندتا سرم تقویتی و ارام بخش بهم زدن .
با اینکه از هوش رفته بودم ولی صدا ها رو نا واضح می شنیدم .... مامان ملیحه به اقا جونم گفت : حاجی .... نمیخواد ببرینش بالا توی اتاقش .... بذارید بچم همین جا جلو چشمم باشه .... خودم ازش مراقبت میکنم .
روی مبل راحتی سه نفره دراز کشیده بودم و مامان ملیحه روم یه پتو کشید و خودش کنارم نشست .... دلم نوازش های مادرانه اش رو می خواست که ازم دریغ نکرد و با دلم راه اومد .از امروز فصل اول فقط ۱۰ هزار تومن😍
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/1472435/35030
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
⁉️فصل دوم
https://eitaa.com/joinchat/4206690776C521e60d745
عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
🌿 ادامه دارد...
دوست عزیز : نشر و کپی برداری به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام صبحتون بخیر و در پناه خدا
🌷خدایا مراقب دستان ما باش
🌸که جز به سوی تو باز نگردد
🌷مراقب قلب ما باش
🌸که فقط خانه محبت تو باشد
🌷کمکمان کن تا با هم مهربان باشیم
🌸تا محبت و مهربانیات را
🌷با تمام وجود احساس کنیم🙏
🌸روزتون پر برکت و در پناه پروردگار
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#همسر_شكاك
یک خنده ساده در مهمانی یا یک ساعت دیرتر به خانه آمدن، بمب درون او را منفجر ميکند و خانه را برایتان جهنم ميکند...😒
❌کافی است چند دقیقه بیشتر پای آینه بایستید تا حتی به تلاش شما برای زیباتر شدن هم شک کند و پای دیگرانی که از وجودشان بیخبرید را به میان بیاورد؟
انگار این مرد، هیچ کدام از تلاشهایتان برای ساختن یک خانه آرام را نميبیند و در فکرهایی غرق شده است که بیان کردنشان آزارتان ميدهد.
اگر تردیدهای این مرد شکاک، عشق را از خانه شما فراری ميدهد ساده از کنار حرفهایش نگذرید.😒
شک کردن مشکلی نیست که با گذر زمان یا بالاتر رفتن تحمل شما از بین برود😐
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
❌قهر کردن عامل تباه سازی زندگی مشترک❌
4⃣قهر نکنید اما بفهمانید که از کارش ناراحت شده اید
شما میتوانید به دنبال راه های ساده تری بگردید
تا به همسرتان بفهمانید که از کاری که انجام داده خوشتان نیامد،
‼️نباید مانند بچه ها قهر کنید و صحنه را ترک کنید.
شما میتوانید از کلمات و زبان کمک بگیرید تا مشکل را در همان زمان حل کنید.
امام خمینی(ره) با اهل بیت خود قهر نمیکردند و حالت ناراحتی داشتند،
آن روز مثلا سر ناهار به نان و ماست اکتفا میکردند
دیگر از گوشت و پلو نمی خورند
و طرف چون میفهمید، عذر خواهی میکرد.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi