وقتی همسرتون واردخونه میشه برین سمتشو خریداشو ازش بگیرین وبگین
خسته نباشی عشقم
خدا برام نگهت داره هروقت اومدی خونه دستت پربودبعدم با ذوق یکی یکی خریداشونگاه کنین وتشکر کنین
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#هردو_بخوانیم
اولین نفری باشید که همسرتان را #تشویق میکند.
او اول از همه به #تحسین شما نیاز دارد.
بگذارید حس #قدرت او از جانب شما ارضا شود و نیاز به دیگران نباشد.
مردان دوست دارند بیشتر با کسانی باشند که حس شایستگی او را #تحسین کنند..
اگر میبینید همسرتان خانواده اش را #ترجیح میدهد یا دوستانش را، یعنی خانواده اش یا دوستانش بیشتر از شما حس قدرت و مورد نیاز بودن او را ارضا میکنند.
#همسرداری
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#متن_روز
☘🌸☘🌸☘🌸☘
دو چیز انسان را نابود میکند :
مشغول بودن به گذشته
مشغول شدن به دیگران
هر کس در گذشته بماند آینده را از دست میدهد!
و هر کس نگهبان رفتار دیگران باشد، نصفی از آسایش و راحتی خود را از دست میدهد!
بهترین انتقام در زندگی این است
که به راه خود ادامه دهید و اتفاقات بد را فراموش کنید.
به هیچکس اجازه ندهید از تماشای رنج شما لذت ببرد!
شاد بودن را سرمشق زندگی خود قرار دهید.
و مسیر زندگیتان را به زیبایی ترسیم کنید.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#زن_امروزی
وقتی همسرتان اشتباه میکند؛
به او نگویید: "دیدی گفتم...!"
چرا که، اگر از اشتباه كردن در حضور شما هراس داشته باشد شک نكنيد به تدريج از شما دورتر میشود.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#زنامروزی✍
زن را مثل گل برای ماندن كنار
خودتان خشك نكنيد
شايدهميشه بمانند اما ديگر آن
آدم سابق با همان ويژگیهانيستند
به زن ها اجازه زندگی بدهيد
حتی اگرقراراست بدون شما زنده بمانند.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من
چون قحط دیده ای که به نعمت رسیده است
👤صائب تبریزی
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁در این شب زیبا
✨آرزو می کنم
🍁همه خوبی های دنیا
✨مال شما باشه
🍁دلتون شاد باشه
✨غمی توی دلتون نشینه
🍁خنده از لب قشنگتون پاک نشه
✨و دنیا به کامتون باشه
🍁و اوقاتتون همیشه
✨بر مدار خوشبختی بچرخه
هدایت شده از تبلیغات《شهید ابراهیم هادی 》♥️
🏡‼️ خانه تکانی عیدانه ‼️🏡
.
فقط فقط ۹۶ تومن داریم تاااا ۲۳۰ تومن😳
.
حالا بیاید کل خونه رو برق بندازیم با ☺️👇
.
محصولات ما :
✅ بدون بو
✅ بدون حساسیت
✅ بدون مواد شیمیایی
✅ جایگزین وایتکس
📌با بالاترین کیفیت کمترین هزینه انجام بده
🧽🧽🧽🧽🧽🧽
📌قدرت چربی بری رو توی عکس ببین
✅مشاوره و ثبت سفارش من اینجام
👇👇👇👇
❤️❤️❤️❤️
@Mojezeh_zibayi
@Mojezeh_zibayi
@Mojezeh_zibayi
09220561170☎️☎️☎️
https://eitaa.com/39206362/1112
لینک کانال 👆😍
مداحی آنلاین - تو داماد ایرانی ما شدی - بنی فاطمه.mp3
10.55M
🌺 #میلاد_امام_سجاد
💐تو داماد ایرانی ما شدی
💐تو مهمان مهمانی ما شدی
🎙 #سید_مجید_بنی_فاطمه
عیدتون مبارک رفقا 💚🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا متعلق به آدماییه که
صبح ها با یه عالمه آرزوهای
قشنگ بیدار میشن
صبح بخیر💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دࢪگلشنعشقشاخشمشادآمد
شیرینشدهࢪوزگار،فرهادآمد
صلواٺفرستیدوسپسسجدهروید
دࢪزندگےحسین,سجادآمد🎊
#ولادت🤍
#میلاد_امام_سجاد
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ....... پارت ۱۶ ....... مریم رفت سرویس و منم با عجله ماهی تابه رو گذاشتم روی گاز و بعد از د
فصل دوم ......
پارت ۱۷.......
مریم همچنان سکوت کرده بود و انگاری حرفی برا گفتن نداشت که فرهاد بازم به حرف اومد و اون چیزی رو که نباید می گفت رو گفت : خانوم ..... خانوم خانوما .....با شما هستم ...... زبونت رو موش خورده که حرف نمی زنی ؟
مریم که انگاری خیلی بهش برخورده باشه جواب داد : نه خیر جناب ...... زبونم سر جاشه ..... ولی نمی دونم شما کجای پیازی که پیگیر زبون این و اونی .
از جواب دندان شکنی که مریم به فرهاد داد لبخندی روی لبم نشست ..... سرم رو انداختم زیر و دلم به حال فرهاد سوخت چون یکی به تورش خورده بود که از زبون چیزی کمتر از خودش نداشت.
برای اینکه به قضیه خاتمه بدم رو به مریم کردم : اتفاقی افتاده ؟ چیزی لازم دارین که اومدید اینجا خانوم رادمنش ؟
مریم سریع جواب داد : اومدم بگم کیف کیانا دیشب تو ماشین جامونده لطف کنید که من برش دارم .
سری تکون دادم و گفتم : الان از پنجره ریموت رو می زنم برید بی زحمت بر دارید ..... ببخشید نمی تونم تا ماشین بیام .
مریم کمی از در فاصله گرفت : اشکالی نداره استاد ببخشید سر صبحی مزاحم شدم . دیشب خیلی خسته بودین بیدارتون کردم بد موقع .
خواهش می کنمی نثارش کردم و در رو بستم و به سمت اتاق رفتم تا اونجا ریموت رو بزنم که دیدم فرهاد روی مبل وارفته .
دکمه ریموت رو زدم از پنجره مریم رو دیدم که از داخل ماشین کیف رو برداشت و به سمت ساختمون اومد . با خودم فکر می کردم این بر عکس کیانا میونه خوبی با آقایون داره ولی مثل اینکه اشتباه کرده بودم برعکس نظرم خیلی هم سر سخته.
لباسای دیشبم رو که تنم بود و با همونا خوابم برده بود با یه دست لباس راحتی تو خونه ای عوض کردم اومدم که برم سمت آشپزخونه که دیدم فرهاد میگه : من اگه زبون این دختره ریزه میزه رو کوتاه نکنم فرهاد نیستم.
گذاشتم یکم آروم بشه .
رفتم و چای ساز رو روشن کردم و اومدم روی مبل کناریش نشستم و گفتم : فرهاد جان با هر چیزی میخوای شوخی کنی قید این یکی رو بزن . چون پدراشون این دو تا رو دست من امانت داده .
بعد ادامه دادم : درثانی خواهش میکنم آرامش اینا رو بهم نزن . کیانا هم اومده . دیشب کلی اتفاق عجیب و غریب توی راه افتاد هیچ کدوم شب آرومی نداشتیم .
اما انگاری برق مریم بدجور فرهاد رو گرفته بود که زیر لب گفت : فسقل جوجه یه متر زبون داره .
رو به فرهاد دستم رو تکون دادم تا به خودش بیاد : فرهاد ...... فرهاد ...... تو این عالم هستی یا نه دارم میگم دیشب هیچکدوممون شب آرومی نداشتیم .
فرهاد که انگاری از عالم انتقام از مریم اومده باشه بیرون کمی به جلو خم شد : چی شده بود مگه ؟
منم کل ماجرا رو براش تعریف کردم . احساس می کردم سبک شدم .
فرهاد فقط گفت : عجب .... عجب . اشکال نداره یه مدت ور دست آدم گنده دماغی مثل خودت باشن و از من مشاوره بگیرن .... به خصوص اون خاله سوسکه ...... خوب میشن . نگران توام نیستم خودت رو بسپار دست من حالت از این رو به اون رو میکنم .🌹با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Hesszendegi/61558
❤️❤️❤️
❤️