eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
4.6هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️🍃 🟣 آداب و رسوم خود را به فرزندان تحمیل نکنید 🟣زیرا آنها برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شده‌اند 🟣قبل از اين كه بچه ها را به سلاح علم مجهز كنيم بايد مهربانی، عشق و انسانيت را به آنها ياد داد. 🟣خطر انسان مهربان برای هستی كمتر از خطر دانشمند نامهربان است! ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
بنده‌های شاکر زشتی‌های دیگران را می‌پوشانند از بد بودن کناره می گیرند سختی‌ها را با لبخند و امید می‌گذرانند و باور دارند که پایان شب سیه‌ سپید است چون دلشان را نور خدا گرفته... 🌙
بسم‌رب‌المهدی.. ❏اَلسَـلامُ‌عَلیڪَ یـٰابقیه الله•••|♥️ ❍یاایهاالعزیز‌🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صبح است و طلوع مهربانی ☕️خورشید و حریر آسمانی 🌸ایام به کام و روزتان عشق ☕️سرزنده و شـادمان بمانی         🌸ســلام، ☕️ صبح زیباتون بخیر 🌸امروزتون پر از خیر و برکت
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ..... پارت ۲۹۶ ...... انگاری از حرفم تعجب کرده بود .... گارسون اومد و با حساب کردن میزمون ر
فصل دوم ..... پارت ۲۹۷ ...... نذاشتم بیشتر ادامه بده : باور کن من قصدم از بیان اون جمله فقط شوخی بود ..... نمیخوام فکرت مشغول حرفای من باشه .... باز کن بریم داخل عزیزم . اروم دست برد و کلید درب رو چرخوند ..... اول یه نگاه به خودم کرد و بعد درب رو باز کرد ..... با دست تعارفش کردم داخل . اروم و شمرده قدم برداشت داخل خونه ..... به قول فرهاد ته دلم نقل و نبات پخش بود از اینکه نیلوفر بالاخره قدم گذاشته بود به خونه ام . چرخی داخل خونه زد و همه جا رو از چشمای خوش رنگش رد کرد : اینجا خیلی بزرگ و دلبازه .... نمی دونم چی بگم .... شوکه شدم .... خیلی قشنگ و ارومه . دستم رو کردم توی جیب شلوارم و رفتم سمتش : نگاه به اروم بودن الانش نکن .... فرهاد بیاد خونه و بره واحد خودشون انگاری بمب می ترکه داخل کل ساختمون .... از بس این بشر پر حرف و بذله گو هست . شما دوست صمیمی به جز اقا فرهاد ندارین ؟ از زمانی که یادم میاد یکم بزرگتر شدم ... فقط و فقط فرهاد دوستم بود ..... نه شخص دیگری رو به عنوان دوست صمیمی ندارم . داشت اشپزخونه رو نگاه می کرد که رو کردم سمتش : دوست داری اتاقا و کتابخونه ام رو ببینی ؟ اروم دستش رو کشیدم و بردمش سمت اتاق خودم .... وقتی چشمش به کتابخونه دیواری بزرگ اتاقم خورد .... از سر ذوق واقعا نمی دونست چیکار میکنه ..... رفت سمت کتابها .... انگشت ظریفش رو روی سر فصل های کتاب ها می کشید ..... با ذوق به موضوع کتاب ها نگاه می کرد : همه اینا رو خوندین ؟ ..... یعنی این کتابا همش واسه خودتونه . بله ..... قبل از اینکه بذارمشون داخل کتابخونه خوندمشون ...... از نوجوانی به خوندن کتاب علاقه زیادی داشتم .... البته این کتاب هایی که می بینی بیشترش برای دوران دانشجوییم هست . داشتم نگاهش می کردم که یکدفعه دستش روی یه کتاب که مدت ها قبل خونده بودمش ثابت موند ..... نه ربطی به کارم داشت و نه ربطی به رشته تحصیلیم ...... یه کتابی بود که توی نمایشگاه خریده بودم و خوندنش برام یه تفریح بود : وای .... من خیلی دوست دارم این کتابو بخونم ..... یعنی یه موقعی داشتمش ولی نشد ..... به اینجای حرفش رسید حرف توی دهانش خشک شد و ذوق توی چشمش بی فروغ شد .با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ..... پارت ۲۹۷ ...... نذاشتم بیشتر ادامه بده : باور کن من قصدم از بیان اون جمله فقط شوخی بو
فصل دوم ...... پارت ۲۹۸ ...... اروم رفتم سمتش ..... کتاب رو از کتابخونه برداشتم و گرفتم و سمتش : چرا یکدفعه ساکت شدی ؟ ...... هیچ وقت حرف زدن یه دختر برام اینقدر جاذبه نداشته ...... حرف زدنت جاذبه داره ..... این کتاب و تموم کتاب های این کتابخونه مال خودت .... ولی اگر دوس داری از هر چیزی که خیلی اذیتت میکنه باهام حرف بزن ..... دوس دارم منو شریک گذشته تلخت کنی تا بتونی کنارم زود فراموششون کنی و طعم شیرینی رو بچشی . از لحن ارومم خیلی متعجب بود ولی دستش اومد بالا و کتاب رو با حسرت گرفت تو دستش : یه موقعی با اینکه خیلی سنم کم بود ..... توی اوج روزایی که عاشق درس و کتاب و خوندن کتاب بودم ..... یه کتابخونه کوچیک پر از کتاب داشتم که با عشق خریده بودمشون و همشون و چندباره خونده بودم ..... هر وقت بابام بهم پول توجیبی می داد ..... سریع نصفش رو از کتاب فروشی کتاب می خریدم ..... ولی ..... یه روز همشون توی اتیش سوخت ...... ارسلان توی حیاط اون خونه کذایی کلش رو اتیش زد .... جلو چشمم خیلی چیزایی که عاشقشون بودم رو سوزوند ..... برای اینکه می خواست من رام حرف ها و کارهاش بشم ..... می خواست من بشم برده گوش به فرمانش ..... هرچی که می گفت باید همون میشد . حرفش تموم شد ...... انگاری حرف از گذشته واقعا براش تلخ بود ..... ولی باید حرف میزد تا خالی بشه ..... تا بتونه رنگ ارامش رو ببینه و احساسش کنه . قدم برداشتم سمتش که حالا نگاهش روی کتاب توی دستش خشک شده بود : نیلوفر ...... گذشته هرچی بود تموم شد ..... اینده رو ببین که چقدر قشنگ برات میسازمش ..... توام فقط و فقط حقت اینه که لذت ببری ...... گذشته هرچی که بوده تمومه ..... تا اونجایی که توانم برسه کمکت میکنم به هرچی که ارزوش رو داری و فکر میکنی درسته برسی ..... اینو بهت قول میدم . نگاهم کرد و لبخندی زد ...... خیلی خسته به نظر می رسید ..... انگاری یخ بینمون وا شده بود که حالا ازم نمی ترسید .... نا خدا گاه یاد اولین برخوردم با این دختر که حالا همسرم بود افتادم که چقدر ازم می ترسید ..... لبخندی کنج لبم جا گرفت . دوباره محو تماشای کتابخونه ام شده بود که رفتم سمتش .... اروم کنارش ایستادم و به خودم جرات دادم مقنعه اش رو به ارومی از سرش برداشتم .... موهای خوش رنگش قشنگ ترین رنگی بود که تا حالا به چشمم خورده بود .... صورتش رنگ خجالت به خودش گرفته بود ... باعث شد ازش فاصله بگیرم یکم . ..... گوشیم زنگ خورد .... یکی از موکلام بود .... از صبح چندباری تماس گرفته بود که سر کلاس بودم .... بعد از ظهر هم دو بار تماس گرفته بود که داخل کافه بودم .... باید جواب می دادم .با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
🔴 💠 یک راه حل برای بی‌مورد همسر این است که از او بخواهید تمام انتقادات خود را نسبت به شما روی بنویسد و به شما بدهد. 💠 بعد از خواندن به هیچ وجه در صدد دفاع از انتقاداتش برنیایید چون نتیجه‌ی عکس می‌گیرید حتی اگر حق با شماست صبوری کنید و گارد نگیرید. فقط به او با خوشرویی بگویید می‌کنم عیبهایم را برطرف کنم. 💠 انتقادات او را چندین دفعه با دقّت بخوانید و خود را جای او بگذارید تا بتوانید او را درک کنید. 💠 این‌کار او را از لحاظ روحی تخلیه کرده و به او نسبی می‌دهد. 💠 مهم‌تر اینکه این‌کار برای رشد و بالا رفتن شما تمرین بسیار مفیدی است و یقیناً با استقبالِ شما از انتقاداتش، خاص و ویژه‌ای پیدا خواهید کرد. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برای همسو شدن زن و شوهر در زندگی چه باید کرد؟ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شب موندن بچه‌ها خونه فامیل! 🔰 ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
‌ 🔹اگر مایلید همسر شما داشته باشد و شما را تکیه گاه خود بداند، ✔️از برنامه ها و کارهای خود با او صحبت کنید. ✔️در مورد آروزها و افکارتان با او گفتگو کنید. ✔️از خوبیهای او تعریف و تمجید کنید. _با همین میزان گفتگو، او احساس می کند مورد توجه شما قرار گرفته است. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
🔴 💠 آقایون بدانید! برخی کارها در منزل، هم شما رو محبوب همسرتان می‌کند و هم برای مناسب است. 💠 مثلا گاهی یا لباس همسرتان را بشویید. گاهی سرویس دستشویی منزل را نظافت کنید، منزل را جارو بزنید، گردگیری کنید، سیب‌زمینی‌ پوست بگیرید و .... 💠 ظاهر برخی کارها، کوچک است اما بسیاری از کینه‌ها و دلخوری‌های بزرگ را از بین می‌برد و اثرات خوبی دارد. 💠 خانمها با کمک کردن مرد در خانه، شاداب می‌شوند.👌 ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
🔴 💠 گاهی در زندگیِ زن و شوهری حال نداریم. و انگیزه‌ای برای تحرّک و تلاش وجود ندارد. 💠 یکی‌از مهارتهایی که می‌تواند فضای بی‌روح خانه را دهد شنیدن یا دیدن چیزی است که نقش آن ایجاد و زدن است. 💠 لذا گاهی در فضای خانه، پخش صدای زیبا و ملایم ، مناجات، روضه‌ای یا کلیپی زیبا از و یا سخنان کوتاه ، جرّقه‌ای می‌شود تا فضای سرد خانه را گرم و با انگیزه کند. 💠 اتصال همسران به عامل ازدیاد و گرمابخش زندگی خواهد شد. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi