eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
همسرانه هردوبدانیم ❤️برای داشتن یک رابطه عاطفی بلند مدت، شما باید احترام میان خود و شریک زندگیتان را نگه دارید. 👈 در حقیقت، احترام یکی از مهمترین عواملی هست که استحکام یک رابطه را حفظ می‌کند. اگر شما از طرف مقابلتان انتظار دارید که به شما احترام بگذارد، شما نیز باید احترام او را نگه دارید. ‌‌‌ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
🌸هردوبدانیم يكى از مهمترين نكات ايجاد رابطه خوب با فرزندتان ، همسرتان يا دوستتان اين است كه هميشه براى شروع احساسات افراد را تاييد كنيد مثلا به همسرتان بگوييد : ميدونم از اينكه دير اومدم عصبانى هستى ، ميدونم الان از دستش عصبانى هستى ، ميدونم دلت شكسته يا به فرزندتان بگيد : ميدونم ميترسى يا ميدونم عصبانى شدى كه بيشتر تو پارك نمونديم ... ❗️شايد باور نكنيد اما در بيشتر مواقع تاييد احساس ديگران معجزه ميكنه.. ‌‌‌ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
♥️🍃 ابتدا فکــر کنــید بعد جواب بدهــید! 🔸اولین اصل یک گفتگو موفــق و سالم قبل از خوب شنــیدن و خوب حــرف زدن، "خوب فکر کردن" است. در گفتگو با همسرتان بر روی جمله به جمله صحبت های او فکر کنید و بعد پاسخ دهید، بعضی از ما عادت کرده ایم بدون توجه به روند مکالمه پاسخ هایی سریع و از پیش تعیین شده را در جواب همسرمان بیان کنیم. ‌‌‌ ‌ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
🌸🍃🌸🍃 خدایا با داشته های اندکمان آنگونه بزرگمان بدار که جز تو به در هیچ خانه ای رهسپار نشویم.زبانمان را از هر قضاوت و غیبتی محفوظ گردان تا بی اختیار در چنگال کلام های نادرستمان اسیر نشویم. خدایا یقینی در دلهایمان قرار ده تا از یادمان نرود به هنگام بیچارگی و ناامیدی باید صبور بود و تنها چشم به درگاه تو داشت. خدایا هرکه بر ما ستم روا داشت،از حقیقت آگاهش گردان و محبتی در دلش براه بیانداز تا از یاد بَرَد طمع ها،حسد ها و جفاهای فردا را...
. گاهی باید یه دایره بکشی و بشینی درونش. بذار به حال خودش زندگی رو و هیاهوی آدم ها رو... بشین کنار سکوتت و یک فنجان چای به خودت تعارف کن ♥️✨ 😋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر روز آغاز یک تغییر 😊 وشروع یک هیجان است خدایا دریچه شادے بےپایان خوشبختے،سلامتے وروزےپربرکت رابه روےهمه بازکن صبح بخیر دوستای عزیزم❤️ 🤍
محمد‌مهدی‌نصر فرزند شهید‌سید‌حسن نصرالله، امروز با دستان مبارک ولی‌فقیه معمم به عمامه مجاهد سید شهدای امت شد؛ ‏آقای عزیز ما فرمودند راه پدر را ادامه دهید و‌ انگشتری را به ایشان هدیه دادند و گفتند این را نگه داشته بودم که اگر سید آمد به او‌ هدیه کنم.🌱 ‏در راه پدر استوار باشی برادر...🙏
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۴۱۹ ....... صدای های های گریه اش باعث شد مریم و اقا فرهاد که اونام اونشب پیش من
فصل دوم ...... پارت ۴۲۰ ....... سر ظهر بود و کار دیگه ای نداشتم ..... با برداشتن کیفم از شرکت زدم بیرون ..... نشستم پشت فرمون ماشینم .... استارت زدم .... روشن نشد .... چندتا دیگه ام زدم ولی انگاری بی فایده بود . کلافه رفتم سمت نگهبانی و به اقای نودهی گفتم : میشه ماشینم اینجا تو پارکینگ بمونه ؟ اقای نودهی اومد جلو : نه خانوم .... نمیشه ..... حالا چرا نمی بری با خودت ؟ ..... مسئولیت داره ..... نمیشه . جواب دادم : اگر می تونستم ببرمش که با خودم می بردمش و مسئولیت برا شما به وجود نمی اوردم .... روشن نمیشه ..... استارت نمیخوره ...‌. حالا میشه اینجا بمونه تا فردا یه فکری واسش بکنم . کمی معطلم کرد : باشه ..... ولی فقط تا فردا ..... نری فردا بیای بگی تا اخر هفته بمونه .... زودتر فردا یه تعمیر کار بیار روشنش کن ببر ..... سوئیچتم بده بتونم مراقب باشم . سوئیچ رو گرفتم سمتش و با اینکه کلی منت گذاشته بود ازش تشکر کردم و راهی بیرون از شرکت شدم ..... هوا بارون داشت ..... تا سر خیابون اصلی هم کلی راه بود .... تازه معلوم نبود ماشین گیرم بیاد یا نه ..... دلم نمی خواست دوباره برم به اقای نودهی بگم زنگ بزنه اژانس بیاد .... نیاز به پیاده روی داشتم تا کمی به سرم باد بخوره . نگاهم به پاهام بود که سلانه سلانه و اروم اروم قدم برمی داشتن ..... به قطرات بارونی که روی اسفالت جاده می ریختن ..... خیس شدن برام مهم نبود ..... دلم گرفته بود و مثل این هوا بارونی بود دلم . نمیدونم چقدر از مسیر رو پیاده رفته بودم که یه ماشین مشکی سرعتش رو کنارم کم کرد و باهام همراه شد ..... بهش توجهی نکردم و راه خودمو رفتم که شیشه سمت منو کشید پایین : خانوم فرهمند بفرمایید بالا برسونمتون . صدا که همون صدا بود ..... مطمئنا خودش بود .... چند لحظه بعد همون طوری که قدم میزدم رو کردم سمتش : مرسی اقای کاویانفر .... میخوام قدم بزنم . دوباره صداش به گوشم رسید : بارون داره شدید میشه ... بفرمایید می رسونمتون . دوباره نگاهی نثارش کردم : متشکرم تا سر خیابون اصلی راهی نیست ....‌ برسم اونجا ماشین می گیرم . تک خنده ای کرد : شما چقدر لجبازی خانوم فرهمند ..... میگم بیا برسونمت ..... اگر برسی سر خیابون اصلی هم ماشین گیرت نمیاد ..... اینجا همه شخصی سوارن .... کسی تاکسی نداره شما رو برسونه .... بفرمایید .****با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ عشق در همین نزدیکی / فصل دوم 🌿 به قلم : (میم . ر) 🌿 ادامه دارد... دوست عزیز : نشر و کپی برداری به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد .**** 🌿 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۴۲۰ ....... سر ظهر بود و کار دیگه ای نداشتم ..... با برداشتن کیفم از شرکت زدم ب
فصل دوم ..... پارت ۴۲۱ ....... چقدر سمج بود ..... کلافه ایستادم و محکم جواب دادم : اقای کاویانفر شما چقدر اصرار می کنی ...... اصلا میخوام پیاده برم تا خونمون ..... اصلا نمیخوام با شما بیام ..... چرا اینقدر گیر میدی ...... چی در من دیدی که از روز اول اینقدر میری روی اعصابم ..... من اعصابم خیلی ضعیفه .... یه چیزی بهتون میگم که هم شرمنده خودم میشم هم شما .... کوتاه بیاین و اینقدر رو اعصابم راه نرید . سامان کاویانفر هم که زده بود روی ترمز ..... در نهایت ارامش لبخندی زد : اصرار میکنم واسه اینکه غیرتم اجازه نمیده یه خانوم تنها اونم الان توی این دور زمونه کنار خیابون بایسته تا ماشین های شخصی که معلوم نیست هویتشون چیه سوارش کنن .... در ثانی من چیکار به اعصابتون دارم ..... اگرم اعصابتون ضعیفه راهش لجبازی نیست .... بفرمایید سوار شید .... میخوام باهاتون حرف بزنم .... به قول خودتون بسه هرچه قدر رو اعصابتون راه رفتم .... حرفام رو بشنوید بهتره . بارون داشت شدت می گرفت ..... لحنش هم جوری نبود که بخواد اذیتم کنه ..... مطمئنا حرفایی که در مورد ماشین شخصی و سر خیابون میزد درست بود ..... چون خودم توی مازندران هم هیچ وقت سوار ماشین شخصی های عبوری نمیشدم چه برسه توی این برهوت . کمی به دور و برم نگاه کردم ..... درب عقب رو به ارومی باز کردم و نشستم . کمی از توی آیینه نگاه کرد ..... ولی خیلی زود نگاهش رو جمع کرد و داد به رو به روش : ادرس بفرمایید ؟ سرم رو انداختم پایین : بریم میگم خدمتتون . اهسته ماشینش رو به حرکت در اورد .... تا سر خیابون اصلی چیزی نگفت ولی وقتی وارد خیابون اصلی منتهی به اتوبان شد اهسته به حرف اومد : اجازه دارم حرف بزنم ؟ اولش سکوت کردم ولی بعد مثل خودش اهسته جواب دادم : نمیدونم چی میخواید بگید ولی بفرمایید . نگاهش به جلو بود و حواسش به رانندگی که به حرف اومد : من خلبانم ..... عاشق کارم هستم ..... وقتی روزایی که سر کارم با شوق از خواب بیدار میشم .... عاشق ارتفاع هستم و زمین رو یه جورایی واسه خودم زندون میدونم .... از وقتی بچه بودم هر کی ازم می پرسید می خوای چیکاره بشی ..... میگفتم خلبان .... به خاطر همین علاقه ام رفتم دنبالش .... سخت بود ولی تونستم .... برادرم شایان خیلی کمکم کرد ..... یه جورایی بعضی جاها مدیونشم که کمکم کرد تا به یکی از ارزو هام برسم .****با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ عشق در همین نزدیکی / فصل دوم 🌿 به قلم : (میم . ر) 🌿 ادامه دارد... دوست عزیز : نشر و کپی برداری به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد .**** 🌿 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
همیشه یه کم حقیقت پشت "شوخی کردم" یه کم آگاهی پشت "نمی‌دونم" یه کم احساس پشت "مهم نیست" و یه کم درد پشت "خوبم" وجود دارد. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
♥️🍃 ❌گرچه خیلی از زن ها گمان می کنند با تمام و کمال می توانند یک مرد را عاشق خود کنند اما واقعیت این است که مردها می دهند، همسرشان عقاید و نظرات خودش را داشته باشد...! ✔️🔺مردها بیشتر به زنان با اعتماد به نفس می کنند و دوست دارند به جای خمیری که به آن شکل می دهند، یک زن و منطقی را انتخاب کنند‌‌‌     ‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi