هدایت شده از روزمرگی با طعم املت ربی
گرد و قلمبه و پفی بودن با کاپشن و چادر رو عادی سازی کنیم🙏🏻
استاد زبان مورد علاقم کلاس free discussion گذاشته 😭
و من اینجا توی خور موو(خرم آباد به زبون خودشون) نشستم 💔
واقعا دلم میخواد اونجا باشمممجهیجخسبیپی
داشتم گریه میکردم و هزار نفر رد شدن از جلوم و چیزی نگفتن (منم مشکلی نداشتم در واقع بهتر بود اصلا😭😂)
ولی یه دختره اومد گفت حالت خوبه عزیزم و این حرفا
ولی من عینک نزده بودم و نتونستم بشناسمش ولی صداش خیلی ناز بود از کجا بفهمم کیه😭😭
فقط شلوارش زرد بود فکر کنم🤣
Hester's Garden
داشتم گریه میکردم و هزار نفر رد شدن از جلوم و چیزی نگفتن (منم مشکلی نداشتم در واقع بهتر بود اصلا😭😂)
یاد زیبایی حقیقی افتادم که دختره عینک نزده بود
حالت تهوع دارم و معدم درد میکنه
فردا امتحان داریم و هیچی حالیم نیست
و ارائه هم دارم