گزارشهایی در دست است که او را همراه مریم رجوی در اردن دیدهاند. او مرتکب جرم بسیار بزرگی شده است که احتمالا تا آخر عمرش هم همچنان محتاج مجاهدین خواهد ماند. کشمیری جرائم زیادی دارد؛ اما شاید بزرگترین آنها فریب دادن مرحوم رجایی باشد. رجایی به این آدم اعتماد کرده بود.
301.6K
جلسه آن روز، روز سهشنبه هشت شهریور دستور خاصی نداشت. فقط قرار بود هر کسی گزارش حوزه مسوولیتش را بدهد. سر میز رجایی نشسته بود و سمت چپ او باهنر نشسته بود.
در ورودی پشت سر باهنر بود و کنار در هم میزی که رویش فلاسک چایی و وسایل پذیرایی بود. بعد از باهنر، صندلی وزیر کشور آقای مهدوی کنی بود که هنوز نرسیده بود.
.۲
252.7K
کنارش سرتیپ هوشنگ وحید دستجردی نشسته بود و بعد بقیه فرماندهها. خسرو تهرانی، مسوول اطلاعات نخستوزیری دقیقا روبهروی رجایی در آن سر میز نشسته بود. سمت راست رجایی هم منشی جلسه نشسته بود، مسعود کشمیری.
کشمیری بعد از قرآن خواندن رجایی بلند شد و رفت برای رجایی چایی ریخت. بعد همینطور که وحیددستجردی داشت گزارش حوزه شهربانی را میداد، آمد و با باهنر شوخی کرد. بعد رفت و در گوش تهرانی چیزی گفت و از اتاق رفت بیرون. کشمیری دیگر هرگز برنگشت.
۳
414.2K
«جلسه علنی داشتیم و لایحه بازسازی مطرح بود. ساعت سه بعدازظهر- هنگامی که عازم رفتن به جلسه علنی بودم، صدای انفجاری شنیدم. معلوم شد در نخستوزیری بوده. دود و آتش بلند شد.
از پنجره دفترم نگاه کردم. گفتند اتاق جلسات دولت است. فوراً خبر رسید که جلسه شورای امنیت بوده وآقایان رجایی و باهنر هم حضور داشتهاند. یک ربع بعد، بهزاد نبوی آمد که خودش در نخستوزیری بوده؛ سخت ناراحت و شوکه بود.
گفت: «آقایان باهنر و رجایی شهید شده و عدهای نجات یافتهاند... خبرهای متناقض میرسید. عدهای مدعی بودند که بعد از انفجار،آقایان رجایی و باهنر را در حال انتقال به بیمارستان زنده دیدهاند و عدهای میگفتند: اشتباه میکنند؛ آنها در آتش سوختهاند.
۳
289.2K
رئیس شهربانی سرهنگ وحید [دستگردی]، معاون ژاندارمری سرهنگ ضیایی، و معاون نیروی زمینی تیمسار شرفخواه و سرهنگ کتیبه مجروح و بستری بودند.کلاهدوز، مسوول سپاه پاسداران و تهرانی سالم درآمده بودند. اما تهرانی کمی سوخته بود.» این روایتی است که آن شب هاشمیرفسنجانی در دفتر خاطراتش نوشت.
آن شب خیلیهای دیگر هم خواب نداشتند. یکیشان یوسف کلاهدوز که نیمههای شب زنش را بیدار کرد و از او خواست خوب ردیف دندانهایش را نگاه کند و مشخصات آنها مثل دندانهای پرشده یا روکشدار را به خاطر بسپارد.
کلاهدوز دیده بود که بعد از انفجار، کسی قادر نبوده جسد سوخته رجایی و باهنر را بشناسد و عاقبت همسرهایشان از روی روکش دندانهایشان آنها را شناسایی کرده بودند
۴
167.5K
بمب در نزدیکترین فاصله نسبت به رجایی و باهنر کار گذاشته شده بود. بقیه اعضای جلسه کمی سوختگی داشتند؛ اما بدن رجایی و باهنر طوری سوخته بود که حتی نمیشد تشخیص داد کدام بدن برای کدامیکی است.
این شدت سوختگی در سر میز باعث شده بود که فکر کنند کشمیری هم که سر میز و کنار رجایی بوده، بدنش مثل آن دو نفر سوخته و قابل تشخیص نیست؛ بهخصوص کسی که خودش را جای همسر او معرفی میکرد هم همان روز عصر خودش را به نخستوزیری رسانده بود و دنبال جسد همسرش میگشت.
۵
کشمیری اول در معاونت سیاسی ـ اجتماعی وزیر مشاور در امور اجرایی (که حالا شده معاونت اجرایی رئیسجمهور) کار میکرد. قبلش هم در اطلاعات نیروی هوایی بود
این مطلب را دارم از قول بهزاد نبوی بیان می کنم⤵️
بهزاد نبوی، وزیر مشاور اجرایی تعریف میکند که کشمیری در تنظیم صورتجلسهها خیلی دقیق بوده و برای همین او را برای منشیگری جلسات شورای عالی امنیت ملی انتخاب کردهاند
کشمیری صدای آرامی داشت؛ یک ریش محرابی قشنگ و مراقبت شدید نسبت به مسائل شرعی. در جیبش همیشه دوتا خودکار میگذاشت
یکی برای کارهای شخصی و یکی هم برای کارهای اداری؛ یعنی نمیخواست برای کار شخصی از خودکار بیتالمال استفاده کند. یک بار یکی از کارمندهای نخستوزیری را دعوا کرده بود که چرا جمعهها میرود کوه و نماز نمیآید؟ مقید به نماز اول وقت بود. رجایی هم از این اخلاقهای کشمیری خیلی خوشش میآمد و پشت سر او نماز میخواند.
دقیقا ظاهر سازی کشمیری باعث شد تا در منصب ومورد عنایت قرار بگیرد
بله ظاهر سازی کشمیری ✅
داستان از این قرار بود که اکثرا فکر می کردند کشمیری هم شهید شده
موسی زرگر اومد وسط وشرح ماجرا که شندینی هستش⤵️
فردای روز انفجار وقتی تابوتهای شهدا را بردند مجلس تا از آنجا تشییع کنند، دکتر زرگر آن کیسه را که رویش نوشته بودند «شهید مسعود کشمیری» دید، پرسید که پس استخوانهایش کو؟ گفتند در انفجار سوخته و دکتر توضیح داد که در بدن استخوانهایی هست مثل استخوان جمجمه که حتی اگر ۲۴ ساعت هم توی آتش بماند، باز از بین نمیرود.
اولین کسی که متوجه نفاق وتزویر وظاهر سازی کشمیری شد
👈اولین بار موسی زرگر نماینده تهران شک کرد👉
وشروع کرد برعلیه او موضع گرفتن
جالب اینجاست درایت و تیز بینی موسی زر گر⤵️
توی بهشتزهرا هم نماینده پزشکی قانونی شک کرد و گواهی فوت را صادر نکرد. توی تمام مسیر تشییع اما آن جمعیت انبوه یک میلیونی در کنار رجایی و باهنر برای کشمیری هم شعار داده بودند و خوانده بودند «کشمیری چی شد؟ شهید شد.» دفتر نخستوزیری عاقبت بیانیهای داد که مردم! آن پیکر سومی که تشییع کردید برای عبدالحسین دفتریان، مدیر مالی نخستوزیری بوده. دفتریان آن روز موقع انفجار در آسانسور بود.
بر اثر انفجار برق ساختمان قطع میشود و آسانسور که بین طبقات گیر کرده بوده، پر میشود از دود حاصل از انفجار و در نتیجه همین دود دفتریان فوت میکند.
وسرانجام
یک هفته بعد از تشییع، خبرهای عجیب دیگری هم منتشر شد. مرحوم ربانیاملشی، دادستان کل کشور شب ۱۸ شهریور آمد توی استودیو خبر شبکه یک و برای مردم توضیح داد: «عامل انفجار نخستوزیری شخصی به نام مسعود کشمیری بوده است.
این شخص بمبی در کیف خودجاسازی کرده بود که به طور عادی و معمولی، بدون اینکه هیچکس به او ظنین شود و هیچکس هم کیف او را بازرسی و رسیدگی نمیکرده و خیلی عادی و طبیعی بوده که کیفش را دست بگیرد و برود در جلسه شرکت کند، و ازآنجا که منشی جلسه هم بود،کنار مرحوم شهید رجایی بنشیند و این کار را کرده و کیف خود را هم در کنار آنها قرار داده و طوری هم تنظیم کرده بود که انفجار، اولین بار این دو شخصیت بزرگ و ارزنده و عزیز را بگیرد.
خودِ او هم رفتاری معمولی داشته است، گاهی بیرون میرفته، داخل میشده، با این و آن صحبت میکرده، میرفته چیزی از بیرون میآورده و گاهی چای میداده است. دربین یکی از این مواقعی که رفتوآمد میکرده است، به بیرون رفته و دیگر برنگشته و درهمان موقع، این انفجار به وجود آمده و این عزیزان را از ما گرفت. کشمیری فرار کرد و هماکنون نیز متواری است و زنده است، مگر اینکه سازمان منافقین از آنجا که ببینند شاید مثلاً وجودش برایشان مضرباشد، وی را از بین برده باشند.»
در پایان باید گفت
کشمیری نه اولین نفوذی سازمان مجاهدین (منافقین) بود و نه آخرین آنها. دو ماه قبل از انفجار نخستوزیری یک نفوذی دیگر که کارمند دفتر حزب جمهوری اسلامی و مورد اعتماد کامل شهید بهشتی بود، انفجار هفت تیر را باعث شده بود
والسلام
.تحقیق و پژوهش
#حمید_رضا_حق_طلب
#جریان_شناسی_دولت_های_بعد_ازانقلاب
درباره مسعود کشمیری هنوز خیلی چیزها هست که نمیدانیم. کشمیری همان روز انفجار از ایران فرار کرد. حتی همسرش هم همان ساعت سه روز هشت شهریور منزلش در مهرشهر کرج را ترک کرد و به سمت مرز غربی کشور فرار کرد؛ یعنی آن زنی که به اسم همسر کشمیری در نخستوزیری و بعد هم در ختم او حاضر شد، همسرش نبود و احتمالا یکی دیگر از اعضای منافقین بود که برای پوشش فرار کشمیری ماموریت داشته.