eitaa logo
هیئت یا زهرا
147 دنبال‌کننده
5هزار عکس
8.2هزار ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸اول از دور به این عکس خیره شوید بعد روی عکس کلیک کنید و عکس را بزرگ کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی حضرت آقا با حاج صادق آهنگران دربین جمع 😂😂😂مثبت زندگی https://eitaa.com/heyatey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزارین نیم ساعت قشنگ بجوشه و بعد با مایع و اسکاچ بشورین. نتیجه ش رو دیدی چه عالی شد.☺️ https://eitaa.com/heyatey
🌺 اگه به من باشه میگم یک بار برو یکی دو روزی بمون بعد دوباره برگرد اینجا زایمان بکن ولی حداقل یکی دوباری برو به شوهرت سر بزن...دلشوره عجیبی وجودمو گرفته بود همش با خودم میگفتم صددرصد داره یه کاری میکنه از من پنهان میکنه،باید سر از کارش در می آوردم دیگه از اون روز رو پام بند نبودم همش دوست داشتم برم ببینم مرتضی چیکار میکنه حتی اینو آقا جان و مادرمم فهمیده بودن و مادرم هی میگفت دختر چته چرا اینطوری می کنی، گفتم آقا جون دلم شور میزنه احساس می‌کنم مرتضی داره یه کارهایی می‌کنه... آقاجونم گفت بذار من با ماشین خودم ببرمت تهران.. شاید از اون چیزی که می خواستم ببینم می ترسیدم برای همین به آقا جونم گفتم نه خودم میرم و خودم میام..ولی آقاجون اصلا قبول نکرد گفت تو الان هشت ماهته شکمت جلوتر از خودت داره میره نمیتونم اجازه بدم با مینی‌بوس بری حتماً باید خودم ببرمت..گفتم به آقا جون منو ببر بذار خونه ام و خودت برگرد دوباره میای منو میبری گفت باشه بذار بچه‌ها هم همین جا بمونن خودت تنهایی برو برگرد ..رفتیم به سمت خونمون هرچقدر به سمت خونه نزدیکتر می‌شدیم من دلشوره می گرفتم انگار نه انگار که داشتم میرفتم خونه ی خودم و باید شاد باشم آقاجون بین راه فقط نصیحتم می کرد می گفت اینقدر به خودت استرس نده،اگر خطایی انجام داده باشه من بلایی سرش میارم که مرغ‌های آسمون به حالش گریه کنن.. خلاصه رسیدیم به کوچمون می دونستم که اون موقع روز هیچ وقت مرتضی خونه نیست..ازآقاجونم خواهش کردم که بره و بهش خبر بدم که کی بیاد منو ببره آقاجونم خداحافظی کرد و گفت من تا شب تو خیابون ها می گردم یکسری کار هم دارم انجام میدم شب میام سراغت اگر دوست داشتی با من برگرد اگر هم دوست نداشتی بهم خبر بده کی میخوای برگردی ..خودم دو سه روز دیگه میام برت میگردونم ازش تشکر کردم رفتم به سمت خونه گفت کلید داری گفتم بله دارم شما زود برو..آقا جونم رفت من کلید انداختم به در ولی هرکاری کردم کلید درو باز نکرد اول فکر کردم اشتباه می کنم ولی دو سه باری که به کلیدم نگاه کردم دیدم که همون کلیده ..فهمیدم که قفل در و عوض کرده ،همون جا جلوی در نشستم روی زمین و شروع کردم به گریه کردن ،فهمیدم که واقعا یه چیزی هست که تا الان به من نگفته و به خاطرش حتی کلیدارو هم عوض کرده تا اگر من اومدم نتونم درو باز کنم و برم تو... چاره ای نبود باید می رفتم پیش نرگس خانوم، نرگس خانم تا منو دید با روی باز از من پذیرایی کرد .ولی احساس می کردم که دلش گرفته و میخواد یه چیزی بهم بگه که نمیتونه..گفتم نرگس خانم از وقتی من اومدم تو یه چیزی تو دلت هست ولی نمی تونی به من بگی خواهش می کنم بگو من خودم به یه چیزهایی شک کردم بگو و منو راحت کن‌.نرگس خانم زد پشت دستشو گفت آخه دخترم من چی بگم..من چیزی نمیدونم ولی توهم زود برگرد سرزندگیت..ولی مطمئن بودم که میدونه و شاید به خاطر شرایط من سکوت کرده هی به من نگاه می کرد و آه می کشید..گفتم میدونی چرا مرتضی کلید درو عوض کرده؟ گفت مادر من از کجا بدونم خونه ی خودشه من که نمی تونم ازش چیزی بپرسم..زنگ زدم به محل کار مرتضی و گفتم که من اینجا هستم مرتضی فوری خودشو رسوند گفت چرا بی خبر اومدی ؟؟بالحن خیلی بدی گفتم مگه برای اومدن به خونه ی خودم باید خبر میدادم ؟گفت چرا سر دعوا داری منظورم اینه اگه میگفتی بهت کلید میدادم تا پشت در نمونی گفتم چراکلید هارو عوض کردی؟گفت راستش کل دست کلیدهام ام روگم کردم و شک کردم شاید آشنایی چیزی بر داشته باشه برای همین گفتم عوض کنم تا دزد نیاد..من به ظاهر قبول کردم ولی این دل بی صاحبم این حرف ها رو قبول نمی‌کرد..خلاصه مرتضی با دستپاچگی که کاملا مشخص بود در رو باز کرد و وارد خونه شد خونه ای که میدیدم اونقدر بهم ریخته بود که در حال منفجر شدن بود..وقتی تو حیاط وارد می شدی همه جا پر از آشغال و کثیفی بود احساس می‌کردم در نبود من کسی به این خونه رفت آمد داشته..کاملامشخص بود که شخص سومی هم بوده چون اون وسایل متعلق به یک فرد مجرد نبود نمیدونم چم شده بود ولی به همه چیز شک داشتم ..گفتم مرتضی شروع کنیم به تمیز کردن ،گفت نه بابا تو با این شکم نمیتونی به زوراین بچه رو تا الان نگه داشتی من به اون خانومی که میومد و قبلا اینجا رو تمیز میکرد خبر میدم بیاد تا تمیز بکنه هرکاری کردم قبول نکرد رفتیم داخل..داخل خونه دودست لحاف تشک پهن بود باتعجب گفتم مرتضی چرا دودست لحاف انداختی؟رنگ وروش پرید وگفت چیزه چیزه...عرق کرده بود گفت پروین راستش نمیتونستم تو یدونه لحاف بخوابم راحت نبودم دو دست پهن کردم..گفتم چرا عرق کردی چرا رنگ وروت پریده گفت هوا گرمه برا همین رنگم پریده ..منم دیگه کش ندادم ولی نمیدونم چرا یهو ازمرتضی بدم اومد ادامه ... 🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
چهار نون راهگشا:👌 ‏ ‏•اول: نبین🍂🌸 ‏۱- عیب مردم را نبین ‏۲- مسائل جزئی در زندگی خانوادگی را نبین ‏۳- کارهای خوب خودت را که برای دیگران انجام می دهی نبین ‏۴- گاهی باید وانمود کنی که ندیدی (اصل تغافل) •دوم: نگو🍂🌸 ‏ ۱- هرچه شنیدی نگو ‏ ۲- به کسی که حرفت در او تاثیرندارد نگو ‏۳- سخنی که دلی بیازارد نگو ‏۴- هرسخن راستی را هرجا نگو ‏۵- هرخیری که درحق دیگران کردی نگو ‏۶- راز را نگو حتی به نزدیکترین افراد ‏•سوم: نشنو🍂🌸 ‏۱- هر سخنی ارزش شنیدن ندارد ‏۲- وقتی دونفر آهسته سخن می گویند سعی کن نشنوی ۳- غیبت را نشنو ‏۴- گاهی وانمود کن که نشنیدی (اصل تغافل)🍂🌸 ‏•چهارم: نپرس🍂 ‏۱- آنچه را که به تو مربوط نیست نپرس ‏۲- آنچه که شخص از گفتنش شرم دارد نپرس🍂 ‏۳- آنچه باعث آزار شخص می شود نپرس ‏۴- آن پرسشی که در آن فایده ای نیست نپرس🍂 ‏۵- آنچه که موجب اختلاف و نزاع می شود نپرس🍂 https://eitaa.com/heyatey
💫حکایت های زیبا و آموزنده 💫 ـ🤍🌼🤍🌼🤍🌼 ـ🌼🤍🌼🤍🌼 نقل است ساربانی در آخر عمر خود، شترش را صدا می‎زند و به دلیل اذیت و آزاری که بر شترش روا داشته از شتر حلالیت می طلبد. یکایک آزار و اذیت‎هایی که بر شتر بیچاره روا داشته را نام می‎برد از جمله؛ زدن شتر با تازیانه، آب ندادن، غذا ندادن، بار اضافه و... همه را بر می‎شمرد و می‎پرسد آیا با این وجود مرا حلال می‎کنی؟ شتر در جواب می‎گوید همه اینها را که گفتی حلال می‎کنم، اما یک‎بار با من کاری کردی که هرگز نمی‎توانم از تو درگذرم و تو را ببخشم. ساربان پرسید آن چه کاری بود؟ شتر جواب داد یک بار افسار مرا به دُم یک خر بستی، من اگر تو را بخاطر همه آزارها و اذیت‎ها ببخشم بخاطر این تحقیر هرگز تو را نخواهم بخشید! ضرب‎المثل معروف "افسار شتر بر دم خر بستن" اشاره به سپردن عنان کار به افراد نالایق دارد و اینکه افرادی نالایق بدون داشتن تخصص، تحصیلات، تجربه، شایستگی و شرایط متصدی پست و مقامی شوند چه حکایت آشنایست ! 📌📖 https://eitaa.com/heyatey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سه چیز هنگام احتضار از جلوی چشمان آدم رد میشه...! 🎙آیت‌الله مجتهدی (ره) https://eitaa.com/heyatey
سلام علیکم به اطلاع خواهران گرامی میرساند تا ۱۵ آذر ماه تاشهادت حضرت زهرا ادامه دارد 🌑🌑🌑🌑🌑 https://eitaa.com/heyatey
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥حمله به بانوان محجبه تصور کنید در ایران به این شکل به غیر مسلمانان حمله شود...‼️ 💥 برشی از سخنرانی به مناسبت ۲۵نوامبر، روز جهانی منع خشونت علیه زنان https://eitaa.com/heyatey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥سخنان قابل تامل آیت الله حسن‌زاده آملی درباره رهبر انقلاب « خدا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @masirkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها🍃🌹 ای بی نشانه ای که خدا را نشانه ای هر سو نشان توست ولی بی نشانه ای زهرای پاک، ای غم زیبای دلنشین تو خواندنی ترین غزل عاشقانه اي روح پاک و مطهرش 5 صلوات هدیه کنید. https://eitaa.com/heyatey