( ♥️ ° 📕 )
📚| #عشق_و_دیگر_هیچ
✍| #نرجس_شکوریان_فرد
📖| #قسمت_صد_و_نوزدهم
هرکس از دوستان و اقوام هم که اسم عبدالمهدی را میشنید. از رسمش تعریف میکرد. حتی یکی دو نفر مخالف این ازدواج هم نتوانستند تأییدیه ندهند به عبدالمهدی و خوشبختی بودن با او. یکیاش هم کسی بود که خودش عبدالمهدی را در زمان سربازی اذیت کرده بود؛ به خاطر نماز اول وقت خواندنش، به خاطر بانگ اذانش، به خاطر قرآن و معارفی که میگفت برای سربازها...
حتی در گونی کرده بودند و انداخته بودند وسط برفهای محوطه پادگان... او هم، از خُلق عبدالمهدی تعریف کرد. حالا پدر میخواست دامادش را ببیند.
عبدالمهدی یک ساعت مرخصی گرفت و روانهٔ خانه بانو شد. با برادر بانو رفیق درآمد و جلسه شد خاطرهگویی دو برادر و نتیجه:
پدر گفت دختر به نظامی نمیدهم.
عبدالمهدی قرار شش ماهه با سپاه داشت و پدر گفت:
- شش ماه و تمام!
بله را دادند و گرفتند و نتیجه:
- سر مهریه بحث شد.
عبدالمهدی از خانوادهی سادهای بودند اما پدر بانو مهر سنگین میخواست.
جلسه داشت به هم میخورد؛ بانو به عبدالمهدی رساند که حرف پدرم را بپذیرید و بخشش مهریه از جانب من را هم بپذیرید.
عبدالمهدی هم گفت:
- من الآن پولی ندارم تا مهریه بدهم اما در آینده داراییام را میزنم به نام تو!
⏳ادامه دارد... ⏳
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️ ° 📕 )
📚| #عشق_و_دیگر_هیچ
✍| #نرجس_شکوریان_فرد
📖| #قسمت_صد_و_بیستم
فصل باران 3
با شاهرخ رفتهایم دنبال کار و بار خانهاش. کمی تعمیر، کمی جابهجایی وسایل، کمی خرید...
اگر بتواند کارش را راه بیندازد، با مادر صحبت کردهایم که زن هم بگیرد؛ البته ما تصمیم گرفتهایم، خودش خبر ندارد.
قرار میشود که سلما با مادر بیایند گلزار و من هم برسم. از دور که میبینمشان خندهام میگیرد؛ سبد حصیری کنار مزار یعنی مادر بساط کرده است. بلند سلام میکنم و میگویم:
- وجداناً شما زنها هرجا بروید باید بار داشته باشید.
مادر تأمل نمیکند تا سلما خودش و زبانش را پیدا کند. زودتر میگوید:
- شما مردها هم هرجا میروید شکمتان را همراهتان میآورید که اگر یک لحظه پر نباشد، زندگی را به هم میریزید.
چون جوابش با وجدان ما مردها سازگار است فقط میخندم و مینشینم روی حصیری که انداختهاند.
سلما میگوید:
- سروش را ندیدی؟
لبخند روی لبم خشک میشود و لب میگزم و میگویم:
- کجا؟
- داره میاد اینجا.
نیمخیز میشوم که مادر میغرد:
- فرهاد، کنار مزار حاجی هم جای توئه، هم جای سروش. شاهرخ کجاست؟
صدای سلام شاهرخ که میآید سلما خودش را جمعوجور میکند و مادر تحویلش میگیرد. نمینشیند کنار مزار، دستی به عکس عبدالمهدی میکشد و چای تعارفی مادر را سر میکشد. چند دقیقه مانده، نمانده میرود. سلما میگوید:
- نمینویسی؟
مادر میگوید:
- بلند بنویس!
⏳ادامه دارد... ⏳
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
❣ سلام امام زمانم 🖐❣
دوست داشتنَت❤
سحـرخیـزترین حسِ دنیاست❤
که صبــــحها🌤
پیش از باز شدنِ چشمهایم👀
در من بیدار میشود
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 ای مهربانترین !
امروز هم احساس مرا عالی،
اندیشه ام را زیبا و صبح مرا پراز انرژی مثبت بفرما.
🌸 ای زیباترین!
امروز درد و غم ها را،
باورهای محدود کننده را،
همه ی آرزوهای غیر حقیقی را،
🌸 فقر وتنگدستی را،
چون وچرا و اگر را،
گذشته را ، رابطه های بی اثر را،
همه را رها میکنم،
چون به یاری تو اعتماد دارم.
روزتون عالی ❤️
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
❤️🧡💛💚💙💜
♨️سالگرد جدایی استان چهاردهم ایران، مروارید خلیج فارس
🤯۲۴ اردیبهشت ۱۳۴۹ سالروز موافقت حکومت شاهنشاهی ایران، با جدایی بحرین
📌برای آگاهی بخشیدن به دانش آموزان خود، مستند آسوده بخواب کوروش را میتوانید از طریق لینک زیر دانلود کنید:
http://dl.mediasafir.com/Asoode%20Bekhan%20Koorosh/Asoode%20Bekhan%20Koorosh-SafirTamasha.mp4
🙏تصاویر اکرانهای خود را به آیدی@H_Javadi144 ارسال کنید.
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
🔰 بدمینتون بازان دختر کاشانی نایب قهرمان استان اصفهان شدند.
🔸 در سی و سومین دوره از رقابت های ورزشی قهرمانی دانش آموزی دختر استان اصفهان، تیم اعزامی کاشان با مربیگری سرکار خانم، مریم بختی و سرپرستی سرکار خانم، طیبه طحانی، به مقام دوم رقابت های بدمینتون متوسطه اول دست یافت.
🔸محمدواحدی، کارشناس مسئول تربیت بدنی مدارس شهرستان کاشان با اعلام این خبر افزود: دانش آموزان کاشانی در رشته های مختلف ورزشی استعداد بالایی داشته و کسب عناوین متعدد قهرمانی تیم های اعزامی به استان، تاییدکننده این مطلب است.
______________
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین👇
@heyatjame_dokhtranhajgasem
𝐓𝐡𝐞 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥 𝐭𝐡𝐢𝐧𝐠 𝐚𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐥𝐢𝐟𝐞 𝐢𝐬 𝐲𝐨𝐮 𝐜𝐚𝐧 𝐚𝐥𝐰𝐚𝐲𝐬 𝐜𝐡𝐚𝐧𝐠𝐞, 𝐠𝐫𝐨𝐰 𝐚𝐧𝐝 𝐛𝐞𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐛𝐞𝐭𝐭𝐞𝐫...
زیباترین چیز زندگی اینه که شما همیشه میتونید تغییر کنید، رشد کنید و بهتر بشید 🌚🍂
#انگیزشی '
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
🌸🌸 #ایده_خلاقیت
با مقوا پروانه های کوچیک و بزرگ دربیارید و یک قسمت از دیوار اتاقتون رو با چسبوندن پروانه ها تزیین کنید 😍👍
#ببین_و_بساز
❤️🧡💛💚💙💜
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️ ° 📕 )
📚| #عشق_و_دیگر_هیچ
✍| #نرجس_شکوریان_فرد
📖| #قسمت_صد_و_بیست_و_یکم
من میگویم:
- نویسنده زمان و مکان مشخص میخواد تا قلمش حس بگیره توی انگشتاش و بر روی کاغذ مثل آب روان، کلمات رو جاری کنه.
هر دو با هم میگویند:
- خب!
به هردویشان میگویم:
- الآن حس و حال ندارم، آب جاری هم وجود نداره، کلمات خوابیدهاند کنار عبدالمهدی.
مادر دستانش را دراز میکند و سرم را میچرخاند رو به عکس عبدالمهدی و میگوید:
- در چشمان استادت نگاه کن، آب جاری میشوی.
ا□■□ا
اما بعد؛
روز خرید بازار، عبدالمهدی گفته بود هرچه عروس دوست دارد بگیرد، هرچه میخواهد.
بانو خودش زیر بار خرید گران و کلان نرفته بود، به ذائقۀ خانوادهها نگاه نکرده بود. به اندازۀ نیاز، اندک و ارزان خریده بود.
نیازش نگاه خدا بود دنبال زندگیشان، نه طلا و پارچه و چرم گران وسط خرت و پرتهای خانهشان!
به همین راحتی هم عقد کردند و هم عروسی. آخر شب عبدالمهدی رفت تا عروسش را بیاورد. دست عروس سفید پوشش را که گرفت، چادر عروسش را که روی صورتش کشید، آرام آرام کنار گوشش زمزمه کرد:
- آخر شب آمدهام دنبالت که چشم نامحرمی به خانمم نیفتد... آدم باید یک جایی دلش را تحویل عشق بدهد و پله پله برود بالا تا خدا!
خانه اجارهای، وسایل مورد نیاز، شروع زندگی شیرین و...
⏳ادامه دارد... ⏳
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️ ° 📕 )
📚| #عشق_و_دیگر_هیچ
✍| #نرجس_شکوریان_فرد
📖| #قسمت_صد_و_بیست_و_دوم
فصل باران 4
به مادر میگویم:
-نمیشه زمان عقد کوتاه باشه؟
مادر دستش زیر آب است و دارد ظرفهایی که غرق کف است را میشوید. نگاهش از کارش کنده میشود و میگردد سمت من.
من اما نگاهم را نگه میدارم روی رد آبی که بیجهت اسراف میشود.
زنها چه اصراری دارند شیر آب را تا ته باز کنند و یک ظرف را سه بار بشورند در حالیکه با کمترین آب، میشود بیشترین ظرف را شست.
خوششان میآید پول ما مردها را هدر بدهند؛
حرف خدا که هیچ، حداقل به ما رحم کنند. دو تا لیوان میشویند، یک پارچ آب دور میریزند.
در همین اوهامم که یخ میکنم. چشمم بیاختیار بسته میشود و حس یخکردگی، صورتم را میچرخاند سمت مادر معترض:
-حرف میزنی نرو تو هپروت!
با دست آب صورتم را میگیرم و زیرپوش خیس را از بدنم فاصله میدهم. مادر دوباره مشغول شستن میشود و میگوید:
- با کدوم پول میخوای عروسی بگیری؟ خونه اجاره کنی؟ سربازی هم که نرفتی!
موانع را ندیده بودم و دویده بودم، یا موانع بعد از دویدن من ایجاد شده بود یا موانع بود، من هم دیده بودم اما عشق وادارم کرده بود به دویدن! جشن، خانه، سربازی، کار، پول!
ترجیح میدهم با مادر ادامه ندهم. لباس میپوشم و راهی میشوم
. سلما معطل میکند تا بیاید، من هم معطل میشوم که خب برادر زن میآید؛ همین را نمیخواستم
⏳ادامه دارد... ⏳
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
هروقتدرسختیهایجنگ
فشارهابرماحادث میشدوبه
صورتبسیارمضطریهیچکاری
ازمابرنمیآمد،پناهگاهیجز
حضرتزهرا«سلاماللهعلیها»نداشتیم...
شهیدحاجقاسمسلیمانی♥️
#حاجی
__________
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین👇
@heyatjame_dokhtranhajgasem
#سلام_امام_زمانم✋
دیده بگشا که ز دوریِ شما خسته شدم
آمدم ناله کنم یار بیا خسته شدم
شهرمان رنگ تو را کم به خودش دیده و من
دیگر از شهرم و این حال و هوا خسته شدم
#السلام_علیک_یا_بقیه_الله
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem