eitaa logo
هیئت جامع دختران حاج قاسم
1.6هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
926 ویدیو
21 فایل
﷽ 🌷بزرگترین تشکل دخترانه ی کاشان🌷 دبیرخانه تشکل های دخترانه دانش آموزی و دانشجویی باشگاه مخاطبین و ارتباط با ما : @h_d_hajghasem_120 تبادل و تبلیغ: @haj_Qasim_1398
مشاهده در ایتا
دانلود
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| حس و حال عبدالمهدی، استعدادش، روحیه و اندیشه‌اش به طلبه‌ها می‌خورد. خیلی‌ها می‌گفتند: - شما که استعداد و تقوا و ایمان داری بهتر است بروی برای طلبگی... می‌گفت: - حق با شماست، اما فرماندهی سپاه دستور داده که این‌جا باشم. اطاعت از فرماندهی، اطاعت از ولایت‌فقیه است و واجب شرعی. شاهرخ دست می‌گذارد روی سرش و رو به آسمان می‌گوید: - باید برم پیش این ولایت فقیه. باید برم پیش این سید. سیدالکریم است حتماً. من به سادات هیچ‌وقت توهین نکردم؛ اما به ولایت او ده‌بار توهین کردم. عبدالمهدی من را می‌کشه اگر بفهمه چی گفتم. فرهاد تو از ولایت چیزی حالیت هست، از فقیه چی؟ ابروهایم بالا می‌ماند. فقط دو واحد پاس کردیم که اندازۀ صد واحد اساتید معاندمان زیرآب رهبر و ولایتش را طوری زدند که به هزار خطا افتادیم. من نه مثل عبدالمهدی اهل مطالعه بودم، نه مثل عبدالمهدی اهل فهم. فقط الآن می‌فهمم تمام این جوان‌هایی که این‌جا داوطلبانه سر به خاک گذاشتند تا من و شاهرخ داوطلبانه شب و روز راحت و خوش و خرم زندگی کنیم و بقیه مردم راحت پای تلویزیون و ماهواره بنشینند و راحت سر به بالش بگذارند، به خاطر این بوده که ولی‌فقیه به این جوان‌ها گفته بود؛ جانتان را بدهید تا جان هزاران نفر که نه، جان یک امتی در امان بماند. تمام دویست‌وبیست هزار شهید به امر ولی فقیهی چون امام‌خمینی رفتند. ⏳ادامه دارد... ⏳ پاتوقی ویژه تمام دختران ایران زمین @heyatjame_dokhtranhajgasem
📚📚میانبر📚📚 رمان عشق و دیگر هیچ🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/278 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/459 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/527 رمان عشق ودیگر هیچ🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/626 رمان عشق و دیگر هیچ🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/703 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/893 رمان عشق و دیگر هیچ🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1060 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1160 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1520 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1661 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1745 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1813 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1881 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1975 رمان عشق و دیگر هیچ🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2052 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3297 رمان عشق و دیگر https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3383 رمان عشق و دیگر https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3436 📒💍رمان ازدواج صوری رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2305 رمان ازدواج صوری❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2357 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2443 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2487 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2547 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2593 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2649 رمان ازدواج صوری❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2710 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2733 رمان راهنمای سعادت📕📖 رمان راهنمای سعادت💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2772 رمان راهنمای سعادت💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2796 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2844 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2888 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2923 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2968 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3021 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3073 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3138 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3201 رمان آدم وحوا فصل اول📚📗 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3539 رمان آدم وحوا 💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3623 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3670 رمان آدم وحوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3694 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3768 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3802 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3849 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3914 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3952 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/4002 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/4064
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 _... همیشه هم یکی از دعاهام اینه که خدا قبل از ازدواجم مهر همسرم رو به دلش بندازه . از حرفش لبخندي رو لبم نشست . یاد مهرداد افتادم . من و مهرداد هم خیلی همدیگه رو دوست داشتیم ناخودآگاه گفتم . من – مثل من و مهرداد ! نگاهی به آسمونی که کم کم داشت از سیاهی در می اومد انداختم . چقدر زود داشت سپیده می زد . درستکار – مهرداد ؟ من – آره . مهرداد برادرم . چند روز پیش عروسیش بود . الانم با همسرش ماه عسله . درستکار – مادر شما چی ؟ شاغل هستن ؟ دوباره یاد مامان و نگرانی براي فشار خون ارثیش باعث شد آهی بکشم . من – نه . مامان منم خونه داره . البته قبل از به دنیا اومدن مهرداد معلم بود ولی وقتی مهرداد به دنیا اومد به خاطر مهرداد و مریضی مادر بزرگم کارش رو کنار گذاشت . درستکار – پدرتون ؟ من – حسابدار یه شرکت داروییه . سری تکون داد . درستکار – معلومه خیلی خونواده تون رو دوست دارین که اینجور از دوریشون آه می کشین . من – راستش نگرانشونم . مادرم فشار خون داره و با هر فشار عصبی حالش بد می شه . خیلی بهم تأکید داشت تنها سفر نکنم ولی من گوش نکردم . ابرویی بالا انداخت . درستکار – تنها اومدین سفر ؟ من – آره . قرار بود تو کیش برم خونه ي یکی از دوستانمون . شما چی ؟ همسفر نداشتین ؟ درستکار – چرا یه همسفر داشتم . یکی از دوستان قدیمی . قرار بود تو عروسی دوست مشترکمون شرکت کنیم که قسمت نشد . متعجب گفتم . من – دوستتون چی شد ؟ سري به حالت تأسف تکون داد . درستکار – عمرش به دنیا نبود . خیلی دلم سوخت . چه سرنوشتی داشت دوستش . می خواست بره عروسی دوستش که عمرش قد نداد . چه سرنوشت بدي ! نگاهی به آسمون انداخت . درستکار – اینجا خورشید زود طلوع می کنه . منم دوباره به آسمون نگاه کردم . و این کارم همزمان شد با صداي زوزه هاي وحشتناکی که تقریباً بلند بود و کمی نزدیک ................. هر دو سریع بلند شدیم . ترس تو وجودم لونه کرد . اطراف نه خیلی روشن بود و نه خیلی تاریک . با ترس نگاه می کردم . صداي زوزه ها نزدیک می شد و ترس من هم هر لحظه بیشتر . دلم نمی خواست قبول کنم ممکنه حیوون درنده اي نزدیکمون بشه . لرز بدي پیدا کرده بودم . بغض کردم . درستکار – بیاین این طرف . با دستش به طرف خودش اشاره کرد . پتو رو همونجا گذاشتم و با ترس رفتم پشت سرش سنگر گرفتم . با دست هدایتم کرد به سمت مرد مجروح . خودش هم در حالی که نگاهش رو در امتداد محیط باز دورمون می گردوند آروم به سمتمون اومد . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 یه جورایي همه گرفتار بودن و من هم اصلا ً دلم نمي خواست بار اضافه ای روی دوششون باشم. سر ظهر بود و مي خواستم برم کلاس . مامان بلند بلند سفارش مي کرد: -مارال یه راست برو کلاست و وقتي هم تموم شد برگرد خونه . تنهایي نری بیمارستان ! لبخندی زدم: -مگه بچه م مامان اینجوری نصیحت مي کني ؟ ملامت بار نگاهم کرد: -بچه نیستي . ولي حرف گوش کن هم نیستي! خندیدم! -حالا جلو رضوان همچین مي گي فكر ميکنه من هیچوقت به حرفتون گوش نكردم! رضوان بي حال جوابم رو داد: -من که تو رو خوب مي شناسم . مي دونم چه عجوبه ای هستي! به چهره ی بي رنگ و روش نگاهي کردم . روی مبل راحتي دراز کشیده بود . نیم ساعت پیش هرچي تو معده ش بود رو بالا آورده بود و جوني براش نمونده بود! با لبخند جوابش رو دادم: -تو بهتره هیچي نگي که همین جوني هم که برات مونده از بین مي ره. اخمي کرد و کلافه سری تكون داد: -دارم مي میرم مارال! مامان "خدا نكنه "ی بلندی گفت و به سمت اشپزخونه رفت تا شربتي که براش درست کرده بود رو بیاره و باز با قربون صدقه دو سه تا قاشق بهش بده . در همون حین هم گفت: -مارال بازم مي گم یه وقت تنها نری بیمارستان . -چیزی نمي شه مامان . چرا انقدر نگراني ؟ اخمي کرد: -من که مي دونم آخرش کار خودت رو ميکني. -به خدا چیزی نمي شه. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem