#عمارت_باغ_امیر
عمارت باغ امیر یکی از خانههای تاریخی شهر سمنان است که در خیابان باغ فردوس این شهر قرار دارد. این بنا در دوران قاجار، بین سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۲۸۵، توسط استاد معمارباشی و به دستور میرزا آقا فامیلی احداث شده است. این عمارت در مجاورت باغ بزرگ امیر اعظم (مشهورترین حاکم ایالت قومس) قرار داشت و به همین علت نام آن را عمارت و باغ امیر گذاشتهاند. در ساخت این بنا از اصول معماری صفویه استفاده شده و حدود ۳ هزار مترمربع وسعت دارد.
#سمنان
#ایران_زیبا🇮🇷
#گردشگری_مجازی😍
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
▪️روز دهم : به نیـت شهید حسین هریری♥️
#محرم
#چلهزیارتعاشورا
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
💬 قرائت "زیارت عاشــورا"
🎧 با نوای علی فانی
شارژر تو گوشیمه، گوشیم دستمه و هندزفری به گوشم ...
مادرم میگه:
این سِرُمِت رو یه لحظه قطع کن بیا ناهار بخوریم دوباره برگرد به کما!!!
بزرگوار مهارت خاصی داره تو تشبیه کردن😂😂😂😂🤣💔
#خنده_حلال
😎 @heyatjame_dokhtranhajgasem
🌺 ¯\(◉‿◉)/¯🌺
شااد باشید😻
#کیک_هویج_گردو 🤩
موادلازم
آرد یک لیوان
شکر یک لیوان
روغن مایع نصف لیوان
هویج رنده ریز یک لیوان
پکینگ پودر یک قاشق مرباخوری
پودر دارچین یک ق غذاخوری
پودر هل نصف ق مرباخوری
تخم مرغ دو عدد
گردو خرد شده به مقدار لازم
♦️طرزتهیه مواد کیک نیم ساعت قبل میزاریم تا با دمای محیط گرم بشه ارد و پکینگ پودر و پودر دارچین سه بار الک میکنیم میزاریم کنار بعد تخم مرغ شکر و پودر هل چند دقیقه میزنیم تا کرم رنگ و کشدار بشه بعد روغن مایع اضافه میکنیم کمی هم میزنیم بعد آرد و پکینگ پودر و پودر دارچین که سه بار الک کردیم اضافه میکنیم و کمی هم میزنیم بعد هویج رنده شده اضافه میکنیم و با لیسک هم میزنیم. کف قالب رو با روغن چرب و آرد پاشی میکنیم.مواد کیک تو قالب میریزیم گردو خرد شده روی کیک میریزیم و قالب کیک تو فر که از ۱۰دقیقه قبل روشن کردیم طبقه وسط با دمای ۱۸۰ و زمان ۴۵ تا ۵۰ میزاریم(البته دمای فر ها و زمان پخت فرق داره خودتون چک کنید )من تو مایکروفر ،توستر با دمای ۱۵۰ و زمان پخت ۴۵تا ۵۰ دقیقه زمان میدهم تا کیک بپزه و میزاریم کیک خنکبشه بعداز قالب در میاریم
نوش جان😊
#تایم_خوشمزگی
❤️🧡💛💚💙💜
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#سلامت
🌿دمنوش بهار نارنج چه فوایدی دارد؟🤔
▫️پایین آوردن حرارت بدن
▫️تقویت معده
▫️آرامش بخش
▫️رفع بیخوابی
▫️کاهش سر دردهای عصبی و میگرن
▫️یک ق.غ بهار نارنج را در قوری ریخته و آب با دمای ۸۰ درجه را به آن اضافه کرده و اجازه میدهیم که به مدت ۲۰ دقیقه دم بکشد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الشهدا
#قسمت_پنجاهم
#ازدواج_صوری
با حرف پدرم اشکام جاری شد
ناخودآگاه دویدم تو اتاقم
چادر مشکیم سرکردم
مادرم با نگرانی گفت پریا کجا میری ؟
هق هقم بلندشد 😭😭 میرم مزار شهدا
مامان:پریا پدرت خیر و صلاحت میخواد
هیچی نگفتم
تمام مسیر خونه تا مزارشهدا گریه کردم
تا رسیدم به مزارشهدا
همون ورودی روی پله نشستم
هق هقم بلند شد
چرا
چرا بامن اینطوری میکنی
آقا
من چه گناهی به درگاهت کردم
حسین زهرا
از بچگی به عشقت سیاه پوشیدم
از نوجوانی تو هئیتت کفشای عزادراتو جفت کردم
منم دل دارم
منم عشق حسین تو سینه دارم
تو گوش من بعداز اذان نام حسین گفتن
کام منو با تربت حسین باز کردن
یهو سارا با پسر خواهرشوهرش (صادق عظیمی) روبروم دیدم
سارا :چی شده پریا
خودم انداختم تو بغل پریا
پسرش بغل حسن آقا شوهرش بود
حسن آقا و آقای عظیمی ازما دورشدن
سارا:پریا نصف جونم کردی چی شده
-سارا😭😭
سارا😭😭
بابا گفت کربلا به قصد ازدواج
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_پنجاه_یکم
#ازدواج_صوری
سارا:خب ازدواج کن
-سارا دیونه خب من قصد ازدواج ندارم
بعدش حالا تا کربلای ما مگه کسی هست که با من ازدواج کنه
سارا من نمیخوام بخدا ازدواج کنم 😭😭
سارا:پریا یه چیز بگم قاطی نمیکنی؟
-هوم
سارا:پریا تو که خوب میدونی صادقم مثل تو فراری از ازدواجه
-خب 🙄🙄
سارا:خواهرشوهرم، محمدآقا برای صادق شرط رضایت به دفاع از حرم
براش ازدواج گذاشتن
-من نفهمیم معنی این حرفارو
سارا:بیاید باهم صوری ازدواج کنید 😊😊
-ها😳😳
سارا:ها مرگ
ببین شما باهم ازدواج میکنید بعداز کربلای تو و اعزام سوریه ازهم جدا میشید
-یاامام حسین
یعنی تنها راه همینه 😔😔😔
سیاه شدن صفحه ازدواجمه
سارا:فکراتو بکن بهم خبربده 😍😍
این ساراخل شده والا به خود امام حسین قسم
قراره منو اون صادق بدبخت مطلقه بشیم
این ذوق و شوق داره
✋✋خاک
✋✋خاک تو سرمن
بااین دخترعمه داشتنم
ازپس گریه کرده بودم سرم درحال انفجار بود
ساعت ۹-۱۰شب که پاشدم با چشمای قرمز برم خونه
هنوز چندقدمی برنداشته بودم
که صدایی مانع حرکتم شد
صدای آقای عظیمی بود
عظیمی:خانم احمدی دیروقته اجازه بدید برسونمتون
-آخه
عظیمی:خواهرمن آخه واما و اگر نداریم
لطفا بفرمایید
آقای عظیمی میخواست ماشین روشن کنه
مانع شدم
۷-۸دقیقه ای میرسیدیم
وقتی رفتم داخل خونه
باصدای گرفته و لرزانی به پدرم گفتم :تنها راه کربلا رفتن یعنی فقط ازدواجه ؟😔😔😔😢😢
بابادرحالیکه سعی میکرد ناراحتیش نشان نده گفت: بله ازدواجه
به اتاق رفتم قرآن گرفتم دستم
خدایا خودت کمکم کن
قرآن باز کردم
آیه ای اومد براین محتوا که خدا بهترین سرنوشتها برای بندگانش رقم زده است
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_پنجاه_دوم
#ازدواج_صوری
گوشیم برداشتم با اشک چشم به سارا پیام دادم
-سارالطفا با آقای عظیمی حرف بزن
سارا:وای فدات بشم 😍😍
ممنونم گل من
حوصله جواب دادنش نداشتم
تخته شاسی کوچیک کنار تختمو برداشتم بغلش کردم
اشکام از صورتم روی تابلو میرخت
آقا چرا قرآن گفت بهترین سرنوشت
خدایا این چه زیارتیه
سرهمه کلاه میذارم میرم کربلا
یاحسین زهرا خودت کمکم کن
داشتم هق هق میکردم
که گوشی لرزید
پیام باز کردم
سارابود
متن پیام اینجوری بود
سلام پریا آقاصادق گفت فردا ساعت ۶مزارباشی
باهم حرفاتون بزنید 😍😍😍
باخودم گفت ذوق سارا قبول کردن سریع عظیمی
مشکوکه شدید
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem