زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
💬 قرائت "زیارت عاشــورا"
🎧 با نوای علی فانی
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ▪️روز یازدهم : به نیـت شهید حسین معز غلامی♥️ #محرم #چلهزیارت
🥀زندگینامه شهید حسین معز غلامی
شهید مدافع حرم حسین معزغلامی که در فرودین سال 96 در سوریه به شهادت رسید. در خاطرت مادر شهید آمده است: سر حسین آقا باردار بودم اما هیچکس از این موضوع اطلاع نداشت. حتی نمیدانستیم جنسیت جنین چی هست. یک روز مادر همسرم تماس گرفت و گفت پسرشان یعنی عموی وسطی بچهها خوابدیده خدا به داداشش (پدر حسین) پسری عطا کرده و اسمش را مختار گذاشته. دومین اعزام حسین به سوریه، وقتی بچهها بیقراری مادرم را میدیدند، خواب عمویش را برایم یادآوری کرد. گفت «یادتونه نام حسین رو تو خواب عمو مختار گذاشته بودین؟ شاید حسین انتخابشده خدا باشه برای انتقام خون اباعبدالله ولی تو این زمونه.» این حرف تأثیر زیادی روی من گذاشت و با خیال راحتتری حسین را راهی سوریه کردم، به امید اینکه پسرم جزو منتقمین حسین (ع) باشد.
هنگام اذان ظهر و صدای اشهد ان لا اله الا الله صدای حسین در درمانگاه امیدیه اهواز پیچید. روزهای اول فروردین سال 1373 خداوند بعد از 9 سال حسین را به ما هدیه داد. تک پسر شد و عزیزکرده کل خانواده.
حسین دورههای تحصیلیاش را در غرب تهران و محدوده بلوار فردوس گذراند. در دوران دبیرستانش دو سال بهطور غیررسمی در حوزه آیتالله مجتهدی و پای درس خود ایشان تلمذ کرد. حسین ۱۳ سال در مسجد قمر بنیهاشم (ع) فعالیت کرد؛ و در سالهای اخیر در عرصه فرهنگی بسیار تلاش کرد. از سال ۹۱ تمرکز خود را بهصورت جدی برای راهاندازی و تحکیم هیئت نوجوانان منتظران المهدی قرارداد. در این زمینه بسیار با اخلاص و موفق فعالیت میکرد. در مداحی و ذکر امام حسین بسیار با دقت، با اخلاص و با علم رفتار میکرد و معتقد بودند به شأن دستگاه بههیچوجه نباید خدشهای وارد شود. تا چند ماه مبلغ قابلتوجهی از حقوق ماهیانه خود را خرج این هیئت میکرد. بهشدت مهربان و بامحبت بود. نسبت به امربهمعروف و نهی از منکر حساس بود. شیوهاش هم شیوهی محبت و رفاقت بود و از این طریق سبک اخلاق اسلامی و معارف اهلبیت را ترویج میداد.
فتنه ۸۸ و دیدن گریههای سید مظلوم امام خامنهای، حسین را که تنها ۱۵ سال داشت جذب بسیج کرد و در درگیری با عناصر فتنه در همان سال از ناحیه کتف آسیب دید که هرگز قابلدرمان نبود. وی پسازآن مسئول حلقه صالحین بسیج شد و به اذعان اهالی محله، تأثیر شگفتانگیزی روی جوانان داشت. از جذب جوانان منحرف تا جلوگیری از اقدام به خودکشی دوستان.
حسین یک عموی شهید دارد که همسرم همیشه از خاطراتش برای او میگفت. اینکه علاوه بر برادر، رفیق خوبی برایش بود. این جمله حسین را تشویق میکرد که کاش بتواند جای عمو را برای پدرش پُر کند، از بچگی دوست داشت کارهای سخت و سنگین انجام دهد؛ مثلاً از بلند کردن بارهای سنگین خوشش میآمد. همه سعیاش را میکرد که بلندش کند.
حسین از ۱۸ سالگی پاسدار شد. درست زمانی که سوریه وارد جنگ شد. همان ابتدا همه اعضای خانواده پیگیر اخبار و شهدای سوریه بودیم. خانواده ما همه مطلع هستند. ما میدانستیم اگر رزمندگان ما جلوی دشمن ایستادگی نکنند، باید در کرمانشاه و همدان با آنها بجنگیم. حسین هم از آن موقعها هوای رفتن داشت. میدانستیم باید برود، اما پدر و مادر حتی اگر بخواهد هم نمیتواند وابستگی خودش را از بین ببرد. هر بار میخواستیم توجیهش کنیم، میگفت «اگر من نروم، پس چه کسی باید برود؟»
بعد از رفتن کارم این شده بود که مدام کانالهای خبری مدافعان حرم را چک کنم و ببینم چه خبر است. هیچوقت به خودم اجازه نمیدادم حتی لحظهای فکر کنم که من زنده باشم و حسینم زنده نباشد. بااینحال هر شب خواب تشییعجنازه عظیمی را میدیدم که شهیدش حسین نبود؛ اما این خواب هر شب تکرار میشد. تا اینکه روزهای آخر خواب دیدم یکی از شهدا خودش را «حسین بورس» معرفی کرد. او لباسهای حسین را برایم آورده بود. بیدار که شدم نامش را سرچ کردم. دیدم بله یکی از شهدای خانطومان است. آنقدر استرس داشتم که شبها گوشی موبایل را روی قلبم میگذاشتم که نکند حسین پیام بدهد و من نفهمم. روز مادر و تحویل سال باهم حرف زدیم و تبریک گفت. مدام میگفت نگران نباش؛ اما آخر خبر شهادتش را خودم در همین کانالهای تلگرامی خواندم. در درگیری حماه، حسین که تنها دو روزبه تولدش مانده بود به آسمانها پر کشید و به آرزوی دیرینهاش رسید. سه تیر به چشم راست، گونه راست و همان کتفی خورده شد که در فتنه مصدوم شده و او را به شهادت رساند. به دلیل موقعیت بد حضور او در سنگلاخ، دندانها و استخوان پایش نیز هنگام سقوط به زمین شکسته و پیکر او چندساعتی تا برگشت به نیروهای خودی بر زمینمانده بود. هدیه خداوند در هشتم فروردینماه به خاک سپرده شد و در جوار دوستان شیر مردش در قطعه ۵۰ بهشتزهرای تهران آرام گرفت.
#شهیدانه
#زندگینامه
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
#آبشار_زرد_لیمه
آبشار زرد لیمه از جاهای دیدنی شهرکرد است که ۸۰ کیلومتر با مرکز استان چهارمحال و بختیاری فاصله دارد. این آبشار زیبا در شهرستان اردل و در بین کوههای زاگرس، انتهای دره لیمه واقع شده است و رودخانه بازفت از کنار آن عبور میکند.
#چهارمحال_و_بختیاری
#ایران_زیبا🇮🇷
#گردشگری_مجازی😍
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
📣📣 پویش بزرگ پاکدخت 📣📣
📌 برای شرکت در پویش میتوانید آثار خود را در قالب موارد زیر ارسال کنید:
✅️ متن
✅️ عکس
✅️ پادکست
✅️فیلم
📌موضوعات جشنواره
✅️ اهمیت و ضرورت مسئله حجاب برای یک نوجوان
✅️ روایت ماجرای خونین مسجد گوهر شاد برای نسل جوان
📌 مدت زمان تولیدات رسانه ای حداقل ۳۰ ثانیه و حداکثر ۳ دقیقه می باشد .
📌 برای تولید فیلم از خودتان فیلم بگیرید و در مورد یکی از موضوعات ذکر شده صحبت کنید و به آیدی ذیل ارسال بفرمایید .
📌 آخرین مهلت ارسال آثار ۱۶ تیرماه می باشد .
📌به ده اثر برگزیده کمک هزینه مشهد مقدس اهدا خواهد شد .
📌آیدی ارسال آثار جشنواره
@hejab_javan
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
هرکس میخواست بیاد خونه خواهرم یا
جایی میرفتن، میپرسیدن: «آرمانم هست؟»
از بس خوشاخلاق و شوخ بود. وقتی که آرمان توی جمع بود، به همه بیشتر خوش میگذشت...
(به روایت از خاله شهید)
#شهیدآرمانعلیوردی🕊️
#الگوی_خودسازی
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🍉🍉🍉🍉
👌این تابستون فرق میکنه !
😍به درخواست های مکرر شما اعضای عزیز هیات
🎀 فهرست کلاسهای تابستانی ۱۴۰۲ گروههای دخترانه شهرستان کاشان در کانال زیر بارگذاری می شود
👇👇👇👇👇
@tabestan1_4_0_2
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
📡اطلاع از برنامه های گروههای دخترانه شهرستان کاشان 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_پنجاه_ششم
#ازدواج_صوری
مادر و پدرخانم احمدی با پادرمیونی زن دایی و اینکه به قول خودشون من جلوی چشماشون بزرگ شدم
اجازه دادن من برم خواستگاری رسمی
و سفارش کردیم به خانم احمدی چیزی نگن
با دوروز تاخیر راهی قم شدم
هربار که چشمم به خانم احمدی می افتاد
داغون میشد
این بنده خدا فکر میکرد داره دورغ میگه
کاش زودتر عقد کنیم تا محبتم به پاش بریزم
تا عاشق بشه
چقدر این دختر برام عزیزه 🙈🙈
مادر زنگ زد و گفت زنگ زدم منزل آقای احمدی و هماهنگ کردم برای برگشت دوره قم
بریم خواستگاری
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_پنجاه_هفتم
از قم که اومدیم
مادرگفت صادق فرداشب باید بریم خواستگاری
-چشم مادر
من برم مزارشهدا
مادر: صادق نمیخوای به پریا حقیقت رو بگی؟
دختربنده خدا دق میکنها
-مادر پریا دیروز و امروز به ما نرسیدها
تروخدا مادر کاری نکنید که از دستش بدم 😔😔😔
مادر:من فدای پسرم بشم که عاشق شده
من فقط نگران اون بچه ام
-نگران نباشید
طولی نمیکشه عاشق میشه
مادر:ان شالله بحق پنج تن
-من رفتم
وارد مزار شهدا شدم یکشنبه بود
الحمدالله خلوت بود
ورودی مزارشهدا رفتم
رفتم سمت مزار شهیدم شهید علی قاریان پور
شهیدی که تو وصیت نامه اش قید کرده بود
به جای اسمش روی سنگ مزارش بنویسن
""مشتی خاک تقدیم به پیشگاه خداوند""
نشستم کنارشهیدم گفتم علی آقا خودت میدونی عشقم پاکه پس کمکم کن به دستش بیارم😢
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_پنجاه_هشتم
#ازدواج_صوری
با استرس من بالاخره اون یه روز تموم شد
الان تو ماشینیم خیلی استرس دارم رفتم گل فروشی
بزرگترین دست گلی که میتونستم تو ماشین جا بدم و خریدم 😍😍🙈🙈
ساعت ۸:۳۰ بود که رسیدیم
بعداز سلام و علیک وارد پذیرایی شدیم
بعداز صحبت های معمولی ترافیک ،آلودگی آب و هوا وغیره
زهره خانم (مامان پریا) پریا دخترم چای بیار 😍
پریاخانم آخرین نفر چای به من تعارف کرد
وقتی سرم بلند کردم تا چایی بردارم
دیدم بازم چشماش اشک آلوده
زیر چشماش گود افتاده بود
بعداز یه ربع مادر رو به پدر پریا گفت :حاج آقا خوب میدونید که بچه ها حرفشون قبلا زدن
اگه شما اجازه بدید ما همین امشب عروسمون نشون کنیم
ایناهم از فردا برن دنبال کارای عقدشون
پدر پریا:بله بفرمایید
مادرم نشست کنار پریا و انگشتر نشون دستش کرد
همه صلوات فرستادن
ایول به خودم 👏👏👏
یه قدم بهش نزدیک شدم
هورا 🙈🙈🙈
از شادی داشتم بال درمیاوردم ولی جلوش باید جور دیگه وانمود میکردم😢
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem