بسم رب الصابرین
#قسمت_شصت_سوم
#ازدواج_صوری
انقدر حرص خوردم
منو مسخره خودش کرده
منم بهش نمیگم میرم شمال
اتوبوس اونا ساعت ۷ صبح میرفت
و ما ۹ صبح
قرار بود بریم بندر انزلی
ساعت ۱بود رسیدیم
صداهای خنده های صادق درحالیکه داشت سوار قایق میشد
به گوشم میرسید
دقیقا رفتم روبروش ایستادم
تا وقتی اومد منو ببینه
بعداز یه ربع بیست دقیقه اومد
درحال پیاده شدن از قایق خشک زد
اومد سمتم بازوم گرفت و گفت :تو اینجا چه غلطی میکنی؟😡😡😡
دستم بردم رو دستش تا اومدم بگم همون غلطی که تو میکنی
یادمون رفت عصبی شدیم
اولین برخودمون
تو اوج عصبانیت بود
دستش برد به سمت موهاش فرو کرد
صادق:ببخشید یه لحظه عصبانی شدم
پریا توروخدا ببخش
-دستو بکش
میخوام برم
عظیمی:پریا همه آشنان اینجا توروامام کوتاه بیا
-😔😔😔باشه
عظیمی :من فدات بشم بخدا خیلی خانمی
-هه 😔😔😔
عظیمی:خانمون به ما افتخار میده بریم سوار قایق بشیم باهم ؟
دوباره شدم همون دختر سرتق
-اوووم 🤔🤔
بریم
به شرطی که برام از اون لواشک ترشا بخری 🙈🙈
نمیدونم چرا دلم نمیادناراحتش کنم خب واقعا پسرخوبیه 😊
عظیمی:چشم چشم مهربونم 😍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_شصت_چهارم
#ازدواج_صوری
حدود یک ماهی از عقدمون میگذره
کمـ کم محبت صادق تو دلم افتاده بود
داشتم تو اتاق تو گوگل دنبال عکسها و صوتها و مداحی های شهید حجت اسدی
عاشق این شهید بودم
گوشیم زنگ خورد
آقا صادق بود
-الو سلام
صادق:سلام خانم گلم خوبی؟
-ممنون
کارداشتی؟
صادق:حاضر باش عصر میام دنبالت
خاله خانم دعوتمون کرده پاگشا
-برای چی؟
صادق:نمیدونم والا
ولی گویا تو شهرما رسمه
-ههه بانمک
صادق:فدای خانمم بشم
پریا جان
-بله
صادق:میشه روسری روشن سر نکنی؟
-وا چرا؟😳😳😳😡😡😡
صادق:خوب چرا میزنی خانمی
آخه خیلی بهت میاد
اون جاهم جوان زیاده خب 😢😢
میشه سرنکنی؟😕😕😕
-باشه
صادق:من فدای خانمم بشم
-خدانکنه
رفتم سمت کمد لباس
یه روسری بنفش کمرنگ درآوردم
با یه مانتوی طلایی درآوردم
گفتم متضادهمن قشنگ میشن
صدای زنگ در اومد
مامان:بیا پریا آقاصادق اومده
-بله چشم
چادرم تو راهرو سر کردم
سوار ماشین شدم
-سلام
صادق:سلام خانم گل
سرش آورد نزدیک گوشم چه این رنگی به خانمم میاد
-مرسی 🙈🙈🙈
صادق:بریم خانمی؟
-اوهوم اوهوم😊
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_شصت_پنجم
#ازدواج_صوری
بعدازنیم ساعت رسیدیم خونه خاله جون
سرراهمون یه جعبه شیرینی خریدیم
صادق زنگ زد
خاله در باز کرد
باهم سلام و علیک کردیم رفتیم تو
مادرجون و زهرااینا هم دعوت کرده بودن
-خاله جون بیاید بشینید
والا خیلی زحمت میکشید،
خاله رو به مادر گفت :آجی ماشاالله عروست خیلی خانمه
مادرجون:آره ان شاالله یکی مثل پریا قسمت بشه آجی
خاله:ان شاالله
یکی دو ساعتی موقعه شام شد
منو زهرا رفتیم کمک خاله
سفره چیدیم
منو آقاصادق پیش هم نشستیم خم شدیم یهو باهم دیس برنج برداشتیم
دستم گرفت نوازش کرد یهو
هول شدم دیس از دستم افتاد وسط سفره 🙈🙈🙈
آبروم رفت 😐😐
یعنی تا بریم خونه من داشتم از خجالت آب میشدم
شب من رفتم خونه مادرجون
صبح که از خواب بیدار شدم
مادر گفت صادق رفته جایی عصری میاد
پریا توهم برو استراحت کن
روی میز تحریر یه کاغذ بود
رمز لب تاپش بود
رمز زدم عکس صفحه اش خیلی جالب بود
عکس شهیدقاریان پور و عکس مزارشهید
مای کامپیوتر باز کردم
پوشه شهید قاریان پور منو جذب کرد
زندگی نامه شهید بود
نام:علی
نام خانوادگی:قاریان پور
نام پدر:یوسف
نام مادر:طاهره
محل تولد:قزوین
محل شهادت:شلمچه
تاریخ تولد:۱۳۴۳/۵/۱۳
تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۱۲/۱۰
مشتی خاک تقدیم به پیشگاه خداوند
در وصیت نامش از خانوادش خواسته شبانه مثل حضرت زهرا (س)دفنش کنن
و از خواهران و مادرش خواسته در مراسم تشیع اش همگی چادر سفید سر کنن
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_شصت_ششم
#ازدواج_صوری
دم دمای عصر بود صادق اومد
منم رفتم پایین براش شربت زعفران بردم
چون بردارشوهرم بودنب ا حجاب رفتم پایین
پیش صادق نشستم
دستش انداخت دور شونه ام
و گفت :خوبی عزیزم ؟
-ممنونم توخوبی آقا؟
خسته نباشی
صادق:ممنونم خانم گلم
توهمین حین بود که گوشیم زنگ خورد
صادق: خانم گوشیت خودش کشت بالا
نمیخوای بری جواب بدی
پله ها بدو بدو رفتم
***********************
روای صادق
پریا رفت گوشیش جواب بده
۵دقیقه نشد که صدای گریش به گوش رسید
با وحشت رفتم طبقه دوم
چندبار نزدیک بود با سربخورم به پله ها
درباز کردم نشستم کنارش
پریا داشت هق هق گریه میکرد
-خانمم چی شده عزیزم
پریا فقط گریه میکرد
-مامان زهرا یه لیوان آب بیارید
آب بزور به خوردش دادم
بعداز۵دقیقه
خودش پرت کرد تو بغلم
پریا:صادق
صادق
از جامعة الزهرا قم بود
گفتن سفر افتاده عقب
این جواب دورغمونه
-پریا حاضر شو بریم تپه نورالشهدا
پریا:تپه نورالشهدا چرا؟
-پاشو میفهمی
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
هدایت شده از مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
🍉🍉🍉🍉
👌این تابستون فرق میکنه !
😍به درخواست های مکرر شما اعضای عزیز هیات
🎀 فهرست کلاسهای تابستانی ۱۴۰۲ گروههای دخترانه شهرستان کاشان در کانال زیر بارگذاری می شود
👇👇👇👇👇
@tabestan1_4_0_2
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
📡اطلاع از برنامه های گروههای دخترانه شهرستان کاشان 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
#سلام_امام_زمانم🤚
💟السلام علیڪَ یاوعداللہ الذّے ضمنہ...
💟سلام بر مولاے مهربانے ڪہ آمدنش
وعده ے حتمے خداست
و سلام بر منتظران و دعاگویان
آن روزگار نورانے و قریب...
🔆سلام روزتون منوربا
ذکرصلــــــــوات برمحمدو
آل محمدصلی الله....▫️
به رسم ادب↘️
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ❣
سلام بر شما، اى خاندان نبوّت !❣
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
از پیله ىِ ضخيم منيتت
بیرون بیا...
پروانه شو...
رها شو.....
پرواز کن...
و از نو متولد شو...
دشوار است ،اما بسيار لذت بخش..
روزتون دلبر
❤️🧡💛💚💙💜
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#آبشار_شیرآباد
یکی از جاهای دیدنی گلستان است که حتماً باید به آنجا سفر کنید. در تمامی فصلهای سال میتوانید به آبشار شیرآباد سفر کنید.
بهترین زمان سفر به این آبشار زیبا، روزهای گرم و آفتابی بهار و تابستان است؛ زیرا میتوانید از هوای مطبوع و خنک آن نهایت لذت را ببرید.
آبشار شیرآباد که به نامهای آبشار خان ببین، آبشار آقاخان ببین و هفت آبشار شیرآباد شناخته میشود، در میان پارک جنگلی سرسبز و زیبای شیرآباد، مانند نگینی میدرخشد.
این آبشار دارای امکاناتی مانند آلاچیق، پلهای زیبا، مناظر بکر، پارکینگ، نمازخانه، سوپرمارکت و سرویس بهداشتی است
#گلستان
#ایران_زیبا🇮🇷
#گردشگری_مجازی😍
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem