eitaa logo
هیئت جامع دختران حاج قاسم
1.6هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
926 ویدیو
21 فایل
﷽ 🌷بزرگترین تشکل دخترانه ی کاشان🌷 دبیرخانه تشکل های دخترانه دانش آموزی و دانشجویی باشگاه مخاطبین و ارتباط با ما : @h_d_hajghasem_120 تبادل و تبلیغ: @haj_Qasim_1398
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤚 کسی که بی تو سر صحبت جهانش نیست چگونه صبر و تحمل کند؟ توانش نیست به سوز هجر تو سوگند، ای امید بشر دل از فراق تو جسمی بود که جانش نیست الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
{💔🌹} • • 🔔 {به‌خوشگلیت‌می‌نازی ؟! 😌 اون‌دنیاطرف‌میگه‌چکار کنم‌صورتم‌قشنگه دخترا ولم نمیکردن‌به‌|گناه‌|افتادم ؛ 😞 خدایوسف‌وعباس(ع)رونشونت‌میده میگه‌ازایناخوشگل‌تربودی ؟! عباس‌بن‌علی‌ای‌که‌بانقاب‌راه‌میرفت! میگفت‌نمیخوام‌بادیدن‌من‌کسی‌به‌گناه‌بیفتد ! چشمایِ‌خوشگلش‌رو،بدنش‌رو ؛ خرج‌خدانکرد ؟ 🌱 {🌹💔} ☜ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
✖️امام جمعه عزیز ✖️آقای فرماندار ✖️آقای رییس ارشاد ✖️آقای ناظر صدا و سیما ✖️آقای کارگردان 🔻 مادر موسی رو من درک میکنم! 🔺 دلواپسی اون روزی رو که فرزند دلبندش رو انداخت توی نیل وحشی وسط امواج ... خدای من مادر شاهده، که در دوره کرونا مجبور به فرصت دادن فرزندانم در فضای مجازی لجام گسیخته بودم! و هر روز گفتم، مادر موسی یکبار موسی رو انداخت تو نیل اما من هر روز برای موسی خدایی کردی، برای بچه های منم خدایی کن ... ___________ شرایط سختی که بر کشور دیکته شد، چه بلاهای پیدا و پنهانی که بر تربیت نسل آینده نیاورد! اما چرا الان که باید همه مسولین و مردم دست به دست هم با تدبیر و همدلی با ذوق و اوج لطافت اون گذشته رو ترمیم کنند و به فکر رشد و ارتقای نسل تهدید شده مون باشند ، باید شاهد زمینه سازی تمدید اون فضای ناخوب باشیم؟ فرزند من کم چرندیات دیده و شنیده ؟ از وضعیت نامطلوب مدارس با بعضی از مدیران و معلم های غیر مسول و مسأله دار تا افزایش روز به روز همکلاسی های کره ای و آمریکایی و... خبر دارید؟ فضای عمومی جامعه چطور؟ فرزند من در صد متر، شاهد چند مظهر بی عفتی و بی غیرتی باشد خوب است؟ شما جایی برای خرید و تفریح بدون گناه میشناسید؟ از الان تا کی دختر من و شما برای حجابش و پسران مان برای حیا و غیرتشان قرار است مسخره شود؟ از فضای مجازی نگوییم که خود حدیث مفصل دارد... تا امروز خیلی صبوری کردیم، پای خیلی از سختی ها ایستادیم ولی در این فقره کلافگی کمترین چیز است. آقایون مسول بدترین جواب برای من مادر این است که شاهد این باشم که شما با دست و امر مستقیم خود در ترویج بی حیایی و ابتذال و تمسخر دین نقش دارید. اگر تدبیری برا تحکیم خانواده داشتید مصاحبه کنید مردم مطلع بشن اگر هم که نداشتید که از اوضاع مشخصه نداشتید کلا دیگر کار دیگه نکنید! اوضاع رو خراب تر نکنید ! همین یک ذره اخلاق و ادب بچه هامون رو به بهانه هنر و نمایش سخیف و سفلی فلان ناهنرمند بی تخصص و بی مبالات و بددهن که سالهاست دانسته و نادانسته داره باورهای ما رو میزنه ، به چند هزارتومن فروختید !!! بخدا ما خانواده ها مال باخته ایم، دیگه سرمایه ای نمی بینیم تو عزیزان دلمون ! دلشوره فردای اخلاقی و آبرویی بچه هامون خواب رو ازمون گرفته ! من مادر آشفته از بازار مکاره شما، فردای قیامت خوب می دونم یقه چه کسی رو بگیرم‌!!!! یاعلی ____________ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من دختر ایرانم میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر مبارک💐😘 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| این را مادر بار دیگر که به آشپزخانه آمد تا میوه ببرد گفت و رفت. چرخی دور خودم زدم و وقتی مقابل سلما نشستم که مادر برایش میوه پوست کنده بود و سلما برای من میوة پوست کنده را در بشقاب چیده بود و من هم طبیعتاً در چرخش محبت باید دست به چاقو می‌شدم و منت مادر را می‌کشیدم که سلما نگذاشت و خودش این کار را انجام داد. البته داشت فرار می‌کرد از بالا آوردن سرش! مادر با چشم تشویقم کرد به حرف زدن. لیوان دم نوش را دادم دست سلما و گلویی تازه کردم و گفتم: - سلما جان! شام چی دوست داری بخرم! مادر وا رفت، سلما متعجب نگاهم کرد، خودم خندیدم. رو به مادر گفتم: - خب چی بگم؟ یعنی منظورم اینه که امشب مهمون من، شما استراحت کنید. این خوبه؟ هان نه؟ اینم نگم؟ خنده‌ام به هر دوتایشان سرایت کرد و فضا از سنگینی درآمد. سلما خودش مدیریت کرد و گفت: - مامان شما می‌دونید من تک دختر خانواده‌مون هستم. نمی‌گم توی رفاه بودم اما پدر و مادرم برای من کم نگذاشتند. وقتی شما آمدید، من به خوبی شما جواب مثبت دادم، راستش این‌که آقا فرهاد و شما رک و راست وضعیت رو گفتید، خب ما همدیگه رو هم می‌شناختیم، من قبول کردم. مادر از مکث سلما استفاده کرد و گفت: - خودت هم مثل گلی مادرجان! - نه مامان اینا رو تعارفی نگفتم. اما همش دارن منو می‌ترسونند. اخم در هم کشیدم: - برای چی؟ - من خودم خرید بازار نخواستم، حلقة ساده برداشتم و یه سرویس ظریف. یعنی همینا بسم بود چون بقیه چیزا رو داشتم. آقا فرهاد گفت بردارم اما من خودم گفتم به مرور هرچی نیاز داشتم می‌خرم. کمی به رگ غیرتم برخورد. بخاطر چند تکه پارچه اشک دختر من را درآورده‌اند، فردا به زور هم که شده می‌برمش تا بخرد. ⏳ادامه دارد... ⏳ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| اینا مهم نیست و خودم جواب همه رو دارم. - اما حالا من... راستش شما با مامان اینا صحبت کردید که یه جشن بگیریم، باید چند تا وام بگیریم تا جشن مفصل بشه و تالار و عکاس و سر و صداهاش. من میگم همین‌جا بگیریم، توی خونه، خودمون هم غذا بپزیم، هزینه‌هاش میشه یک پنجم. یک جور شیرینی باشه، دو جور میوه باشه، لباس عروس هم از دوستم می‌گیرم، چرا نیم میلیون اجاره کنم؟ میوه می‌پرد توی گلویم. اصلاً متوجه نشدم که کی سیب برداشتم و گاز زدم که حالا داشتم خفه می‌شدم. هرسه آرام گرفتیم و با صدای گرفته غریدم: - شما با اجازه کی برای خودت بریدی و دوختی؟ دعوا هم کردی و این‌همه اشک ریختی! نگاهم نمی‌کند و بغض کرده رو به مادر می‌گوید: - شما خودتون جشن توی تالار داشتید؟ پدر و مادر من یه برنامه ساده داشتند الآنم خوش‌بختند. مگه قرار نیست ما خوش‌بخت بشیم؟ با این مخارج سنگین یا باید تا چند سال عقد بسته باشیم و بعد هم دست بستۀ قرضا باشیم، یا این‌که اجازه بدید بجای این‌که آرزوی شماها رو برآورده کنیم، به آرزوی خودمون برسیم! بد میگم مادرجون؟ مادرجون آخر کلامش یک حس نابی داشت از ترحم و تحکم، من هم یک حال خاصی داشتم از سخنرانی سلما! تا حالا فکر می‌کردم تنها ناز کردن بلد است، اما الآن کفه ترازوی مدیریت جامعش سنگین‌تر نشان می‌داد. مادر سکوت کرده و من می‌گویم: - نتیجۀ این تصمیمت؟ شانه‌های ایستاده‌اش خم شد و لب زد: - خونۀ خودمون همه مخالفت کردند، این‌جا هم که شما دارید بد نگاهم می‌کنید. - من بد نگاهت نمی‌کنم سلماجان! اما قبول کن که تو فضای جامعۀ امروز این حرفای تو کمی عجبیه! یک لبخند مضحک نشست گوشه لبش و گفت: - من تعجب می‌کنم از شما نویسنده‌ای که داستان شهید رو روایت می‌کنی، اما یاد نمی‌گیری... مگه آقامغفوری به جامعه نگاه کرد که ان‌قدر قشنگ زندگی کرد، بندۀ خدا بودن مهمه، مگه نه آقا فرهاد! ⏳ادامه دارد... ⏳ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
اگر عادت داری همیشه روی مبل‌ها و فرش‌ها را بپوشانی، زندگی نمی‌کنی! اگر پنجره‌ها را به بهانه‌ی آنکه پرده‌ها کثیف می‌شوند باز نمی‌کنی، زندگی نمی‌کنی! اگر روکش مشمایی صندلی‌های ماشینت را هنوز دور ننداخته‌ای زندگی نمی‌کنی! بیایید دست برداریم از این اسارت کهنه که به مسخره‌ترین طرز ممکن نامش شده قناعت و چنگ انداخته به باورهایمان... عمر تمام این وسایل می‌تواند از من و تو و نسل آینده‌مان بیشتر باشد! چه عیبی دارد؟ کثیف شدند تمیزشان می‌کنیم. خوشبختی واقعی همین حوالی‌ست، در سادگی، در سهل‌گیری زندگی! روی زندگی را نپوشانیم. شبتون دلبررررر 😍 ❤️🧡💛💚💙💜 @heyatjame_dokhtranhajgasem
🇮🇷به افتخار همه دختران کاشانی🇮🇷 💐دورهمی دردونه ها💐 🌺شادیانه دهه کرامت وجشن روزدختر 🎤باحضور و اجرای: مجریان و هنرمندان صداوسیما 🔰همراه باتجلیل از۱۰ دختر برتر کاشانی 🔰قرعه کشی حضار واهداء جوایز 🔰همخوانی سرود "بیعت میکنم" و "دخترایران" 🔰واجرای برنامه های شاد ومتنوع ونورافشانی 📆چهارشنبه ۳خرداد ساعت ۱۹:۳۰ 💠خیابان شهید رجایی 💠ورزشگاه شهیدناصرفکری(چهل جریب 🔹دختران وبانوان محترم جهت شرکت درقرعه کشی عمومی واسامی حضرت فاطمه ومعصومه(س) میتوانند از طریق لینک ثبت نام در کانال @heyatjame_dokhtranhajgasem اقدام نمایند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍‌‌‌‌‌‌ زندگی شیرینست مثل شیرینی یک روز قشنگ زندگی زیبایی ست مثل زیبایی یک غنچه ی باز زندگی تک تک این ثانیه هاست زندگی چرخش این عقربه هاست روزتون قشنگـــ❤️ ❤️🧡💛💚💙💜 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
47.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به نگاه‌های زیبای شما : 🚩 کاری از فاطمه علائی و هانیه فرجادیان با گویندگی: ماجده شهربانویی رویداد هنری لبخندخدا 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 ما تیممون تکمیله😉 🔹 زهرا امیری ▫️ 😍هفته جمعیت 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem ▫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| سعی می‌کنم که نه دهان باز کنم و نه نگاه کنم، همان خودش مدیریت کند بهتر است. آبرو چیزی نیست که آدم به راحتی بر باد بدهد. میزان اثرپذیری زن‌ها هزار برابر ما مردهاست؛ من یک‌سالی باید با عبدالمهدی می‌نشستم تا بفهمم، سلما به خواندن این صفحات راه پیدا می‌کند. سرم را می‌اندازم پایین، مادر سر بلند می‌کند از عروس کدبانویی که گرفته و می‌گوید: - مشکل فقط جشن نیست سلماجون، خونه و کار هم هست. صبر نمی‌کند و درجا جواب می‌دهد: - وقتی یه جشن ساده توی خونه بگیریم می‌شه با پول وام ازدواج طبقه بالای این خونه دو تا اتاق و یه آشپزخونه درست کرد. اگر هم شما قبول نکنید میشه یه زیرزمین کوچیک اجاره کرد. دعا دعا می‌کنم مادر نپرسد چرا این‌قدر عجله دارید؟ چون دل خودم بیشتر تنگ می‌شود و هر روز از عبدالمهدی تشکر می‌کنم که به بهانۀ نوشتن کنار مزارش دیدار یارم را روزیم می‌کند. اما خدایا چه کنم؟ مادر آرام می‌گوید: - راستش مادر، من دخالتی نمی‌کنم، فقط هرچی از دستم بربیاد دریغ ندارم. تو هم مثل فرهاد برام عزیزی، دختر نداشتم خدا بهم داده، همین خدا هم گفته از ترس مال ازدواج رو عقب نندازید من تأمین می‌کنم، حرف خدا دو تا نمی‌شه، هر دو تاتونم ریزه‌خور خدایید. برای این‌که گناه نکنید و نیازاتون برطرف بشه، عقل کردید، ازدواج کردید. خودتون با هم حرف بزنید، من کمک می‌دم. آقا هم که گفتن مراسمای ازدواج رو توی خونه بگیریم! شما که همت کنید و ساده برگزار کنید، مثل خرید ساده و مهریۀ ساده، جهیزیۀ ساده و... دل آقا رو هم اگه بشنوه شاد کردید، هزار تا جوون هم بشنون و از شما الگو بگیرن دیگه نورٌ علی نور میشه! آقای مغفوری هم خوشحال میشه که این‌همه برای فرهاد زحمت کشیده، بی‌نتیجه نمونده! ⏳ادامه دارد... ⏳ 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| و می‌رود مادر. نه نرفت اول سلما را مجبور کرد تا میوه‌اش را بخورد و رفت تا غذایی درست کند و اجازه نداد سلما برود کمکش. خواست که ما دو کبوتر عاشق کمی با هم بق بقو کنیم؛ با سلما می‌رویم گوشۀ حیاط و کز می‌کنیم در سرمای زمستانیش. من شروع کننده‌ام و شکنندۀ سکوت: - دوست نداری لباس عروس بپوشی و سر و صدا راه بندازی و عکس و فیلمبردار! - چرا دوست دارم. - خب؟ - خب این‌کارا رو توی خونه هم می‌شه کرد، با همین دوربین سروش فیلم می‌گیریم! - اگه دو تا اتاق بسازیم نمی‌شه خیلی اثاث بیاری. - نمی‌خوامم بیارم. قبلا که بچه بودم تو رویاهام آرزوی همۀ اینا رو داشتم، اما الآن دیگه حس می‌کنم تحقیر می‌شم با فکر کردن به این‌ها! - از کِی؟ - از سه چهار ماه پیش. - کسی باهات حرف زده؟ نه، یکی از دوستام عروس شده بود، توی مدرسه همه برنامه‌هاش مثل توپ صدا کرد. هرکاری می‌کرد با آب‌وتاب برامون می‌گفت؛ سیر تا پیاز رفت و آمدها و خریدها. پدر شوهرش از این تاجرای پسته بود، هم شده بود آرزوی همه، هم باعث گریۀ همه. البته خیلی هم بین‌شون دعوا بود. شب عروسی دوماد قهر کرده بود که دیگه نمی‌خوامت. با چند صدمیلیون خرج عروسی، قبل از این‌که برن تالار رفتند خونه عمه‌شون تا آشتی‌شون بدن و خلاصه خیلی بد بود. خیلیا فهمیدند که عروس و دوماد یه جوریند! من نرفته بودم اما بچه‌ها که اومده بودند مدرسه، کلی بهم ریخته بودند؛ یعنی یه تابویی بود که خرد شد ریخت زمین! ⏳ادامه دارد... ⏳ 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز آرامش را با بند بند وجودم از تمام هستى مى گيرم و نوازش هواى بهارى را شكر مى گويم ! خداى مهربان من ممنونم كه فرصت مجدد زندگى كردن را به من دادى و چشمانم را به روى طلوع دوباره ى خورشيد گشودى ! شب بخیر ❤️🧡💛💚💙💜 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem