فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 روایت شنیدنی رزمنده جوان
🎙حجت الاسلام #عالی
🖼 #از_زبان_پدرم 8⃣
🔆 امام مهدی: بر ماست که شما را سیراب از سرچشمه بیرون آوریم، همانطور که ما شما را به سرچشمه بردیم.
📚 الغیبه شیخ طوسی، الغیبه للحجه، ص ۴۶۱
🖤 #امام_صادق علیه السلام:
☘ هر كه نگران رسيدن بلايى به خود باشد و پيش از رسيدن بلا دعا كند ، خداوند عزّ و جلّ هرگز آن بلا را به او نرساند .
📚 بحار الأنوار ج۹۰ ص۳۸۱
🖤 #امام_صادق علیه السلام فرمودند:
🍀 إنَّ السَّماءَ بَكَت عَلَى الحُسَينِ عليه السلام أربَعينَ صَباحا بِالدَّمِ، و إنَّ الأَرضَ بَكَت أربَعينَ صَباحا بِالسَّوادِ، و إنَّ الشَّمسَ بَكَت أربَعينَ صَباحا بِالكُسوفِ وَ الحُمرَةِ؛
🍃 آسمان تا چهل روز، بر حسين عليه السلام خون گريست و زمين تا چهل روز، با [وزش بادِ] سياه گريست و خورشيد تا چهل روز، با گرفتگى و سرخ شدن گريست.
📖 بحار الأنوار: ج ٤٥، ص ٢٠٦، ح ۱۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨موتوا قبل أن تموتوا...
سخنان عرشی حضرت علامه حسنزاده رضوانالله تعالی علیه😭 در ارتباط با مرگ
#علامه_حسن_زاده_آملی
🔸آقای حسن زاده، شامه اش قوی است
آقای حسن زاده نظرش این است که «طلعت صغرای [ظهور امام زمان] واقع شده و جمهوری اسلامی، حاصل این طلعت صغری است.»
امام زمان (ع) یوسف است و امت، یعقوبش هستند. بوی پیراهن یوسف را آن کسی می شنود که شدت انتظارش بیشتر است: «لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ».
چرا سایر مردم، این بو را نشنیدند؟ آقای حسن زاده بو را شنیده، چون شامّه اش قوی است!
این را به شما بگویم امثال آقای حسن زاده و آقای جوادی آملی، اینها کسانی نیستند که آدم به راحتی از حرفهایشان عبور کند.
🔹آیت الله حائری شیرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍️سخنرانی حاج آقا دانشمند
🎬موضوع: حکایت خدا و بت
11.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت های حسن زاده آملی درباره روی بر گرداندن برخی مردم از روحانیون بخاطر شرایط اجتماعی جامعه
👈تکلیف ما جنگیدن با مردم نیست. هرکاری که از دست ما ساخته باشد چه با قلم چه با سخن انجام میدهیم.
✅با مردان نامحرم هم ارتباط نداشته باشید؟
✍روزی از جناب استاد حسن زاده خواستم که نصیحت و ارشاد و موعظه ای برایم بیان فرمایند. از جمله فرمودند: «سعی کنید با نامحرمان تماس نداشته و باشید؛ چه زن باشد و چه مرد!» تعجب کردم و پرسیدم: «آیا مرد هم نامحرم می شود؟!» فرمودند: «بله! هرکس با خدا انس نداشته باشد، نامحرم است!»
📚داستانهای حکیمانه در آثار
استاد حسن زاده آملی ص ۱۲۲
*اسمش عبدالله بود . .*
*توی شهر معروف بود به عبدالله دیوونه، همه میشناختنش!*
مشکل ذهنی داشت
خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت
زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد
تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود
هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود
نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . .
یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه
دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت
نمیتونست درست صحبت کنه
به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔
مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن
گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی
هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !'
عبدالله دیوونه ناراحت شد
به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. .
خونه ما 💔💔
بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن
حسین حسین خونه عبدالله باشه . .
اومد خونه
به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری
خونه هم که اجاره ست ... !!
چجوری حسین حسین خونه ما باشه
کتکش زد . .
گفت عبدالله من نمیدونم
تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . .
واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه
عبدالله قبول کرد
معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که
هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . .
روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر
خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی
تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . .
عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔
رفت ؛ از شهر خارج شد
بیرون از شهر یه آقایی رو دید
آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟!
عبدالله دیوونه گریش گرفت
تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . .
آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا
بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔
عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا
به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔
رسید به مغازه حاج اکبر
گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده !
حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت
گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!!
امانتی یابن الحسن رو داد بهش
رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . .
با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔
رسید به خونه شب شده بود . .
دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن
خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت
چه هیئتی شد اون شب 💔
آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻♂
عبدالله خودش که متوجه نشد
ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد
آخه یابن الحسن رو دیده بود💔😍
میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود
حواست بود خرج هیئتت رو نداره
اینجوری هواشو داشتی
آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔 ...
میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!🚶🏿♂
میشه درد منم دوا کنی بیام حرم💔😔
💔😭