eitaa logo
هیات حضرت ابوالفضل علیه السلام چلقایی
138 دنبال‌کننده
3هزار عکس
532 ویدیو
151 فایل
انتشار مطالب و نکات اخلاقی بزرگان و برنامه های هیات عزاداران حضرت ابوالفضل علیه السلام چلقائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
تعداد ماشین های پارکینگ مهران، از تعداد کل براندازان داخلی و خارجی بیشتره😍 نور خدا رو میخوان با چی خاموش کنن؟ آب دهان؟! ( آیه ۳۲/سوره توبه ) @heyatquran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رئیسی چون زبان دنیا را بلد نبود، دنیا مجبور شد زبان رئیسی ( فارسی) را یاد بگیره 😂👍 توئیت نخست‌وزیر هند به زبان فارسی! ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب)👇 📚 @dastanak_ir
🌸🌱 . قسمت_اول . میگفت اولین سال بود که تجربه پیاده روی اربعین رو داشتم. یک روز و نیمی می‌شد که راه رفته بودیم و حسابی خسته بودیم شب شده بود و دیگه پاهامون نم‌یکشید. موکب‌ها هم همه پر شده بودن و جای خواب نداشتن. بالاخره با رفیقم یه موکب چادری پیدا کردیم که دوتا جای خوابیدن نزدیک ورودی چادر خالی داشت. یکم با فاصله از موکب یه جوون حدودا ۲۵ ساله عراقی وایساده بود که بگی نگی قیافش مشکوک می‌زد و چشمش به کفش‌های ما بود. دنبال پلاستیکی چیزی گشتم که کفش ها رو با خودمون ببریم داخل چادر که رفیقم گفت ولش کن. صاحب موکب تا صبح بیداره. اینجا کسی چیزی نمیبره ولی دلم شک افتاده بود رفیقم سرمایی‌تر بود و رفت جای اول خوابید و من نزدیک ورودی چادر خوابیدم و درب پارچه ایش رو بستیم تا اینکه نصف شب دیدم صدای انداخته شدن چیزی توی پلاستیک میاد. این‌قدر خسته بودم چشمام باز نمی‌شد و دوباره خوابیدم اما بیست دقیقه نیم ساعت بعد با فکر اینکه اگه کفشمون رو ببرن چطوری فردا تا کربلا بریم سراسیمه از خواب پریدم و آروم گره های درب چادر رو باز کردم و رفتم بیرون بلهه حدسم درست بود جز دوتا دمپایی پلاستیکی چرک مرده هیچی جلوی درب چادر نبود دمپایی روپوشیدم برم دنبال صاحب موکب و پیداش کنم و داد و بیداد کنم که پشت چادر دیدم صدایی میاد نزدیک تر شدم و دیدم همون جوون نشسته و کفش‌ها رو جلوش پهن کرده و کف کفشها رو میماله به چشمهاش و با یه تیکه چوب بستنی خاک لای درزهای کف کفش ها رو میریزه توی یه پلاستیکی و کفش ها رو با یه پارچه خیس تمیز میکنه. رفتم جلو منو دید شکه شد..شاید فک کرد عصبانی ام بلند شد گفت کفش ها سالم..سالم یعنی با کفش ها کاری ندارم. صاحب موکب که یه مقدار فارسی بلد بود و فهمیده بود دنبال کفش هامم اومد جلو و گفت کار هر شبشه مادرش عمری خادم زائرهای ارباب بود چند ساله مریضه و نمیتونه از جاش حرکت کنه پسرش میاد هر روز خاک کف کفش های این موکب رو جمع میکنه و میره میماله به کف پای مادرش که اون هم توی این قدم ها شریک بشه. اشک و بغض نمیزاشت هیچی بگم. فقط غبطه خوردم فقط غبطه خوردم . ✍️ . . ✅پی نوشت : مجموعه خاطرات جذاب از اربعین که توسط سیدمهدی بنی هاشمی از زائران جمع آوری شده و به شکل داستان های کوتاه درآمده تا شاید تلنگری باشد برای آنان که نمیدانند عظمت اربعین را. @heyatquran
سخنان پنجاه سال پیش رهبر انقلاب درباره کنگره جهانی اربعین @heyatquran
سخنان پنجاه سال پیش رهبر انقلاب درباره کنگره جهانی اربعین صفحه 1 @heyatquran
صفحه 2 سخنان پنجاه سال پیش رهبر انقلاب درباره کنگره جهانی اربعین @heyatquran
صفحه 3 سخنان پنجاه سال پیش رهبر انقلاب درباره کنگره جهانی اربعین @heyatquran
صفحه 4 سخنان پنجاه سال پیش رهبر انقلاب درباره کنگره جهانی اربعین @heyatquran
صفحه 5 سخنان پنجاه سال پیش رهبر انقلاب درباره کنگره جهانی اربعین @heyatquran
صفحه 6 سخنان پنجاه سال پیش رهبر انقلاب درباره کنگره جهانی اربعین @heyatquran
صفحه 7 سخنان پنجاه سال پیش رهبر انقلاب درباره کنگره جهانی اربعین @heyatquran
صفحه 8 سخنان پنجاه سال پیش رهبر انقلاب درباره کنگره جهانی اربعین @heyatquran
سخنان پنجاه سال پیش رهبر انقلاب درباره کنگره جهانی اربعین ❇️می‌دانید یکى از علائم ایمان زیارت اربعین است؟ بنده نمی‌دانم این روایت چقدر صحیح است، اصرارى هم ندارم که بگویم معناى این روایت همین است که من گمان کرده‌ام، واقعش هم این است که احتمال میدهم معنایش یکى از شقوق و احتمالات دیگرى باشد که در این زمینه بیان می‌شود؛ امّا اگر این احتمال هم که من می‌گویم باشد، مؤیّد فراوانى دارد؛ «زیارة الاربعین». شیعه یک جمع متفرّقى بود؛ یک جامعه‌اى بود که در یک جا و در یک مکان زندگى نمیکرد؛ در مدینه بودند، در کوفه بودند، در بصره بودند، در اهواز بودند، در قم بودند، در خراسان بودند -اطراف و اکناف بلاد- امّا یک روح در این کالبدِ متفرّق و در این اجزای متشتّت در جریان است؛ مثل دانه‌هاى تسبیح، یک رشته و یک نخ، همه‌ى اینها را به هم وصل میکرد. آن رشته چه بود؟ رشته‌ى اطاعت و فرمان‌بَرى از مرکزیّت تشیّع، از رهبرى عالى تشیّع یعنى امام؛ همه‌ى این رشته‌ها به آنجا متّصل میشد؛ قلبى بود که به همه‌ى اعضا فرمان میداد؛ و به این ترتیب، تشیّع یک سازمان و یک تشکیلات بود. ممکن بود دو نفر از حال هم خبر نداشته باشند، امّا بودند کسانى که از حال همه باخبر بودند. اطاعت و فرمان‌بَرى آنها به‌حساب، فریاد زدنشان از روى دستور، سکوتشان برطبق نقشه، همه چیزشان با حساب. فقط یک عیبى کار آنها داشت و آن اینکه همدیگر را کمتر میدیدند. اهل یک شهر و شیعیان یک منطقه، البتّه یکدیگر را میدیدند، امّا یک کنگره‌ى جهانى لازم بود براى شیعیانِ روزگار ائمّه (علیهم‌السّلام). این کنگره‌ى جهانى را معیّن کردند، وقتش را هم معیّن کردند؛ گفتند در این موعدِ معیّن، در آن کنگره هرکس بتواند شرکت کند. آن موعد، روز اربعین است؛ و جاى شرکت، سرزمین کربلا است؛ چون روح شیعه روح کربلائى است، روح عاشورائى است؛ در کالبد شیعه تپش روز عاشورا مشهود است؛ شیعه هرجا که هست دنباله‌روِ عاشوراى حسین است. این است که مى‌بینیم همه جا این تپش‌هایى که در شیعه مکشوف شده، از آن مرقد پاک ناشى است؛ اینها شعله‌هایى بوده که از آن روح مقدّس و پاک و از آن تربت عالى‌مقدار سرکشیده؛ به جانها و روحها زده؛ انسانها را به گلوله‌هاى داغى تبدیل کرده و آنها را به قلب دشمن فرو برده.۱۳۵۲/۱۲/۲۴ آدرس منبع: https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?id=40753&nt=2&year=1352&tid=1737 @heyatquran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیرزنی که هیجده سال پیاده روی اربعین آب و غذا نخورد و سوار ماشین نشد به خاطر این که .... @heyatquran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خسته و کوفته رسیدم خونه ! میگه نون نداریم .. ماست نداریم! خب آدم آمپر می‌چسبونه دیگه ... یک کلام تا بیــرونم بگین چی لازم دارین ! @heyatquran
🌹امام صادق(ع): زائرِ حسین(ع) وقتى به قصد زيارت از خانه‏‌اش خارج شد، سايه‏‌اش بر چيزى نمی‌افتد مگر اینکه آن چيز برايش دعا می‌کند. و هنگامى كه آفتاب بر سرش بتابد، گناهانش را می‌سوزاند ... @heyatquran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ *دستورالعمل استاد فاطمی نیا رحمت الله علیه برای *کسانیکه دستشان به زیارت حرم نمیرسه*👌👌👌 @heyatquran
. 🌸🌱 . 💚 . سومین سالی بود که پیاده روی اربعین میرفتیم و فردا غروب به کربلا میرسیدیم همیشه توی موکب های بین مسیر استراحت می کردیم و دربرابر اصرار شدید عراقی ها برای رفتن به خونه هاشون مقاومت میکردیم و هیچ بار نشده بود که برای استراحت به خونه کسی بریم. شب شد و دنبال موکب برای استراحت میگشتیم. تا پاهامون رمق داشت اونشب روبیشتر راه رفتیم تا مسیر کمتری برای فردا بمونه و زودتر به کربلا برسیم و به خاطر همین دیروقت شده بود ظرفیت همه موکب ها برای خواب پر شده بود. همینطور که دنبال موکب میگشتیم دیدیم یه پسر عراقی که سنش تقریبا ۱۱ یا ۱۲ سال بود کنار جدول نشسته و گریه میکنه. فک کردیم شاید کسی اذیتش کرده و یا کمک میخواد. یکی از رفقای ما دانشجوی سال آخر ادبیات عرب بود. فرستادیم جلو که باهاش صحبت کنه و متوجه شد که این پسر الان یک هفته هست که هر شب میاد تا زائر ببره خونش و کسی نمیره باهاش و اعتقاد دارن اگه یک سال اربعین زائری به خونشون نیاد یعنی امام حسین باهاشون قهر کرده . به همدیگه نگاهی کردیم و تصمیم گرفتیم برای خوشحالی این پسربچه هم که شده امشب رو بریم خونشون وقتی بهش گفتیم در یک لحظه برق شوق رو تو چشمهاش دیدیم و اشک هاش به لبخند تبدیل شدن و تند تند با آستینش صورتش رو پاک کرد و بلند شد و گفت باید بریم اونور اتوبان داخل اون کوچه.. رفتیم و یک ربعی هم پیاده روی کردیم تا رسیدیم به خونشون محلشون شبیه یک روستا بود و خونه ها اکثرا گِلی و ساده کوچه تاریک تاریک فقط دوتا از خونه های مسیر دوتا لامپ سبز روی درب هاشون وصل بود که به با کمک نور اونها به زور میشد مسیر رو دید رسیدیم به خونشون و بیشتر از پسر بچه ، مادرش ذوق کرد و اشک هاش بند نمیومد و دائم میگفت شکرا یا حسین . پسر بچه از توی یه کمد گوشه ی اتاق یه لامپ بیرون آورد و با چهارپایه رفت بیرون درب و لامپ رو داخل سرپیچ خالی که اونجا بود وصل کرد و چراغ سبز روشن شد فک کردیم که حتما چراغشون کلید نداره و اینطوری هر شب روشن میکنن. . چند دقیقه ای نگذشت که درب خونشون رو زدن و خانومی با یه دیگ غذا اومد و بهشون داد چند دقیقه بعد خانومی با یه پارچ دوغ چند دقیقه بعد یک مرد با پیاله ی انگور چند دقیقه بعد بچه ای با یک بشقاب حلوای عراقی . رفیقم از صاحبخونه پرسید اینجا هر شب اینقدر براتون خیرات میارن؟ خندید و گفت نه و با دست چراغ سبز رو نشون داد. گفت هرخونه ای چراغ سبز روی دروازه اش روشنه یعنی امشب خیمه امام حسینه❤️ و زائر حسین اومده توی اون خونه. خونه هایی که موفق نشدن اون شب زائری بیارن غذاهاشون رو میدن به خونه ای که چراغ سبزش روشنه تا شریک بشن در این ثواب . زائر حسین بودن هم به آدم آبرو میده . ✍️ ✅ پی نوشت: مجموعه خاطرات جذاب از اربعین که توسط سیدمهدی بنی هاشمی از زائران جمع آوری شده و به شکل داستان های کوتاه درآمده تا شاید تلنگری باشد برای آنان که نمیدانند عظمت اربعین را. @heyatquran
🌹نوشته جالب توجه یکی از جوانان حاضر در پیاده روی اربعین @heyatquran
😔خوابی چنین میانه‌ی حرمم آرزوست.... @heyatquran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅توصیه استاد فاطمی‌نیا : هر وقت گرفتاری داشتید نذر کنید خانواده‌تون رو خوشحال کنید. @heyatquran
🔰واکنش شدیداللحن رجبی دوانی به سخنان عبدالحمید درباره راهپیمایی اربعین ✅«محمدحسین رجبی دوانی» در نشست خبری نخستین کنگره بین‌المللی بزرگداشت امام‌زاده علی ابن محمد باقر(ع): 🔹نخستین قیام در خوان‌خواهی از شهادت امام حسین علیه السلام، حتی پیش از قیام مختار و توابین در ایران به وقوع می‌پیوندد و مردم سیستان بلافاصله پس از شنیدن خبر شهادت امام حسین (ع) دست به قیام می‌زنند. 🔹وسعت قیام آنها به گونه‌ای بوده که برادر عبیدالله بن زیاد که حاکم سیستان بوده از این شهر فرار می‌کند. نکته جالب‌تر این است که این قیام زمانی به وقوع پیوسته که شیعه هنوز وارد ایران نشده است. 🔹حتی زمانی که اکثر ایران مذهب غیرشیعه را داشت، برای امام حسین(ع) و اهل بیت(ع)، مراسم عزاداری برگزار می‌کردند و بدین وسیله ارادت خود را نشان می‌دادند. 🔹امروز خناسان، خبیثان و خائنانی در پوشش دروغین مذهب و به دروغ به نام برادران اهل تسنن در کشور فتنه‌انگیزی می‌کنند و اخیرا هم فرد خبیثی راهپیمایی اربعین را زیرسوال برد. کسی که از بهاییت حمایت می‌کند و با استفاده از سعه صدر نظام جمهوری اسلامی، لگدپراکنی می‌کند، امروز در اثر تبلیغ وهابیت و خباثت خودش، برادران اهل تسنن را از خوردن نذری‌هایی که برای امام حسین(ع) داده می‌شود و شرکت در عزاداری‌ها منع می‌کنند. @heyatquran
مرز خسروی ✅سال اول جنگ بود، به همراه بچه های گروه اندرزگو به یکی از ارتفاعات در شمال منطقه گیلان غرب رفتیم. صبح زود بود. ما بر فراز یکی از تپه های مشرف به مرز قرار گرفتیم. پاسگاه مرزی در دست عراقی ها بود. خودروهای عراقی به راحتی در جاده های اطراف آن تردد می کردند. ابراهیم کتابچه دعا را باز کرد. به همراه بچه ها زیارت عاشورا خواندیم، بعد از آن در حالی که با حسرت به مناطق تحت نفوذ دشمن نگاه می کردم گفتم: ابرام جون، این جاده مرزی رو ببین عراقی ها راحت تردد می کنند. بعد با حسرت گفتم: یعنی میشه یه روز مردم ما راحت از این جاده ها عبور کنند و به شهرهای خودشون برن!. ابراهیم انگار حواسش به من نبود. با نگاهی دوردست ها را می دید! لبخندی زد و گفت: چی می گی؟ روزی میاد که از همین جاده، مردم ما دسته دسته به کربلا سفر می کنند!. ✅در مسیر برگشت از بچه ها پرسیدم: اسم این پاسگاه مرزی را می دونید؟ یکی از بچه ها گفت: مرز خسروی. سلام بر ابراهیم ص 127 @heyatquran