#تو_شهید_نمیشوی 📚
قسمت سی و سوم🌱
| همه فن حریف |
آن روز که با بچههای بسیج محلشان رفتیم پادگان،اسلحه ی ام ۱۶ و کلاشنیکف را تدریس کرد.بعد از کلاس از من پرسید:((تدریسم چطور بود؟))گفتم:((خیلی تُپق زدی.روان صحبت نمیکنی.))
گفت:((باورت می شود من تا حالا فارسی تدریس نکرده بودم؟ فارسیِ این چیزهایی را که همیشه به عربی می گویم پیدا نمی کردم بگویم.))
گفتم:((مگر به عربی تدریس میکنی؟))
گفت:((حاج قاسم گفته هرکس مترجم با خودش میبَرَد سر کلاس،اصلاً کلاس نرود.))
با نیروهای مقاومت کار کرده بود و کمی هم از یکی از دوستان خوزستانی اش که عربی تدریس میکرد، یاد گرفته بود.
عربی محاوره ای را خوب صحبت میکرد و میفهمید.در ایام ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۱ قسمتهایی از یک سریال را که تلویزیون الشرقیه ی عراق پخش میکرد می دیدم.چون در سریال به عربی محلی تکلم میکردند،خیلی چیزها را نمی فهمیدم.
چند قسمت از این سریال را ضبط کرده بودم. یک بار که در همان ایام آمده بود تبریز،سریال را گذاشتم و از او خواستم برایم ترجمه کند.چند دقیقه از سریال را ترجمه کرد و آن روز چندتا اصطلاح عربی محلی هم از محمودرضا یادگرفتم.
آن روزها آموزش محاوره ی عربی را تازه شروع کرده بودم و لهجه های شامی،عراقی، خلیجی و مصری را با هم مقایسه می کردم.یک بار به او گفتم لهجه ی عراقی را خیلی دوست دارم و کم و بیش می فهمم،ولی عربی لبنانی ها را اصلاً نمی فهمم و علاقهای هم به یادگیری اش ندارم.
گفت:((اتفاقاً عربی لبنانی ها و سوری ها خیلی شیرین است.)) و بعد تعریف کرد که یک بار با تقلید لهجه ی آنها از ایست بازرسی شان در یکی از مناطق سوریه به راحتی گذشته است.
کتابی بود به نام((قصّه الانشاء لِلاطفال))، مخصوص آموزش عربی در مدارس سوریه.
من کپی این کتاب را از کلاس یکی از اساتید زبان عربی در تهران که در آن شرکت می کردم به دست آورده بودم.محمودرضا نسخه ی اصلی اش را از سوریه آورد و داد به من.من هم در قبالش یکی از کتاب های خودم را به او دادم.
@heyran_110
بعضۍوقتا
نہمداحۍآرومتمیڪنہ . .
نہروضـہ . .
نہعڪسِڪربلا . .
بعضۍوقتایہ"امام حسین"ڪمدارۍ !
-بایدبرۍضریحشوبغلڪنیتاآرومشۍ💔!
#کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیداحمدمشلب
#تلنگر
#نامحرم
50899919204448.mp3
3.48M
•• یار اومده ، دلدار اومده♥️🎊••
گل بریزید احمد مختار اومده
ִֶָ #رادیوعقیق