🤍✨🤍
✨🤍
🤍
امام صادق(علیه السلام) روایت کردند که حضرت رسول اکرم فرمود:
✅ از کشتن زنبور عسل، مورچه، قورباغه، گنجشک، هدهد و پرستو بپرهیزید.
⚡️زنبور(خداوندبدو وحی کرد)
⚡️مورچه به این دلیل که مردم در روزگار حضرت سلیمان بن داوود(علیه السلام) به قحطی گرفتار شدند، پس هنگامی که به سوی نماز باران خواهی میرفتند،
🐜 مورچهای را دیدند که روی دو پای خود ایستاده دستهایش را به سوی آسمان بلند کرده و میگوید:
⚡️ “خدایا، ما آفریدهای از آفریدگان تو هستیم و از فضل تو بینیاز نیستیم، ما را از نزد خود روزی ده و ما را به گناهان کمخردان آدمی زادگان بازخواست منما.”
⚡️پس سلیمان به مردم گفت: به خانههایتان برگردید که همانا خدا بر اثر دعای دیگران به شما آب داد.
⚡️ قورباغه بدین رو بود که چون بر ابراهیم(علیه السلام) آتش برافروختند، همه جانداران زمین به خدای بزرگ و ارجمند شکایت کردند و از او خواهش کردند که بر آتش آب بریزند،
⚡️خدا به هیچ یک از آنان اجازه نداد مگر قورباغه که دو سوم پیکر قورباغه در انجام این کار سوخت و تنها یک سوم از پیکرش سالم ماند.
⚡️و اما پرستو به این سبب که گردش او در آسمان به دلیل اندوه خوردن بر ستمهایی است که روا داشتند
⚡️و عبادت او خواندن «سوره حمد» است و آیا نمیبینید که او میگوید: «ولاالضالین».
📚 الخصال المحموده والمذمومه
@hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
🍃🤍🕊 مامان ادامه داد : خدا بیامرزه خاله ام رو اونم همینطور جدی و مغرور بود هما هم به مامانش رفته ،☺
🍃🤍🕊
مامان از پریا خواست فردا بیاد کمک و وقتی گفت ؛بچه ها رو همراهش نیاره ناراحت شد اماچیزی به روی خودش نیاورد که کدورتی پیش نیاد،!
هنوز هما خانوم تاریخ قطعی برای مراسم نداده بود و مشخص نبود کی قرار بیان اما مامان که اضطراب داشت زودتر می خواست کارها رو انجام بده تا از هولش در بیاد،.!
بابا که اومد مامان همه ماجرا رو تعریف کرد وبابا هم خواست یه لیست خرید بنویسه تا هرچی نیاز بخره مامان تصمیم داشت شام مفصلی هم درست کنه که شرمنده مهمون ها نشیم و همه چی به نحو احسنت برگزار بشه..😌😮💨
شام رو خوردیم وچون فردا کار داشتیم شب زودتر موعود همیشگی خوابیدیم،
🌤صبح که از خواب بیدار شدم هنوز پریا نیومده بود و مامان استارت کارها رو زده بود مامان برای ناهارابگوشت بار گذاشت و از آشپزخونه شروع کردیم به تمیز کاری !!
کابینت ها رو ریختیم بیرون و تمیز کردیم و چیدیم گاز و ماشین رو تمیز کردیم و زیر کابینت ها روبرق انداختیم🪣🧽
ساعت حدود ده بود که پریا اومد و بچه ها رو هم همراهش آورده بود مامان گفت ؛مگه نگفتم تنها بیا پریا
گفت ؛مادرشوهرم کار داشت چکار می کردم تو خونه تنهاشون می ذاشتم پریا برای این که بچه ها رو سرگرم کنه براشون برنامه کودک تام و جری رو گذاشت و بچه ها سرگرم بودن وتو دست وپامون نبودن !!😮💨
من و مامان وپریا هر کدوم یه گوشه کاررو گرفته بودیم وخونه رو تمیز می کردیم و
همه جا رو برق می انداختیم✨
@hezar_rah_narafte🍃🌹
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
🔘✨ســـ🦋لام
🕊✨عصرتـــون
🔘✨پر از خیر و برکت
**✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
💕✨🕊💕
🌸🍃
نظر یکی از خانومای کانالمون🩷🤍
سلام و نور خدمت شما دوست عزیز
تبریک میگم بابت کانال پربار و مفید تون
متن ها داستانها و. بسیار زیبا و جذاب و درس آموز
امیدوارم پله های ترقی و روزبه روز طی نمایید
بازم ممنون ازکانال خوبتون وپیامها وداستانهای بسیار دلنشینتون .
آخرداستانو خوندم واقعا زیبا ودوست داشتنی بود .
@hezar_rah_narafte🍃🌹
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍سواحل رویایی هرمز❄️🌊
@hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
🍃🤍🕊 مامان از پریا خواست فردا بیاد کمک و وقتی گفت ؛بچه ها رو همراهش نیاره ناراحت شد اماچیزی به روی
🍃🤍🕊
سر ظهر بابا اومد و چشمش که به نوه هاش افتاد ذوق کرد و از پریا پرسید پس آقا سروش کجان زنگ بزن برای ناهار بیان
پریا در جواب بابا گفت ؛سر کار وشب میاد!
ناهار رو کنار هم خوردیم وکمی استراحت کردیم وعصر بابا بچه ها رو برد پارک تا ما کارها رو تموم کنیم، تا غروب همه کارها رو انجام دادیم و وقتی تموم شد ،،
من چایی دم کردم و با فاصله چند دقیقه بابا و آقا سروش هم رسیدن ودور هم چایی خوردیم ☕️
مامان می خواست شام درست کنه اما پریا مانع شد و مامان هم یه مقدار از آبگوشت که ظهر باقی مونده بود رو برای دامادش فرستاد ویه غذای سر دستی برای خودمون درست کرد!!
بعد از شام من که خیلی خسته بودم و حال دوش گرفتن هم نداشتم رفتم که بخوابم 🥱😴
دوروزی گذشت و هما خانوم زنگ زد و تاریخ مهربرون رو برای جمعه هفته آینده گذاشت
مامان که شنید دل توی دلش نبود
و عصر شال و کلاه کرد که برای خرید به بازار بریم پا به پای مامان تو بازار و پاساژ ها قدم می زدیم و از پشت ویترین مغازه ها لباس ها رو می دیدیم!!
بازار شلوغ بود و من حوصله این همه شلوغی رو نداشتم ،هر لباسی رو به مامان نشون می دادم نمی پسندید و می گفت این چیه یه کم سلیقه به خرج بده ،!!😒
به همین منوال گذشت و مامان کنار یه بوتیک لباس فروشی ایستاد و لباس هاش رو برانداز کرد ،
هم با کلافگی نگاهش می کردم یه لباس کرم رنگ که روی یقه اش کار شده بود توجهم رو جلب کرد خودم رو تو لباس کرم رنگ زیبا تصور کردم و به نظرم بهم می اومد🥰😁
@hezar_rah_narafte🍃🌹
.
#تلنگر ⚠️
🌷هرگاه عیبی در من دیدی، به خودم خبر بده
🌷نه کسی دیگر را، چون تغییر آن دست من است!
🌷کار اولت ثواب دارد و نصیحت است،
🌷اما گزینه دوم غیبت است و گناه است.
🌷چرا موقعی که چیز منفی در کسی می بینیم،
🌷جز خودش همه را خبر می دهیم⁉️
🌷ما شهرت را با صحبت کردن در مورد یکدیگر
🌷می دانیم نه با یکدیگر‼️
🌷جمله ای که بر یک هتل نوشته بود
🌷شگفت زده ام کرد:
🌷اگر سبب رضایتت شدیم از ما سخن بگو
🌷و گرنه با خود ما بگو
🌷بر خود تطبیقش دهیم تا غیبت
🌷از میانمان برود‼️
نصیحت کن اما رسوا نکن‼️
سرزنش کن اما جریحه دار نکن‼️
🌷بهشت وعده دور از دسترسی نیست
🌷اگر بی بهانه خوب باشیم‼️
@hezar_rah_narafte🍃🌹
ضعف خود را نپذیری، توانا نمی شوی.
.تا سکوت پیشه نکنی، گویا نمی شوی.
.تا به خود اعتماد نکنی، مورد اعتماد نمی شوی.
تا خالی نشوی، پُر نمی شوی.
.تا قانع نباشی، غنی نمی شوی.
.تا از ذهنیت خالی نشوی، غرق در تفکر نمی شوی.
تا آهسته و پیوسته نروی، فاتح تفکر نمی شوی.
تا خدا ترس نشوی، شجاع نمی شوی.
تا دوست نداشته باشی، محبوب نمی شوی.
تا خاکی نباشی، آسمانی نمی شوی.
تا زندگیت را به دیگران نبخشی، از زندگی برخوردار نمی شوی.
.تا شکست را تجربه نکنی ,موفق نمی شوی.
تا ناتوان را در نیابی، توانا نمی شوی.
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍
✨🤍
🤍
✅جوانی موبایلش را که کنار قران گذاشته بود یادش رفت با خودش ببره و رفت بیرون از منزل "
🍂قران سوالی ازموبایل میکنه "
* چرا اینجا انداختنت ؟
✨موبایل:این اولین بار است که منو فراموش میکنه
🍂قرآن : ولی من که همیشه فراموش میکنه
✨موبایل: من همیشه با اون حرف میزنم ،اونم با من
🍂قرآن:منم همیشه بااون حرف میزنم ولی ان نه گوش میده ونه بامن حرف میزنه *
✨موبایل:آخه من خاصیت پیام دادن و پیام گرفتن دارم..
🍂قرآن:منهم پیام و بشارتهای دارم و وعده های زیبا دادم ولی فراموشم میکنند*
✨موبایل:از من امواج و مطالب زیادی خارج میشه که ممکنه به عقل انسان ضرر بزنه ولی با این همه ضررباز هم منو ترک نمیکنه..
🍂قرآن: ولی من طبیب روحها و نفسها و جسم "ها هستم با این همه درمان ،از من دوری میکنه
✨موبایل:از کیفیت من پیش دوستام تعریف میکنه
🍂قرآن:من بزرگترین مصدر کیفیت هستم ولی روش نمیشه از من پیش دوستاش تعریف کنه..
✅ دراین بین صدای پا ی جوان امد که " موبایلم یادم رفته "
✨موبایل: با اجازه شما ،اومد منو ببره،من که گفتم بدون من نمیتونه زندگی کنه....
🍂 "" منهم قیامت به خدایم شکایت میکنم وعرضه میدارم "یارب ان قومی اتخذو هذا القران مهجورا "
ای مسلمانان والله قرآن محجور مانده...
✅در نشر این پیام کوشا باشید..
@hezar_rah_narafte🍃🌹
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
⚡️اگر مردی راضی شود به اینکه زنش آرایش کرده از خانه خارج شود ، بی غیرت است .
و اگر کسی این مرد را بی غیرت بنامد گناهی نکرده ،و زن هنگامی که آرایش کرده و معطر از خانه اش خارج شود و شوهرش به این عمل رضایت دهد ، باهر قدمی که زن بردارد برای شوهر او خانه ای در جهنم ساخته می شود .
⚡️پس وصیت مرا در مورد زنان خود به خاطر بسپارید ، تا از شدت حسابرسی خدا نجات پیداکنید.
📚جامع الاخبار ص ۱۸۵
@hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
🍃🤍🕊 سر ظهر بابا اومد و چشمش که به نوه هاش افتاد ذوق کرد و از پریا پرسید پس آقا سروش کجان زنگ بزن بر
🍃🤍🕊
از تموم مدل های که دیده بودیم شیک تر بود ،به مامان نگاه کردم و گفتم مامان لباس کرمی چطوره من خوشم اومده،🥰🙃
مامان نگاهم کرد وگفت؛ خوبه ،لباس کناریش هم خوش آب و رنگ ها
مامان به لباس رنگ و وارنگی که درست کنار لباسی که پسندیده بودم اشاره کرد وگفت ببین ،
یه شومیز رنگی با رنگ های صورتی و آبی و بنفش و زرد ،لب هام رو جمع کردم و به نشونه اعتراض سری تکون دادم و گفتم مامان این چیه بی کلاس نیس !!☹️😒
مامان اخمی کرد وگفت ؛نه عزیزم خیلی هم قشنگه،.شاده اتفاقا😁
من که می خواستم نظر مامان رو عوض کنم گفتم تهرانی ها از این لباس های رنگ و وارنگ خوششون نمی اد بیشتر ساده دوست دارن !!
مامان گفت : حالا بریم تو پرو کن
وارد مغازه شدیم فروشنده یه دختر پلنگ با یه آرایش غلیظ بود😕
مامان خواست لباس ها رو بیاره تا پرو کنیم دختر فروشنده لباس ها رو آورد و گفت این کارها جدید همه کارها ترک !
از حرفش خنده ام گرفت،
لباس ها رو پوشیدم و تو آینه خودم رو برانداز کردم خیلی زیبا شده بودم هردو بهم اومده بود،!
مامان که نمی تونست انتخاب کنه گفت هردو رو می خریم!!☺️
قیمت لباس ها بالا بود و فروشنده تخفیف نمی داد مامان باهاش چونه می زد و می خواست مناسب تر حساب کنه مامان رو به دخترگفت حالا که دارم دوتا رو می برم یه کم ملاحظه مون رو بکنید،،!
می دونستم بابا اگه بفهمه آنقدر هزینه کردیم شر به پا می کردو دعوا راه می انداخت،!!
@hezar_rah_narafte🍃🌹
.