هزار راه نرفتــــ💔ـــه
🍃🤍🕊 دختر در جواب اصرارهای مامان گفت :خانم محترم شرمنده ام لطفاً درخواست تخفیف نکنید نمی تونم تخفیف
🍃🤍🕊
مامان گفت ؛نگران نباش عزیزم من پارچه زیاد دارم خودم یه شلوار مجلسی برات می دوزم اگه هم نشد از پریا قرض می گیریم یه کاریش می کنیم دیگه 😬😊
فعلا چیزهای مهم تری هست که باید بهش فکر کنیم ،باور کن اگه پس اندازم کفاف میداد می خریدم این پول رو گذاشتم برای روز مبادا کلی خرید دیگه داریم باید انجام بدیم تازه اول خرج کردن،..😮💨
با بابات هم که نمی شه از پول حرف زد خودت خوب می دونی اسم پول که بیاد دیونه میشه و قاطی می کنه میزنه دروتخته رو می شکنه😓
از لحن تلخ مامان دلم گرفت و زهرخندی زدم،
وقتی رسیدیم خونه مامان چادرش رو روی چوب لباسی انداخت وسریع به سمت آشپزخونه رفت واز یخچال یه بسته گوشت چرخ کرده بیرون آورد و مشغول تدارکات شام شد🥣
مامان مواد کتلت رو آماده کرد وبرای شام کتلت درست کرد من هم کمک مامان سالاد درست کردم بابا که اومد شام رو خوردیم و خوابیدیم ..!
🌤صبح که از خواب بیدار شدم مامان صدام زد به سمت اتاق رفتم مامان از تو کمد بقچه نو رو درآورده بود و داشت بررسی می کرد،،!
اونطور که حدس می زدم میون لباس ها و پارچه ها یه دست لباس درست و حسابی به چشم نمی خورد همینطور که با بی حوصلگی نگاه می کردم ،
یه پارچه مشکی توجهم رو جلب کرد از بین لباس ها بیرون آوردم و گفتم مامان چطوره با این یه شلوار بدوزیم 🪡🧵
مامان نگاهی کرد وگفت این پارچه اضافه از چادری بوده که مادر بزرگت از سوریه برام آورده بود ،
مامان دستی روش کشید و گفت ببین چه نرم و لطیف جنسش عالیه مثل ابریشمه🥰
@hezar_rah_narafte🍃🌹
.
روزی اسب کشاورزی داخل چاه افتاد؛ حیوان بیچاره ساعت ها به طور ترحم انگیزی ناله می کرد.
بالاخره کشاورز فکری به ذهنش رسید؛ او پیش خود فکر کرد که اسب خیلی پیر شده و چاه هم در هر صورت باید پر شود.
او همسایه ها را صدا زد و از آنها درخواست کمک کرد.
آن ها با بیل در چاه گل و خاک ریختند.
اسب ابتدا کمی ناله کرد، اما پس از مدتی ساکت شد و این سکوت او همه را متعجب کرد.
آنها باز هم روی او گِل ریختند.
کشاورز نگاهی به داخل چاه انداخت؛ صحنه ای دید که او را به شدت متحیر کرد.
با هر تکه گل و خاكی که روی سر اسب ریخته می شد اسب تکانی به خود می داد، گل و خاک را پایین می ریخت و یک قدم بالا می آمد؛
آنها خاک میریختند و او بالاتر میآنذ که ناگهان دیدند اسب به لبه چاه رسید و بیرون آمد.
🌹زندگی در حال ریختن گل و لای بر روی شما است برنده کسی است که با صبر، تکانی به خود دهد و از تهدیدها و مشکلات، فرصت و پله بسازد و مطمئن باشد که آینده از آن اوست.
سوره طلاق آیه ۷: «... خداوند بزودی بعد از سختیها آسانی قرار میدهد».
@hezar_rah_narafte🍃🌹
آدمهاى حسود مثل درد بى درمانند
هر جا كه باشند
بدبختى شان را هوار مى كشند
مثل كلاغ قار قار مى كنند و
ذهن فاحشه دارند
مواظب اين گندابها باشيد.
احساستان را
با عقده هايشان لگدمال نكنند
عاقبت آنها
در بيهودگى حسادتهاى هرز مى ميرند
#امیر_وجود
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍
✨🤍
🤍
✅ داستان راز موفقیت مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست؟
سقراط به او گفت: فردا به كنار نهر آب بیا تا راز موفقیت را به تو بگویم.
صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به كنار رود رفت.
سقراط از او خواست كه دنبالش به راه بیفتد.
جوان با او به راه افتاد. به لبه رود رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانه آنها رسید. ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد.
جوان نومیدانه تلاش كرد خود را رها كند، امّا سقراط آنقدر قوی بود كه او را نگه دارد. مرد جوان آنقدر زیر آب ماند كه رنگش به كبودی گرایید و بالاخره توانست خود را خلاصی بخشد.
همین كه به روی آب آمد، اولین كاری كه كرد آن بود كه نفسی بس عمیق كشید و هوا را به اعماق ریهاش فرو فرستاد. سقراط از او پرسید: زیر آب چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟
گفت: هوا.
سقراط گفت: هر زمان كه به همین میزان كه اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، تلاش خواهی كرد كه آن را به دست بیاوری؛
موفقیت راز دیگری ندارد.
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍
✨🤍
🤍
✅مراقب چشم زخم باشیم
💫چشم زخم واقعیت دارد و در قرآن ذکر شده ...
خونه ها پر شده از بیماریها و مشکلات... طلاق ، مرگ و میر... و دلیل اون خود ماییم ،
تعجب نکنید...
دوستان عزیزم....
نیازی نیست دیگران بدونند که آیا من در زندگی مشترکم با همسر خود خوشبختم یا نه!
نیازی نیست از غذا یا نوشیدنی خود عکس بگیریم آن را برای گروهها بفرستیم(حتی اگر همسرمون یه دونه شکلات واسمون میاره از اون عکس میگیریم و میفرستیم گروه و زیرش مینویسیم ای تاج سرم...ازت ممنونم)
برادرم...خواهرم...
شاید دختری مجردی دم بخت باشد و به خاطر شرایط زندگی خواستگار نداره...
شاید پسری وضعیت مالی مناسب فعلا برای ازدواج نداره...
حواسمونو جمع کنیم کسی آه نکشه...
که آه یه انسان دلشکسته عرش و به صدا درمیاره
نیازی نیست مردم بدونن کجا رفتی و از کجا داری میای
جزییات زندگی ما واسه دیگران مشخص شده!
دنیای مجازی واسه این ساخته نشده که ما بیاییم شرایط زندگیمون رو به رخ دیگران بکشیم...
چون هر مردی وسعش نمیرسه به زنش هدیه بده....
خواهرم مراقب باش
هرکسی توانایی اینو نداره که مسافرت بره...
هرکسی نمیتونه به رستوران بره و هر ماه یه ست لباس بخره....
یه خانوم میاد جهیزیه 70، 80 میلیونی دخترش رو فیلم میگره میزاره توی دنیای مجازی که چشم همه در بیاد....
هیچ فکر کردید شاید دختری پدر نداره... یا پدر داره و مادر نداره که واسه جهیزیه اش سنگ تموم بزاره...
یا شاید پدری دستش به دهنش نمیرسه....
میخاییم به کی فخر بفروشیم ...خدا عالمه....
این چیزی جز فقر فرهنگی نیست....
خواهران و برادرانم...
ما اهمیت توکل بر خدا رو انکار نمیکنیم...
رازهای زندگی و خونه هاتون رو پیش خودتون نگه دارید...
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🍀مثل گندم باش!
زیر خاک میبَرنش باز میروید پُرتر ،
زیر سنگ میبَرنش آرد میشود پُر بهاتر،
آتش میزننش نان میشود مطلوب تر ،
"ذات" باید ارزشمند باشد
تا انسان ارزشمندی باشی
@hezar_rah_narafte🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنهان ترین ویژگی اخلاقی آدمیزاد
«ظرفیت» هست.
ظرفیت آدم ها به مرور زمان مشخص میشه وقتی صبر نداشته باشی برای شناخت آدم ها، تو اندازه ی ظرفیتشون اشتباه می کنی.
اون وقت به کسی که فقط ظرفیت نگاه داره، لبخند می زنی. اون وقت به کسی که فقط ظرفیت ترحم داره، محبت می کنی. اون وقت به کسی که فقط ظرفیت یه سلام علیک داره، رفاقت می کنی و ...
هر جای زندگی احساس کردید کسی بی دلیل رفتارش با شما تغییر کرده، بدونید بیشتر از ظرفیتش باهاش رفتار کردید. بیشتر از چیزی که هست بهش بها دادید. یادتون باشه قبل از اینکه خودتون رو، احساستون رو، زندگیتون رو برای کسی خرج کنید، اول ظرفیتش رو بشناسید.
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍
✨🤍
🤍
✅دو چیز شما را تعریف میکند
بردباری تان ، وقتی هیچ چیز ندارید
و نحوه رفتارتان ، وقتی همه چیز دارید
🍃 تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی؛
یکی دیروز و یکی فردا
🍃 دو شخص به تو می آموزد:
یکی آموزگار، یکی روزگار
اولی به قیمت جانش، دومی به قیمت جانت
🍃 آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و با غرورشون زندگی میکنن
🍃 همه يادشون ميمونه باهاشون چيكار كردى،
ولى يادشون نميمونه براشون چكار كردى.
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍
✨🤍
🤍
🗣مردي کنار بيراهه اي ايستاده بود. ابليس را ديد که با انواع طنابها به دوش در گذر است. کنجکاو شد و پرسيد: اي ابليس، اين طنابها براي چيست؟
👹جواب داد: براي اسارت آدميزاد. طنابهاي نازک براي افراد ضعيف النفس و سست ايمان، طناب هاي کلفت هم براي آناني که دير وسوسه مي شوند.
سپس از کيسه اي طناب هاي پاره شده را بيرون ريخت و گفت: اينها را هم انسان هاي با ايمان که راضي به رضاي خدايند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کرده اند و اسارت را نپذيرفتند.
🗣مرد گفت: طناب من کدام است ؟
👹ابليس گفت: اگر کمکم کني که اين ريسمان هاي پاره را گره زنم، خطاي تو را به حساب ديگران مي گذارم.
مرد قبول کرد.
👹ابليس خنده کنان گفت: عجب، پس با اين ريسمان هاي پاره هم مي شود انسان هايي چون تو را به بندگي گرفت!
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🍃هرگز نمازت را ترک مکن
میلیون ها نفر زیر خاک بزرگترین آرزویشان بازگشت به دنیاست تا " سجده " کنند، فقط یک سجده ...
از پاهايی که نمی توانند تو را به ادای نماز ببرند، انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند..
قبرها، پر است از جوانانى که
میخواستند در پیری توبه کنند...
رسول خدا صلےالله علیه وآله فرمودند:
نماز صبح : نور صورت
ظهر : بركت رزق
عصر : طاقت بدن
مغرب : فايده فرزند
عشاء : آرامش مي بخشد.
@hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
🍃🤍🕊 مامان گفت ؛نگران نباش عزیزم من پارچه زیاد دارم خودم یه شلوار مجلسی برات می دوزم اگه هم نشد از
🍃🤍🕊
مامان همینطور که سایزش رو
برانداز می کرد گفت ؛اندازه اش هم که خوبه دقیقا یه شلوار رو بهمون میده ،..!!🤔🙄
با کمک مامان وسایل رو جمع کردیم و داخل کمد گذاشتیم و از تو اینترنت چند مدل شلوار مجلسی سرچ کردیم و با کمک مامان یکی رو انتخاب کردیم و مامان مشغول خیاطی شد و گفت ؛ناهار با تو من سعی می کنم تاظهر شلوارت رو آماده کنم
می خوام قبل اومدن بابات تمومش کنم ،...
سری تکون دادم و به سمت
آشپز خونه رفتم و مشغول آشپزی شدم ،...
برای ناهار یه قیمه خوشمزه بار گذاشتم و کارم که تموم شد یه چایی دم کردم و با بیسکویت برای مامان بردم☕️🍪
مامان ازم گرفت و تشکر کرد و در حالی که
دستش رو روی پهلوش گذاشت و کمر خمیده اش رو صاف می کرد آهی کشید و گفت ؛دختر فکر نکنم تا ظهرتمومبشه مدلی که انتخاب کردی خیلی سخت ،!
لبخندی کردم و گفتم باشه خودت خسته نکن وقت که داریم!!😊
🌤دم دم های ظهر بود که بابا اومد و مامان که نمی خواست بابا ببینه بازپشت چرخ نشسته و غر بزنه سریع پارچه ها رو جمع کرد و در چرخ رو هم گذاشت ،!!
بابا به خاطر کمر دردهای مامان استفاده از چرخ رو ممنوع کرده بود برای همین مامان گاهی دور از چشم بابابرای خودمون خیاطی می کرد ،
و اگه بابا می دید غر می زد البته نه به خاطر مامان در کل نگران این بود که کمردرد های مامان برگرده و بخواد خرج دوا و دکتر کنه،..!
بابا آدم خسیس و حسابگری بود نه خرجی درست می داد و نه اینکه اجازه میداد مامان خودش خیاطی کنه 🪡🧵
مامان هم به خاطر آرامش مون باهاش بحث نمی کرد و هرچی می گفت اعتراض نمی کرد وحرفی نمی زد..!
@hezar_rah_narafte🍃🌹
.