خدا در قرآن، وعده داده که از #مومن دفاع میکنه:👇 🕋 إِنَّ اللهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا (حج/۳۸) 💢 خداوند از کسانی که #ایمان آورده‌اند دفاع می‌کند. ❗️ کسی رو که خدا مدافع اوست، انسان چطور به خودش اجازه میده که آبروش رو بریزه، و به حیثیتش لطمه بزنه؟!😱 امام صادق(ع) فرمود: ⚡️ إنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالی يَقُولُ: مَنْ أَهَانَ لی وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارِبَتِی و اَنَا أَسْرَعُ شَئ إِلَی نُصْرَةِ أوْلِيَائِی. 💢 خدای تبارک و تعالی می‌فرمايد: هر کس كه يكی از دوستانِ مرا خوار بشمارد، آماده‌ی #جنگ با من شده است، و من در ياری کردنِ دوستانم بیشتر از همه شتاب می‌کنم. 📚 اصول كافی، ج ۲، ص ۳۵۱. الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج @hezar_rah_narafte🍃🌹

💥 پیامبر در جواب، حالتون چطوره؟ چی میگفتن؟ ما چی میگیم؟!😂 ✍️بهترین الگو زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهلبیت علیهم السلام او هستند @hezar_rah_narafte🍃🌹

🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 #حکایت_ملانصرالدین روزی ملانصرالدین الاغ خود را با زحمت فراوان به پشت بام برد! بعد از مدتی خواست او را پایین بیاورد ولی الاغ پایین نمی آمد. ملا نمیدانست الاغ بالا می رود ولی پایین نمی آید!! پس از مدتی تلاش ملا خسته شد وپایین آمد ولی الاغ روی پشت بام بشدت جفتک می انداخت و بالا و پایین می پرید... تا اینکه سقف فروریخت و الاغ جان باخت! ملا که به فکر فرو رفته بود، باخود گفت: لعنت بر من که ندانستم اگر خری را به جایگاه رفیعی برسانم هم آن جایگاه را خراب می کند و هم خود را هلاک می نماید!!" هیچوقت بیشتر از حدش به کسی بها ندین.. @hezar_rah_narafte🍃🌹

#پندهای_قصار بنی آدم تا به آنچه نزد خداوند برای بندگان صالح اش ابدی محفوظ است به مقام شهود اش نرسد هرگز آن اندک بضاعت بی ارزش و موقت از دنیا را که صاحب آن است رها نخواهد کرد. ✍حسین جعفری خویی @hezar_rah_narafte🍃🌹

🤍🕊 برای اینکه جلو چشم های بچه بیش از این کتک نخورم به سمت کمد رفتم با یه دست چمدون پراز لباس رو بیرون کشیدم🧳 هومن عربده کشید سریع جمع کن!! ارمیا تو بغلم گریه می کرد سعی می کردم آرومش کنم اما آروم نمی شد ‌هومن هم داد وفریاد می کرد!!😓 با بچه تو بغل وسایل رو تو چمدون می چیدم ،هومن روی کاناپه نشسته بود و زیر لب به من فحش و ناسزا می داد ،!! ارمیا کمی آروم تر شده بود ‌من آروم اشک می ریختم از اینکه حق با من بود وهومن دست پیش رو ‌می گرفت که پس نیفته شرایط زندگیم از قبل هم افتضاح تر شده بود جوری شده بود که آرزو می کردم کاش به گذشته برمی گشتیم ،! شرایط مزخرف گذشته برام آرزو و حسرت شده بود، عقده شده بود و مثل بغض تو گلوم گیر کرده بود!!! چمدون رو جمع کردم و ارمیا رو روی تخت گذاشتم و به سمت هومن رفتم و گفتم ؛هومن جان ترخدا آروم باش، بذار با آرامش حل کنیم ترخدا این کارو نکن ،!! هومن گفت خفه شو دهنت رو ببند😠 نمی خوام صدای نحست رو بشنوم گمشو وسایل رو جمع کن نذار دست روت بلند کنم ، سفر ما از اول هم اشتباه بود نباید با تو بی لیاقت می اومدم سفر از این به بعد می تمرگی تو خونه من تنها میام مسافرت هومن آروم نمی شد،چقدر خودم رو کوچک می کردم و چقدر تحقیر می شدم دیگه غروری برام باقی نمونده بود، تبدیل شده بودم به یه آدم عاجز و ناتوان !!🥺😢 زندگی باهومن درد آوار و عذاب آور بود چه زمانی که منرا دوست داشت وشکنجه ام می کرد و چه الان که ازم متنفر بود و بازهم عذابم می داد!! با چشمی گریون وسایل رو جمع کردم و هومن تو ماشین چید و اماده شدیم وراهی جاده،.. @hezar_rah_narafte🍃🌹

تقدیم به شما خوبان🌷 همراه با بهترینها🌹 عصرتون عالی🌷 ‌‌‍‌‌‌‍‌┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈

🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 قرار نیست زندگی‌ت شبیه عکسای پینترست باشه! قرار نیست همیشه مینیمال و شیک باشی؛ قرار نیست همیشه پوست صورتت صاف و بدون جوش باشه؛ قرار نیست همیشه زیر ابروهات تمیز و صورتت اصلاح شده باشه؛ قرار نیست همیشه خونت مرتب باشه و همیشه کیکی که می‌پزی خوب از آب درآد؛ قرار نیست همیشه همه چیت توی بهترین حالت خودش باشه؛ قرار نیست خودتو بذاری پشت ویترین تا آدما بیان تماشات کنن.. پس دست از سر خودت بردار و زندگی رو برای خودت سخت‌تر نکن! @hezar_rah_narafte🍃🌹

🌷زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است. وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد @hezar_rah_narafte🍃🌹

🤍🕊 هومن ساکت بود ومن که باهاش حرف می زدم جواب نمی داد،!! ساعتی گذشت و هما خانوم زنگ زد📱 هومن هنوز سلام و احوال پرسی نکرده گفت داریم بر می گردیم دیگه خسته شدم ازدست این زنیکه دیوونه هربار یه چیزی میگه من را به هم ‌می ریزه همیشه رو اعصاب منه ،..!! زنگ بزن ننه بابای عوضیش بیان این دیونه رو ببرن ، هما خانوم از پشت خط هومن رو به آرامش دعوت می کرد و هومن عربده می کشید ؛اگه می خوای آروم بشم این زنیکه رو بفرس به همون طویله ای که ازش اومده!!😠😤 به اجبار گوشی رو از هومن گرفتم و به هما خانوم گفتم نگران نباشید بهتون زنگ می زنم !! صدای جیغ هما خانوم که :باز چی شده چکار کردی که هومن عصبانی شده بدون این که جواب بدم گوشی رو قطع کردم! به هومن التماس می کردم تروخدا آروم باش من غلط کردم هرچی گفتم الان تو جاده ایم ممکنه تصادف بشه! هومن گفت کاش تصادف می کردیم تو می مردی من ازدستت راحت می شدم 😡 ارمیا تو بغلم بود و گریه می کرد هومن با مشت به سرم می کوبید طوری که حس می کردم سرم گیج می ره و هرآن ممکنه بیهوش بشمو دنیا برام تموم بشه🤧😰 @hezar_rah_narafte🍃🌹

🌸🍃🍃 هزارپایی بود وقتی می رقصید جانوران جنگل گرد او جمع می شدند تا او را تحسین کنند؛ همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت: یک لاک پشت حسود... 🍃او یک نامه به هزارپا نوشت : ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می خواهم بپرسم چگونه می رقصید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟ در انتظار پاسخ هستم. با احترام تمام، لاک پشت. هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟ و بعد از آن کدام پا را؟ متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد. ✅سخنان بیهوده دیگران ازروی بدخواهی وحسادت؛ می تواند بر نیروی تخیل ماغلبه کرده ومانع پیشرفت وبلند پروازی ما شود . @hezar_rah_narafte🍃🌹 .

✨•• هر لحظه باید منتظر او بود! 🎙استاد #کاشانی☘🍃 @hezar_rah_narafte🍃🌹