دیشب حال عجیبی بود.خبرها همه پر از بی خبری
این همه دلهره برای چه؟
سینه به تنگ آمده بود
حال و هوای ۱۳ دی ۹۸
چه قدر سخت گذشت
دم دمای صبح خبر ها هرکدام نشانه ای داشت
طول مسیر جاده لبم را دوختم،دلم میخواست خواب باشم تا بیداری
اما چشمم نمی گذاشت و زودتر از دلم باور کرده بود،گهگاه مژه ها را به قطره اشکی میهمان می کرد.
ساعت حدود ۸ شد.اخبار رسما اعلام کرد:
انا لله و انا الیه راجعون
اشک امان نمی داد،شاید آسمان مشهد چند روز زودتر می دانست که آنطور بارید.حق داشت
آیت الله دکتر سید
یادم آمد رئیس جمهوری
مگر به رسم برخی مسئولین نباید در تهران و پشت میزت میبودی،مگر دستور دادن بلد نبودی،ورزقان چرا؟مه و جنگل و مرز چرا؟
خاک نشسته از سفر چرا؟خسته و کوفته چرا؟
آقایم گفت خستگی نمیشناختی،مزدت را گرفتی
حالا شدی ،،شهید دکتر آیت الله سید ابراهیم رئیسی،، مانند استادت.
افتاده در دوردست ترین نقطه به تهران
چقدر به نامت می آید
تو قبل از شهید شدن شهید بودی
دیدم انگشترت سوخته و افتاده
ماجرای انگشتر و سوختن و افتادن در خاک برای ما قصه دراز دارد...
چقدر دلتنگ حاج قاسم بودی،حالا در شب میلاد ولی نعمتت ، کنارش ، خدمت آقایی
انگار دلت نخواست شیفت حَرَمَت ترک شود
حالا وقت استراحت است،دیگر تهمت و افترا و ناسزا نمیشنوی ، آسوده بخواب سید ما
مانند حاج قاسم تنها نرفتی و یارانت هم همسفر کردی
سلام ما را به ارباب برسان
داغت سنگین است ، تو فقط رئیس جمهور نبودی،یار رهبر ، یاور ضعیفان ،حامی یتیمان
اما دلمان قرص است تا نوح است کشتیبان...
#دل_نوشته
#شهید_جمهور
#سید_الشهدای_خدمت