✍نوازش #یتیم
🔸یکی از همکلاسی های #شهید نواب صفوی درمدرسه حکیم نظامی تهران می گوید:
در بازگشت از مدرسه بایکی از همکلاسی هایم دعوا کردم او سنگی به من پرتاب و سر مرا شکست وگریه کنان به منزل رفتم.
پدرم تا چهره خون آلود مرا دید برآشفت وبرای تنبیه آن بچه به دنبال من راه افتاد.
تا به او رسیدیم اوقیافه عصبانی پدرم را دید بر خود لرزید ودر کناری پناه گرفت.
ناگهان سید سید مجتبی نواب صفوی (همکلاسی من) جلو آمد وبه پدرم گفت: مابا هم شوخی می کردیم ومن سنگی پرتاب کردم وسر پسر شما شکست. اکنون برای هرگونه مجازاتی آماده ام.
من تعجب کردم. گفتم نواب نبود.این ضارب سر من را شکست.اما مجتبی باقیافه جدی گفت: من بودم وبرای هرگونه مجازاتی آماده ام پدرم در برابرآن صراحت وخضوع به خانه برگشت. پس از آن از سید مجتبی پرسیدم: تو که سنگ به من نزدی، پس چرا اینقدر پا فشاری کردی که من زده ام؟
سید مجتبی در پاسخ گفت: درست است که ضارب کار بدی کرده وبه ناحق سر تورا شکست ولی او را میشناسم او یتیم است وپدرش ازدنیا رفته است. من نتوانستم حالت خشم پدرت را نسبت به آن یتیم تحمل کنم و خواستم به این وسیله تا اندازه ای از درد یتیمی او بکاهم!
📚 قصه های تربیتی / محمد رضا اکبری
✅کانال استاد قرائتی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅
کانال عاشقان امام حسین علیه السلام👇🏻
@Hfadayat
*میگن قدیما حیاطها درب نداشت، اگر درب داشت هیچوقت قفل نبود...*
*میدونید چرا قدیمیا اینقدر مخلص بودند؟* *چرا اينقدر شاد بودن؟*
*چرا اينقدر احساس تنهايی نميكردند؟*
*چرا زندگيها بركت داشت؟*
*چرا عمرشون طولانی بود؟*
*چون تو کتاب ها دنبال ثواب نمیگشتند که چی بخونند ثواب داره، دنبال عمل کردن بودند.*فقط یک کلام میگفتند: خدایا به دادههایت شکر.*
*نمیگفتند تشنه رو آب بدید ثواب داره، میگفتند آب بدید به بچه که طاقت نداره.
*موقعی که غذا میپختند، نمیگفتند بدیم به همسایه ثواب داره، میگفتند بو بلند شده همسایه میلش میکشه ببریم اونا هم بخورن.*
*موقعی که یکی مریض میشد، نمیگفتن این دعا رو بخونی خوب میشی، میرفتن خونه طرف، ظرفاشو میشستن، جارو میزدن، غذاشو میپختن که بچه هایش غصه نخورن*
*اول و آخر کلامشون رحم و مهربانی بود.
*به بچه عیدی میدادند، میگفتن دلشون شاد میشه،*
*به همسایه میرسیدن میگفتن همسایه از خواهر و برادر به آدم نزدیکتره...*
*خدایا قلب ما را جلا بده که تو کتاب ها دنبال ثواب نگردیم، خودمان را اصلاح کنیم و با عمل کردن به ثواب برسیم نه فقط با خواندن دعا*
*مهربان باشیم، محبت کنیم بی منت،.. خدایا عاقبت بخیرمان کن 🙏
❤️❤️❤️❤️❤️
کانال عاشقان امام حسین علیه السلام👇🏻
@Hfadayat
آدم هایی که روح بزرگی دارند
عقده های کمتری دارند
شعور بیشتری دارند
و قلب مهربانتری
برای همین نباید از آنها ترسید
آدم های کوچک و حقیر
با عقده های بزرگ ترسناکترند...
چون از صدمه زدن
به دیگران هراسی ندارند
چقدر این جمله دلنشینه:
افکار هر انسان میانگین
افکار پنج نفری است که
بیشتر وقت خود را با آنها میگذراند.
خود را در محاصره افراد موفق قرار دهید.
🌺🌺🌺🌺🌺
کانال عاشقان امام حسین علیه السلام👇🏻
@Hfadayat
هدایت شده از معارف الشیعه
#دستورات_ماثور
🔴 نماز #شب_هفتم از #ماه_رجب
▪️ روايت کرده اند از حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله که:
«هرکس چهار ركعت نماز( هر دو ركعت به يك سلام ) بعداز حمد ، توحيد3 مرتبه ، و سوره فلق و ناس يك مرتبه بخواند وبعد از اتمام نماز صلوات 10مرتبه ، تسبيحات اربعه 10 مرتبه بگويد، خداوند او را در سايه ي عرش خود قرار دهد وو پاداش کسي که ماه رمضان را روزه داشته به او عطا مي کند و تا زمان فراغت از نماز، فرشتگان براي او طلب آمرزش مي کنند و جان کندن و فشار قبر او آسان مي گردد و از دنيا بيرون نمي رود تا اين که جايگاه خويش را در بهشت ببيند و خداوند او را از هراس بزرگتر (روز قيامت) ايمن گرداند.»
📚 اقبال الاعمال ج۲ ص۶۵۱
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
هدایت شده از معارف الشیعه
#کرامات_امام_هادی_سلاماللهعلیه
🔴 آن شعبده باز برای همیشه ناپدید گردید ...
▪️زرّافه ، دربان متوكل مى گويد :
از هندوستان مرد شعبده بازى نزد متوكل آمد. و متوكل ، شعبده بازى را خيلى دوست مى داشت. و اين شخص در فنِ خويش ، خيلى ماهر بود. متوكل خواست امام على النقى-عليه السّلام-را شرمنده سازد. به مرد شعبده باز گفت : اگر بتوانى او را خجل سازى ، هزار دينار به تو مى دهم ! زرّافه مى گويد : متوكل دستور داد نان هاى نازک و سبكى بپزند و آن ها را بر سر سفره بگذارند. و مرا نيز كنار سفره نشاند. و امام-عليه السّلام-را هم براى غذا خوردن دعوت كرد. و طرف چپ حضرت ، متّكايى بود كه تصوير شير بر آن بود. شعبده باز هم روبروى متّكا نشست. وقتى كه امام-عليه السّلام-دستش را به سوى نان دراز كرد ، مرد شعبده باز كارى كرد كه نان به هوا پريد. دوباره امام-عليه السّلام-دست برد تا نان را بردارد ، باز شعبده باز كار سابق خويش را تكرار نمود. و همه خنديدند. در اين هنگام ، حضرت دست خود را به تصوير شيرى كه در متّكا بود ، زد و فرمود : اين مرد را بگير. ناگهان شير از متّكا پريد و مرد شعبده باز را دريد و خورد و به جاى سابق خويش برگشت. مردم از اين كار ، حيران شدند. سپس امام برخاست. متوكل گفت : خواهش مىكنم بنشين و اين مرد را برگردان. حضرت فرمود : به خدا قسم ! او ديگر بعد از اين ديده نخواهد شد. و رو به متوكل كرد و فرمود : آيا دشمنان خدا را بر دوستان او مسلّط مى گردانى. حضرت رفت و آن مرد ، ديگر رؤيت نگرديد.
📚الخرائج و الجرائح ج ۱، ص ۴۰۰
#کرامات_اهلبیت
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
هدایت شده از معارف الشیعه
#کرامات_امام_هادی_سلاماللهعلیه
🔴 چه چيز باعث شد كه به امامت امام هادی ( سلام الله علیه ) قائل شدى؟
▪️جماعتى از اصفهانی ها از جمله احمد بن نصر و محمّد بن علويه مىگويند:در اصفهان يک نفر شيعه به نام«عبد الرحمن»بود به او گفتند چه چيز باعث شد كه تو از ميان مردم،فقط به امامت امام على النقى قائل شدى؟گفت:چيزى را از وى مشاهده كردم كه موجب شد به امامت او قائل شوم.من مردى فقير اما با جرأت و سخندان بودم.سالى اهل اصفهان شكايتى داشتند و مرا با عدهاى به سوى متوكل روانه كردند.رفتيم و به آنجا رسيديم.روزى نزد درب قصر متوكل بوديم كه دستور صادر شد تا امام على النقى را احضار كنند.از كسانى كه آنجا بودند پرسيدم:اين شخصى كه دستور صادر شده كه آن را بياورند،كيست؟گفته شد:مردى علوى است كه رافضىها مىگويند:او«امام»است. بعد گفتند شايد متوكل او را احضار مىكند تا به قتلش برساند. با خود گفتم:از اينجا نمىروم تا ببينم اين شخصى را كه مىآورند كيست.ناگهان ديدم سوار بر اسب مىآيد،و مردم نيز طرف راست و چپ او ايستادهاند.و او را نظاره مىكنند. وقتى كه او را ديدم محبتش در قلبم افتاد.و پيوسته دعا مىكردم كه خدا شرّ متوكل را از او دفع نمايد. همين طور از ميان مردم عبور مىنمود و به چپ و راست نگاه نمىكرد،فقط چشمش را به موهاى گردن اسب دوخته بود.و من هم پيوسته براى او دعا مىكردم.هنگامى كه مقابل من رسيد،رو به من كرد و فرمود:خدا دعايت را اجابت كند و عمرت را طولانى نمايد و ثروت و فرزندت را زياد گرداند. عبد الرحمن مىگويد:در اين هنگام،از هيبت و جلالت او لرزه بر اندامم افتاد و در ميان رفقايم بر زمين افتادم.به من گفتند:تو را چه شده است؟ گفتم:خير است. و به آنها چيزى از ماجرا نگفتم. بعد از آن به اصفهان برگشتيم.و خدا به بركت دعاى او درهاى نيكبختى را به رويم گشود.و ثروتمند شدم تا حدى كه امروز، ثروت درون خانهام،بالغ بر هزار هزار(یک ميليون)درهم مىشود، به غير از ثروتى كه در خارج خانه دارم. و خداوند ده فرزند به من عطا نموده است. اكنون هفتاد سال و اندى از عمرم مىگذرد. آرى،من به امامت شخصى قائلم كه از قلبم خبر داد و خدا دعايش را در مورد من اجابت كرد.
📚الخرائج والجرائح ج۱ص۳۹۲
#کرامات_اهلبیت
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
معتصم عباسي، عالمي كه دشمن اهلبيت(ع) بود را در زمان كودكي امام هادي(ع)، استاد ايشان قرار داد ولي پس از مدتي تحت تأثير حضرت قرار گرفت و به امامت ايشان اعتقاد پيدا كرد تا زماني كه متوكل عباسي به خلافت رسيد و حضرت را در پادگاني نظامي در سامرا زنداني و سپس به شهادت رساند.حكايتمسعودي در اثبات الوصيه از محمد بن سعيد نقل ميكند:
عمر بن فرج بعد از رحلت امام جواد(ع) براي رفتن حج در مدينه آمد. جمعيتي را از اهل مدينه كه با اهلبيت رسول الله(ص) مخالف و دشمن بودند، احضار كرد و به آنان گفت:
ـ مردي را براي من طلب كنيد كه اهل علم و ادب و قرآن باشد و دوستدار خاندان پيامبر نباشد تا او را موكل تعليم اين كودك كنم تا از آمدن شيعياني كه در اطراف او ميآيند، جلوگيري كند.
مردي را به او معرفي كردند كه او را جنيدي ميگفتند. جنيدي مردي بود كه پيش اهل مدينه در فهم، ادب، غضب، و دشمني نسبت به اهل بيت رسول خدا سابقهدار بود. عمر بن فرج او را خواست و از مال پادشاه حقوق سالانه براي او مقرر كرد و مقدمات زندگي كردن او را فراهم نمود. سپس براي او تعريف كرد كه پادشاه مرا دستور داد، مثل تو شخصي را به اين كودك موكل نمايم. راوي گويد: همين كه شب ميرسد، درب را ميبست و كليد را با خود نگاه ميداشت. امام عليالنقي(ع) مدتي را به همين حال به سر ميبرد. دست شيعيان از دامن آن حضرت كوتاه شد. شيعه از گوش دادن به بيانات آن بزرگوار و قرائت در حضور آن حضرت محروم گرديد.
محمد بن سعيد گويد:
«من جنيدي را در روز جمعه ملاقات نمودم سلام كردم و گفتم:
ـ اين كودك هاشمي كه تو مراقب او هستي چه ميگويد؟
ديدم قول مرا انكار كرد و گفت:
ـ چرا ميگويي كودك هاشمي و نميگويي بزرگ هاشمي؟!
پس به من گفت:
ـ تو را به خدا قسم ميدهم آيا در مدينه كسي را از من عالمتر باشد سراغ داري؟
گفتم:
ـ نه!
گفت:
ـ به خدا قسم من يك قسمت از ادبيات را كه گمان ميكنم مبالغه كاملي در آن كردهام براي آن بزرگوار ميگويم و آن حضرت همان گفتههاي مرا طوري بر من املاء و تعليم ميكند كه من از بيان او استفاده مينمايم. مردم گمان ميكنند كه من به آن بزرگوار و برگزيده خدا علم و ادب ياد ميدهم؛ به خدا قسم كه من از آن حضرت علم ميآموزم.»
راوي گويد:
«من كلام جنيدي را به نحوي فراموش كردم كه گويا سخن او را نشنيده بودم. تا اينكه بعد از آن دوباره جنيدي را ملاقات كردم. سلام كردم. از حال او پرسش نمودم. سپس گفتم:
ـ حال آن جوان هاشمي چگونه است؟
گفت:
ـ اين حرف را نزن، به خدا قسم كه او بهترين اهل زمين و بزرگوارترين خلق خدا است. چه بسا ميشود كه آن حضرت ميخواهد داخل شود از او ميخواهم سورهاي را قرائت كند. آن بزرگوار ميفرمايد: كدام سورههاي قرآن را دوست داري قرائت نمايم. من يكي از سورههاي طولاني قرآن را پيشنهاد ميكنم. آن حضرت با سرعت تمام آن سوره را به طور صحيح ميخواند كه من صحيحتر از آن را از احدي نشنيدهام. نيكوتر از سرودهاي داود(ع) كه آنها را ضربالمثل ميزنند، تلاوت ميكند».
راوي ميگويد: «جنيدي گفت:
ـ اين كودك پدرش در عراق از دنيا رفته و خودش در مدينه در حال كودكي در بين اين كنيزهاي سياه نَشْو و نما ميكند، اين علم را كجا آموخته؟»
راوي گويد:
«پس از چند شب و روز ديگر كه جنيدي را ملاقات كردم ديدم حق را شناخته و به امامت امام عليالنقي(ع) قائل شده است
هدایت شده از طب الفخریه
قندو#دیابت
🔹شب بامیه خام را از وسط نصف کنیدتویک
لیوان آب بریزیدو صبح لعابش رو ناشتا بخورید.
🔹نان جو، سویق جو
🔹ریختن حنا داخل کپسول ومصرف آن روزی یک عدد
🔹سرکه سیب
🔹سماق طبیعی با غذا یا در آبجوش دم کنید.
🔹مصرف بامیه وخورشت بامیه.
@ostadelahi_teb
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃