دوست عزیزی که برای بار n ام ناشناس فحاشی میکنی
ببین این چیزا منو عصبی نمیکنن فقط باعث میشن یه نشست مذاکراتی با مادرت برگذار کنم تا در روش تولیدت تجدید نظر بشه
یادش بخیر چند سال پیش
سیگار گرون گرفتم که کمتر بکشم
حداقل ریه هام سالم بمونه
ولی بعدش نه تنها ریه سالم نداشتم
بلکه پولم نداشتم
یکی بیاد به من حالی کنه بیماری مگه دوچرخه با ماشین کورس میبندی که بعد نتونی رو پات وایسی
مامان بابام وقتی میان تو اتاقم با خودشون تمدن میارن
جم کردن کلی لیوان و لباس ، رو هم کردن کتاب، پیدا کردن جزوه های گم شده
فرشته کوچک من سلام
ای کاش همین حالا که داری حرفهایم را زمزمه وار می خوانی
آسمان با هرچه ابر که در دلش هست
برایت سنگ تمام بگذارد و باران بباردت
دوست داشتم به جای این متن
درست رو در رویت نشسته بودم ، زانو به زانو
و محو لبخندت حرف میزدم تا هرآنچه این چند وقت
در پستوی دلتنگی انباشتم
به یکباره بازگویمت؛
دوست داشتم، به جبرانِ همه ی آنچه رفت آنچه چشمانت را اشک آلود و قلبت را آزرده ساخت
تا سحر برایت عاشقانه می خواندم
که چشمانت هر کافری را مسلمان میکند
دوست داشتم از همه ی شهر
تنهای تنهای تنها تو را می شناختم
و دیگر هیچ
دوست داشتم هر کتابی را که می گشایی،هدیه ای از سوی من باشد.
اما دریغ که هیچگاه داشته هایمان به پای انبوهِ نداشته هایمان نرسید
اغوش روزانه را میگویم،ورنه چو تو باشی دگرم هیچ نباشد
یادت باشد:
هزار سال دیگر هم که بگذرد
این دنیا با همه ی وسعتش
یک بدهیِ بزرگ به من دارد و آن قفل کردن هر روزه ی انگشتانم میان اغوش انگشتان توست؛
-گچپژ/هزاروسیصدو اندی