۳۱ فروردین ۱۴۰۳
ببخشید! شما أعمالت مُهر قبولی داره؟!
حضرت امام کاظم علیهالسلام فرمودند:
إنّ خَواتیمَ أعمالِکم، قَضاءُ حوائجِ إخوانِکم و الإحسانُ إليهم ما قَدَرْتُم و إلّا لم یُقْبَلْ منکم عملٌ. حَنّوا علیٰ إخوانِکم و ارحَموهم تَلْحَقوا بنا
🟢 مُهر قبولی اعمالتان، برآورده کردن نیازهای برادرانتان و احسان به اندازه توان است وگرنه هیچ عملی از شما قبول نخواهد شد. به برادرانتان مهربانی و رحم کنید تا به ما ملحق شوید.
📚 بحارالأنوار، ج۷۲، ص۳۷۹
🟣 به راستی ما به عنوان یک منتظر امام زمان ارواحنا فداه به چه میزان به سایر منتظران نیازمند و گرفتار کمک میکنیم ؟
🌹
http://eitaa.com/hhhtshojaiy
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
*🌤️وجود یاران واقعی شرط قیام امام عصر علیه السلام*
*✍شخصی بنام «سهل بن حسن خراسانی» خدمت امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسید،* سلام کرده و نشست. عرض کرد یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمیکنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتیکه بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید! حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امرکردند، تا تنور را روشن کنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو، در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض کرد: یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ مرا با آتش سوزان، از من درگذر، ...
*✨حضرت فرمودند:* تو را بخشیدم،
*🔺در این هنگام یکی از اصحاب امام صادق ـ علیه السّلام ـ* بنام «هارون مکی» وارد شد در حالیکه یک کفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آنحضرت رسید و سلام کرد. امام ـ علیه السّلام ـ جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور ...
*🔹هارون مکی،* نعلین را انداخت و داخل تنور شد.
*✨امام ـ علیه السّلام ـ شروع کرد* با مرد خراسانی صحبت کردن و از اوضاع خرسان از او پرسیدن و ... سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه کن.
*🔹مرد خراسانی* بطرف تنور رفت و دید که «هارون مکی» چهار زانو در تنور نشسته است.
*✨امام ـ علیه السّلام ـ از مرد خراسانی سئوال کرد:*
*👈«از اینها در خراسان چند نفر پیدا میشود؟*
*👈مرد خراسانی عرض کرد: بخدا قسم یک نفر هم نیست.*
*✨امام ـ علیه السّلام ـ فرمودند:* ما در زمانی که پنج نفر یاور اینچنین نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر میدانیم.
*📚 بحارالانوار، جلد ۴۷، صفحه ۱۲۳*
🌹
http://eitaa.com/hhhtshojaiy
.
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_202
یا همین خرجی دادن، که الان دیگه منسوخ داره میشه، مردها دلشون میخواد نون آور خونه باشن و زن رو تامین کنند.
حالا بعضی مردها شایدم تا آخر عمرشون با تامین نشدن این نیازشون سر کنند و دست از پا خطا نکنند، شاید به خاطر آبروشون یا به خاطر ترس از پاشیده شدن زندگیشون و خیلی چیزهای دیگه...
ولی توی دلشون احساس خوشبختی و رضایت ندارن.
بعد خندیدم و ادامه دادم:
–به نظرم شناخت مردها خودش یه رشته ی دانشگاهیه...
سعیده گفت:
–ولی الان خیلی از پسرها اصلا دوست دارن همسرشون کارکنن و کمک خرجشون باشند. اصلا بعضی پسرها شرایط ازدواجشون اینه که دختره یه کار ثابت داشته باشه.
پوزخندی زدم و گفتم:
–آره میدونم. خب اینم خودش جای بحث داره وحتما دلایل زیادی داره...
سعیده ازدواج کردن فقط دوست داشتن نیست... نگه داشتنش با آرامش نه با هوچی گری خیلی سخته...
سعیده نگاه عمیقی به من انداخت و امد روی تخت کنارم نشست.
–میگم راحیل بیا یه اتاق مشاوره بزن منم میشم منشی دفترت.
موهایش را کشیدم و باخنده گفتم:
–من تو زندگی خودم موندم. یکی باید به خودم کمک کنه. بعدشم من مشاوره بدم آمار طلاق میره بالا و خانم ها افسردگی می گیرن و همه میرن برعلیه من شکایت می کنن.
–وا! چرا خیلی هم دلشون بخواد.
–چون خانم ها این حرفها رو قبول ندارن. اونا نمی خوان قبول کنن که خیلی زیر پوستی همه کارهی زندگی خودشون میتونن باشن، مثل شاه و وزیر، در حقیقت همه کاره وزیره ولی شاه رو الم کردن اون بالا تاواسه خودش حال کنه.
حالا فکر کن وزیر هم بخواد بره اون بالا و خودش رو به دیگران نشون بده و واسه خودش شاهی کنه. خب نمیشه دیگه، وزیر باید پشت صحنه باشه.
–آهان مثل اون ضرب المثله. که میگه دوپادشاه در یک اقلیم نگنجد.
–آفرین، خوشم میاد زود می گیری،
بعد فکری کردم و گفتم:
–حالا اینی که گفتی شعره یا ضرب المثله؟
–نمی دونم.
با صدای مادر هر دو برگشتیم.
–ده درويش در گليمي بخسبند و دو پادشاه در اقليمي نگنجند.
ضرب المثله، از سعدی.
سعیده خوشحال بلند شد و کنار مادر ایستاد و گفت:
–پس درست گفتم خاله؟ شما شنیدید؟
–آره خاله جان. امدم صداتون کنم بیایید پیش ما که صداتون رو شنیدم.
قیافهی متعجبی به خودم گرفتم وهمانطور که از جلویشان رد میشدم نوچ نوچی کردم و گفتم؛
–یعنی این سعیده یه جوری خوشحالی میکنه که انگار نوبل ادبی گرفته.
سعیده دست انداخت دور کمر مادر.
–تایید خاله برام از نوبل ادبی هم باارزش تره، بعد چشمکی زد و دنبالهی حرفش را گرفت.
–اینجا میشه نیاز به تشویق...نه؟
–نخیر، میشه نیاز به تحویل گرفتن. شایدم رفع نیاز ندید بدید بازی..هر دو خندیدیم و مادر سردرگم نگاهمان کردو گفت:
-چی میگید شماها.
–هیچی خاله جان داشتیم درسامون رو مرور می کردیم.
سعیده استاد این بود که، کسی حرفی بزند و او مدام آن حرفها را در کارهایش معیار کندو بسنجد.
باشنیدن صدای پیام گوشیام راهی را که رفته بودم، برگشتم و مادر و سعیده هم به سالن رفتند.
آرش پیام داده بود.
–بیداری؟
فوری نوشتم:
– آره.
–میشه زنگ بزنم؟
«فدای مراعاتت»
–حتما.
به ثانیه نکشید گوشیام زنگ خورد.
فوری جواب دادم.
–سلام عزیزم.
با صدای خسته و گرفتهایی جواب داد:
–سلام راحیلم، ببخش راحیل تازه پیامت رو دیدم، الان از سر کار برگشتم، هنوز شام نخوردم، گفتم اول به تو زنگ بزنم.
–ای وای...الهی بمیرم...پس برو اول شامت رو بخور بعدا با هم حرف می زنیم.
–خدا نکنه، دیگه نشنوم از این حرفها...باور می کنی از خستگی و اعصاب خردی اصلا میل به غذا ندارم.
–آره معلومه، صدات خیلی خستهاس، قربونت بشم آخه چرا خودت رو اینقدر اذیت می کنی؟ چند لحظه سکوت کرد.
–آرش...کجا رفتی؟
–عزیزم به فکر قلب منم باش... بعد خندید و نفس عمیقی کشید و گفت:
–با این حرفهایی که زدی خستگیم در رفت. اشتهامم باز شد. الان می تونم یه گاو رو درسته بخورم.
خندیدم، خیلی دلم می خواست از مژگان بپرسم ولی نپرسیدم و منتظر ماندم تا خودش بگوید.
–فردا میام دنبالت بریم بیرون، همه چی رو در مورد امروز برات تعریف می کنم.
–آخه من فردا می خوام برم پیش ریحانه. تا ظهر اونجام، با عمهی ریحانه.
–پس صبح میام می برمت.
–نه، عزیزم تو راحت بگیر بخواب، فردام نمی خواد صبح زود بلند شی. سعیده اینجاست، فردا صبح من رو میرسونه.
–عه، مهمون داری، پس من دیگه مزاحم نباشم سلام برسون.
تا خواستم خداحافظی کنم، صدایم کرد.
–راحیل.
–جانم.
–واقعا بهم انرژی دادی ممنونم، آروم شدم.
بعد از خداحافظی با خودم فکر کردم، من که حرفی نزدم چرا گفت به او انرژی دادم.
یعنی همان دو جمله برای انرژی گرفتن یک مرد کافیست؟
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
🌹
http://eitaa.com/hhhtshojaiy
.
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
انسان شناسی ۷۱.mp3
12.03M
#انسان_شناسی ۷۱
#استاد_میرباقری
#استاد_شجاعی
➖ سوال اول؛
چرا بعضیها اساساً تمایلی به ارتباط با خداوند و اهل غیب ندارند؟
➖ سؤال دوم؛
چگونه این تمایل در بعضیها، بسیار شدید و عطشگونه است؟
➖ سؤال سوم ؛
چگونه بعضیها در اوج فقــر مادی، احساس اشرافزادهای را دارند، که بطور خاص مورد توجه خداوند هستند؟
🌹
http://eitaa.com/hhhtshojaiy
@Ostad_Shojae
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
انسان شناسی ۷۲.mp3
10.92M
#انسان_شناسی ۷۲
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
➖ چرا بعد از اینهمه سال دینداری، من هنوز اینقدر حسود و عصبی و پرخاشگرم ؟
➖ چرا من اینهمه از خدا کمک میخواهم، و یا به اهل بیت علیهمالسلام توسل میکنم، گرفتاریهای من حل نمیشود؟
➖ چرا حال قلب من، روز بروز بسمت خرابی پیش میرود و عبادتهای من بیتأثیر است؟
🌹
http://eitaa.com/hhhtshojaiy
@Ostad_Shojae
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
انسان شناسی ۷۳.mp3
11.9M
#انسان_شناسی ۷۳
#امام_خمینی (ره)
#استاد_شجاعی
• چه ارتباطی میان جهانِ درون ما (اَنْفُس)، با جهان بیرون (آفاق) هست؟
• آیا میان ارتباط جهان درون من (نفس) با خدا
با ارتباط جهان بیرون (آفاق) با خدا،
شباهتی وجود دارد؟
• چگونه خدا را در این دو جهان، ببینم و پیدا کنم؟
🌹
http://eitaa.com/hhhtshojaiy
@Ostad_Shojae
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
انسان شناسی ۷۴.mp3
11.94M
#انسان_شناسی ۷۴
#مقام_معظم_رهبری
#استاد_شجاعی
- تشنهای که طلب آب ندارد،
- گرسنهای که طلب غذا ندارد،
- بیماری که طلب درمان ندارد،
به همان اندازه غیرطبیعی ست که انسان،
- #طلب عشق الله را نداشته باشد!
✖️ طبیعیترین حالت یک انسان که طلب الله و عشق اوست، چگونه حاصل میشود؟
🌹
http://eitaa.com/hhhtshojaiy
@Ostad_Shojae
۳۱ فروردین ۱۴۰۳