«عزالدین میگفت گاهی انگار توی دلم کمانچه میزنند، ویولن سل، میگفت من موسیقی بلد نیستم، اما قشنگ میزنند، تلخ میزنند. همان.»
نامه از دریابند / به گلاویژ
@hibook🍂
💌
«رأیتُهُ فِی المَنام...
ثُمَّ ماذا؟
تَمَنَّیتُ أن یَحُلَّ بی ما حَلَّ بِأصحاب الکَهفِ...»
- در خواب دیدمش...
+ بعد چه شد؟
- آرزو کردم همان اتّفاقی که برایِ اصحابِ کهف افتاد برای من هم بیفتد...
لاادری
ترجمه از سپیده متولی
@hibook
– سختخواستن میتواند عشق باشد.
+ گفتهاند ‹به شرط آنکه سخت بماند، و نَرْم.›
– اما اگر او تو را نخواهد؟
+ گریهکنان میروم پی کارم. دوستداشتن، یکطرفه میشود اما به ضرب تهدید نمیشود. و این، آن چیزیست که سلاطین میخواهند: مردم آنها را بپرستند، آنها از مردم بیزار باشند. من نه سلطانِ ادبم، نه سلطان عسل. اگر نخواهد و بدانم که هرگز نخواهد خواست، گریهکنان کولهبارم را برمیدارم و میروم. فقط همین.
– اگر گریهکنان بروی، تا کِی گریه میکنی؟
+ نمیدانم آقا! پیشاپیش چطور بگویم؟ برای گریستن، برنامهریزی نکردهام.
یک عاشقانۀ آرام
نادر ابراهیمی
@hibook
هنر مجاهد
– سختخواستن میتواند عشق باشد. + گفتهاند ‹به شرط آنکه سخت بماند، و نَرْم.› – اما اگر او تو را نخوا
- عاشق شدهای؟
گفتم: «عشق؟ نمیدانم چیست. بیتجربهام، تازهکارم. نمیدانم اینطور خواستن، اسمش عشق است یا چیز دیگر. فقط، سخت میخواهمش.»
یک عاشقانۀ آرام
نادر ابراهیمی
@hibook
هنر مجاهد
- عاشق شدهای؟ گفتم: «عشق؟ نمیدانم چیست. بیتجربهام، تازهکارم. نمیدانم اینطور خواستن، اسمش عشق ا
و سرانجام، نگاه؛ نگاه آنکس که برای لهکردن لهشدنیها میآید، یا خردکردن خردشدنیها. تاب آوردم و سر فرونینداختم. تاب آوردم، چرا که جرمم فقط خواستن بود، و به این جرم بد میکُشند؛ اما آنکه کُشته میشود، سرافکنده کُشته نمیشود.
یک عاشقانۀ آرام
نادر ابراهیمی
@hibook
«وكتبت لك اكثر من رسالة وجاء منك اكثر من صمت ومللت الصمت.»
و برایت بیش از یک نامه نوشتم، از تو سکوتی بیش نیامد و از سکوت بیزار شدم.»
- لاادری؛ فارسیِ فاطمه بهارمست.
@hibook
۱ سپتامبر ۱۹۱۲:
«زندگی من در اساس و از همان ابتدا تشکیل شده و میشود از تلاش برای نوشتن و اغلب ناموفق. امّا وقتی نمینویسم، به زمین میافتم، به درد این میخورم که جارویم کنند و دورم بریزند.»
- از میان نامهی کافکا به فلیسه.
#نامهها
@hibook