برای کسی که دوست داشتنی بود
مرحوم زنده نام #نعمت_ارباب
هشتم شهریور ماه سالروز آسمانی این نازنین بنده خوب خداست .
با باز نشر مجدد پستی را که برایش پیشتر نگارش کرده بودم یاد و نامش را گرامی بداریم با حمد و سوره و ذکر شریف #صلوات
👇👇🌷👇👇
هدایت شده از پشت هیچستانم
🍁 برای یادگاران فراموش ناشدنی دوران ...
دایی # نعمت الله _ جوبیان
🍃🍃☘❤️☘🍃🍃
✍ هم نسلی های من این چهره دوست داشتنی و بی آزار روزگار را خوب به یاد دارند . نعمت فرزند مرحوم ارباب صادق را به # نعمت_ ارباب ؛ میشناختیم .
مرحوم زنده نام دایی نعمت از نوستالژی ترین افرادی ست که خاطرات و هم نشینی با او در قبل از ظهر جمعه ها را خوب به یاد دارم .
هرچه فکر میکنم سالهای دهه شصت کدام شیر پاکخورده ای مرا برای اولین بار با این نجیب زاده درد آشنا ولی با #سخاوت ؛ آشنا کرد به یاد نمی آورم .
ولی برای همان یک بار که پایم به خانه آن عزیر دوست داشتنی باز شد برای همیشه و ارتباط گرفتن با او بس بود . اوسا نعمت الله با خانه ای خشت گلی و همسایه داری واقع در سر کوچه یخچال آران زندگی میکرد . هنوز عطر و بوی
# چای _ دودی آن دوران را به خاطر دارم. . اهالی آن خانه مهربانانه و بدون هیچ تنشی در کنار هم روز گار میگذراندند . قهرمان داستان ما در یکی از اتاق های آن خانه دورهمی که از ارثیه والدین مرحومش به او رسیده بود عمر را سپری میکرد . پشت چرخ نخ و پشم ریسی چه مهربانانه می نشست و هم دم و مونسش تنها رادیوی جیبی بود که اخبار تمام دنیا را گویی برایش روایت میکرد . او با آنکه از سواد خواندن ونوشتن برخوردار نبود با توجه به اخباری که میشنید ، بویژه با اخبار بی بی سی آن زمان روز را به شب میرساند :
او ی تنه برای خودش
# تحلیل گر_ سیاسی روز بود . به او که میرسیدی دست از کار میکشید صدای رادیو اش را کم میکرد و با یک استکان ونعلبکی چای آتشی و پذیرایی دوستداشتنی اش چند عدد بیسکویت شکری مشغول پذیرایی میشد .
به خدا نمیدانید چقدر دلم تنگ نشستن و گوش دادن به حرفهای عمو نعمت شده است . از نجابت و پذیرایی اش نگو که به وسعت یک عالم مهربانی را در استکان رنگ و رو گرفته اش میشد به نظاره نشست .
عمونعمت برای خودش صفای باطنی داشت که قلمم توان بیان آن را ندارد .
حقیقت امرش را بخواهید با خودم گفتم اجازه دهیم بعضی پاراگراف های زندگی مختص این جور انسانها باشد ؛
# خاص خودشان .
او که با متانت هرچه تمام و مثال زدنی احترام ویژه ای را برای همسایه ها ، دوست و آشنا قائل میشد . به کسانی که اهل درس و مشق بودند ارادت دیگری نشان میداد ، اصلا تکریم ویژه تری را برای به اصطلاح با سواد ها در نظر داشت و با عبارتی که از صدق دلش بود تکرار میکرد:
خیر ببینید ، موفق باشی دادا ...
او همواره اهل نماز و دعا و بجا آوردن نماز اول وقت در مسجد اعظم دهنو بود .
ارادتش به حاج آقای ناصریان امام جماعت وقت مسجد به اندازه ای بود که میگفت : نمازم را باید پشت سر آقا بخوانم .
عمو نعمت از زندگی مشترک محروم بود و در دار دنیا عمری با قناعت و بلند طبعی و در عین حال باحسرت عمر گذراند ولی حتی یک بار از او کلامی به عنوان ناسپاسی شنیده نشد .
شکر گزار بود و با انسانیتش شرافتمندانه زندگی کرد تا در کهولت سن روح آسمانی اش پر کشید و برای همیشه آرام گرفت .
یاد ونامش را زنده نگه داریم با قرٱت حمد وسوره و ذکر شریف # صلوات .
دوستار مرام و اخلاق مهربانانه اش
سعید بوجار آرانی
☘🌸🌹🌸☘
هدیه معنوی این پست را با احترام و عرض ارادت تقدیم خواهم کرد به ابوالشهید دایی حاج رحمت الله جوبیان برادر مرحوم عمو نعمت ،،
تهران ، جمعه ۱۲ اسفند ماه ۱۴۰۱ ه ، ش
🍀🌿🌷🌿🍀
پشت هیچستانم
https://eitaa.com/joinchat/1942683888Cd71dac5320
قاصدکی_ به_وسعت_مهربانی
🍃🥀☘🌸☘🥀🍃
✍ برای کسی که #معلمی_وارسته و حق استادی به گردن حقیر و خیلی ها دارد چه میتوان نوشت . از مبارزات انقلابی و نقش و حضورش در شکل گیری تجمعات مردمی قبل از انقلاب بنویسم و یا از سالها مدیریت اجرایی ، اداری و سپس فعالیت اجتماعی بی وقفه و پویای اقتصادی در عرصه تولید . و یا اینکه اشاره کنم او روحانی عزیزی ست با اراده ، مستحکم در عقاید و پایبندی به آنچه که او آن را آرمان های امام «ره» میخواند و نیز هنوز بر سر عهد و پیمان خود محکم دم از انقلابی میزند که برای برپایی عدالت و حقانیت مظلوم بر استکبار شکل گرفته بود . کار سخت شد مگر نه ، اصلا حقیر نمیتوانم ورود داشته باشم و با قلم ناتوانم چیزی نگارش کنم چرا که اعتراف میکنم نمیتوانم حق مطلب را ادا کنم ، لذا با احترام به ایشان از این بحث عبور کرده و به آنچه از نیک رفتاری ، خوش مرامی این
#ملای_خوش_چهره و دوست داشتنی در سینه دارم خواهم پرداخت .
کمتر کسی است
حضرت حجه الاسلام والمسلمین شیخ
#حسین_عسگرپور_آرانی را از نزدیک ندیده و نشناسد . یا حداقل با یک برخورد از صدای با صلابت و دوست داشتنی
« #سلام_علیکم » این عزیزبه وجد نیامده باشد .
شیخ فرزند مرحوم استاد رحیم نازنین
« اوس حمومی» آبادی ، از خوش نام ترین و محبوب ترین بندگان خداست که در نوبتی جدا گانه باید برای آن پدر آسمانی به تفصیل نوشت .
به واسطه نسبت فامیلی پدر بزرگ مادری ام که با مرحوم والد شیخ پسر خاله بوده اند افتخار دوستی و آشنایی حقیر با ایشان به بیش از چهار دهه میرسد . او و مهربانی هایش به این چند سطر نوشته ناقص حقیر تمامی ندارد ...
برای دیدار از والدینم و بویژه یاد بود مرحوم علی اکبر پیشنهاد فرمود که میخواهم از نزدیک احوالی جویا شوم .
از خدا خواسته زحمت دوست و همکار ارجمندم آقای محسن باغبان زاده را دادم تا به اتفاق #صله_رحم انجام شود .
گاهی دیدارها خود به خود حکایتی میشود : #ماندگار و خاطره ساز .
شیخ از پدر و مادر خدا بیامرزش گفت ، از « حمام دهنو » و کمک حال پدرش در آن ایام ، از اقوام و عزیزانی که امروز جایشان خالیست و اینکه حیف چه روزگار ما و دل هایمان را از هم دور کرده است ...
کلام پایانی اش #روضه_ای بود برای رعنا برادر جوانم که عمرش به این دنیا نبود .
روحت شاد اکبر که همه اینها از برکت دیدار با تو و احوالپرسی برای روی ماهت بود که خاطره ها را زنده کنیم . شیخ با آنکه دلش #هوایی_شده بود بعداز خداحافظی روبه دوستار کمترینش کرده فرمود سعید :
دیدار از والده ات مرا با #خاله_ربابی همراه کرد . برد به دورانی که دلم لک زده بود زمانش بود با تک تک ایشان بنشینم حرف بزنم و از روزگار بگوییم و بشنویم .
از دلتنگی های روزگار و بی وفایی اش
چهره مادرت #خاله_رباب را برایم متصور کرد و #بغضی که به #حسرت_ترک خورد ...
باید بر میگشتیم سمت اداره ،
شیخ گویا با سکوتش #حرف_ها داشت
قرارمان باشد ، نمیدانم شاید به وقت دیگر...
یکشنبه پنجم شهریور ماه ۱۴۰۲
دوستار و ارادتمندش
مهندس سعید بوجار آرانی
🍂🍁☘❤️☘🍁🍂
پشت هیچستانم
https://eitaa.com/joinchat/1942683888Cd71dac5320
7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما حسرت دلتنگی و تنهایی #عشقیم...
🍂🥀🌱🍁🌱🥀🍂
برای #واپسین_امشب
آنانی که دل در گرو یار گذاشتند و راهی شدند سلامت باشند انشاالله .
ما جا ماندگان ،
به ظاهر جا مانده ایم ، اما آقا خودش
میدونه که پیش پیش ما
#دل_فرستاده_ایم .
در عین حال #باز_هم_التماس_دعا
🍃☘🌸🥀🌸☘🍃
پشت هیچستانم
https://eitaa.com/joinchat/1942683888Cd71dac5320