ــ

ــ مادرت اذن اشکمو داده ؛❤️‍🩹

به آسید مجتبی ‹ شهید علمدار › گفتن : اینا کین که میاری هیئت و بهشون مسئولیت میدی ؟! می‌گفت : کسی که تو راه نیست اگه بیاد تو مجلس اهل‌بیت؏ و یه گوشه بشینه و شما بهش بها ندی میره و دیگه هم بر نمیگرده‌ اما وقتی تحویلش بگیری جذب همین راه میشه . رفیق هیئتی حواسمون باشه !

ــ اومدم تو حرمت با گریه با زاری ، تو هنوزم وسط بازاری . . !

ــ در کشتی نجات ، رقیه است ناخدا ؛ مارا همین سه ساله ، رسانده است تا حسین:)❤️‍🩹

ــ محشره رقیه ، بهترین اسم دختره رقیه ؛♥️

ــ بدون شرح ؛

به رفیقم که بچه شهیده گفتم : دعام کن شما دلتون شکسته‌س ؛ گفت : حاجی دلمون نشکسته خورد شده :)

کسی حالِ منو جز تو نمی‌دونه :)❤️‍🩹

ــ ‏هر وقت دیدید شیطان از بیرون ، و نَفْس از درون ، روی یك چیزی خیلی فشار می‌آورد ، بدانید آنجا خبری‌ست ؛ مقاومت کنید ، گنج همان‌جاست !

ــ

میدونی تورو بی‌حد و اندازه دوست دارم :)♥️

پارسال همین موقع مشهد بودم . .

زیارت ما اهل‌بیت نه به همتِ نه به قسمت ! [ شهید محمد خانی ]

ــ ای عهده‌دارِ مردم بی دستُ پا ، حسین !

ــ هیچ . . فقط امدم‌ بهت بگم حسین من ؛ این دهه محرم هم به نیمه رسیده و من قشنگ برات گریه نکردم . . یه نگاهی بهمون بنداز دور سرت بگردم .

من ؟ ‹ گناه‌کاری که آبرویش را حفظ کردی ›

[ باید تمام خلوت خود را حسین گفت ، این شعرها جواب دلم را نمی‌دهد . . ]

ــ حاجت‌های بزرگ خودتان را از آقازاده‌های کوچک امام حسین؏ ، حضرت علی اصغر و حضرت رقیه بگیرید ؛ [ حاج‌آقامجتبی‌تهرانی ]

| دلشوره که دارم به مهر دستای تو تیکه میکنم . . |

ــ تمام عمر گناه کردیم . . آدم‌شدنمان را از رمضان به محرم ، از محرم به فاطمیه پاس دادیم و حالا همان عبدِ گنه‌کار التماس میکند بر درگاه تو ، برای نیمه‌ نگاهی و راهی‌ شدن اربعین . . هرچند نمیشود روی قولش حساب‌ کرد ولی کرامتِ تو بیشتر از این حرف‌‌ هاست ، بطلب . .

[ به یه شهر خالی از این روضه ها فکر کردی ؟ ]

ــ اکبر یا اصغر بودنتان فرقی نمی‌کرد ، علی بودن‌ِتان کافی بود تا داغِ‌تان را بر سینهٔ حُسین بنشانند ؛

ــ

ــ شب تاسوعا عباس رو تو آسمون میتونی ببینی !‌ ماه ، عباسیِ که عمود آهنین فرق سرشو نصف کرده ، امشب ماه رو دریاب . . [ علمدار من ]

ــ بلند شو علمدارم . .❤️‍🩹 لشکری چشمشان به خیمه‌س . . !

داشتم با خودم خاطرات‌مو تو کربلا مرور میکردم ، یاد اون شبایی افتادم که تو سرداب علقمه نوکری ِ زائرای حضرت عباس رو میکردم :))))💔

ــ گواهی می‌دهد آن قبر کوچک ، که مردی را خجالت آب کرده ؛

بیا برگرد ای کس و کارم . .💔