16.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🙄😳😳😳
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┅═✼🦋✼═┅┄
کانال حفظ قرآن کریم ✨
@srdhygfjbgcfdsk ✨ ↩️
🍁🍂🍁🍁🍂🍁🍂
#آموزش_روخوانی_روانخوانی_تجوید
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
کانال حفظ قرآن کریم ✨
@srdhygfjbgcfdsk ✨
💫💥💫💥💫💥💫💥💫💥
32.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آموزش_قرائت_قرآن_کریم ۲
مدرس: علی قاسمی
درس ۲۱ ، قسمت اول
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
کانال حفظ قرآن کریم ✨
@srdhygfjbgcfdsk ✨ ↩️
🍁🍂🍁🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
48.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آموزش_مقامات
🎼 مقام: سهگاه
🎙استاد رحیم خاکی
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
کانال حفظ قرآن کریم ✨
@srdhygfjbgcfdsk ✨ ↩️
🍁🍂🍁🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
#خانواده_آسمانی ۲۸
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
کانال حفظ قرآن کریم ✨
@srdhygfjbgcfdsk ✨ ↩️
🍁🍂🍁🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
خانواده آسمانی ۲۸.mp3
10.75M
#خانواده_آسمانی ۲۸
🪐 خداوند جهان را مانند دانشگاهی آفریده؛ شاگردان این دانشگاه انسان ها هستند
که برای فارغ التحصیل شدن از آن، نیاز به وجود مربی کاملا آگاه به تمام جوانب انسان و جهان دارند،
🎓 و آن مربی کسی نیست جز اهل بیت علیهمالسلام.
※ اهل بیت با کدام علم میتوانند نقش مربی انسان به سمت ابدیت را داشته باشند؟
#آیتالله_بهجت 🎤
#استاد_شجاعی
#حجتالاسلام_قرائتی
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
کانال حفظ قرآن کریم ✨
@srdhygfjbgcfdsk ✨ ↩️
🍁🍂🍁🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
هدایت شده از ♬✿ مـَــدٰاحیــــْــوٖن ✿♬
♨️دختر بی حجاب و پسر طلبه!!!
🔻یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد.
همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد :
❌خواهرم حجابت !! خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!.
🔻نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده.
🔻به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید.
🔻تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ، بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن..
پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت:
خدایا این کم رو از من قبول کن !!
شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد.
فردای اون روز دوباره آینه و آرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت.
توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد: خانمی برسونیمت؟
لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ، پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره.......
داستان توی کانال زیر سنجاق شده
✅@DlopDG