این ایده ام خدا بود یهو به ذهنم رسید و چیزی که تو ذهنم بود خیلییی خفن بود. تنها مشکل این بود که من نمیتونستم اونجور که تو ذهنمه در بیارمش😂

گفتم یه چند تا اوسی جدید هم بسازم مردم اینقدر اوسی دارن اسماشونو یادشون می‌ره اونوقت من کلید کردم رو یکی. تازه از همونم کلا دو تا سه تا آرت دارم. حالا این که هیچی، یه اوسی دیگه میسازم به عنوان اوسی اصلیم. از هیوری متنفرم.😔☝️

دست هم خیلی توجه نکنید. یه ذره تو دست کشیدن فلج هستم.. یه بنده خدایی اومد من و گردن گرفت بهم داره یاد میده چجوری بکشم😂😭

یه عنوان تکلیف کشیدمش ولی گمون نکنم معلم قبول کنه #کاغذی @lucky_arts 🍀

دخترم معذب شدهه😂😭 #my_art #my_OC #challenge

#دیجیتال ○🥱

او آنوبیس بود ... و در دنیای تیره و تار مرگ زندگی می کرد. وظیفه ی او همراهی کردن ارواح به سمت دنیایی ناشناخته بود. و همیشه کلید دروازه مردگان در دستانش بود. اما آنوبیس خسته شده بود.. چیزی برای او درست نبود.. او برای دنیای مردگان ساخته شده بود. ولی..به آن تعلق نداشت.! درون ظاهر سرد جدی اش گرما و شوق عجیبی نفهته.. از مرده ها خسته شده بود .. او میخواست طعم زندگی بین زنده ها را بچشد. یک روز همه چیز را رها کرد.. به سمت نوری رفت که هرگز اجازه و جرئتش را نداشت. و همه چیز تغییر کرد..

....

چه خوبههههه

:333✨