جنگل...
هروقت اسمش میاد ادم میره رو ابرا
فکر قدم زدن توش
اینکه روحتو توش رها کنی
قدم بزنی بهترین حس دنیاست
انگار که تو طبیعت میریم خودمونو رها میکنیم
یا شاید به دنبال خودمون میگردیم...
به دنبال خودی که چندیست از خود جدا شده*
و طبیعت ارامش رو به روحمون هدیه میکنه...
حس
ازادی،ارامش و تنهایی که از ته دل رضایت داری
و این حس هایی که سرجمع شده یک حس رو میزاریم بهشتی
بخاطر این بهشت کوچولو که تو دستامونِ
بیاین بگیم متشکریم طبیعت((=
-غریبه آشنا
he|او
ساز...
با ساز ادم ها احساساتشون رو خلق میکنند
از خاطراتشون میگن
از دردهایی که کشیدن
خنده هایی که حالا تلخ شده
یا به العکس
از غم هایی که بالاخره شادی توشون طلوع کرد
از اشک هایی که تبدیل به اشک شوق شد
از او
اویی که یک نفر نبود اما نامش تمام جان ما شد
اویی که مختص به هرکداممان بود
او من او تو او آن
و از حرف های ناگفته میگند
یکی از این ساز ها ویولون
-غریبهآشنا
he|او
May 11
ولی من به آغوش تو عادت کرده بودم
حتی دکمه های پیرهنم هم وصله به جانت بسته بود
-غریبه آشنا
بابا فلانی آدم بدی نیست، اصن ایرادش اینه که آدم بدی نیست.
انقدر خوبه شبیه آدم بدا شده؛ انقدر میاد خوبی میکنه به آدما که میترسن از خوبیاش.
–جنگل آسفالت