بیا برویم بیا سوار کشتی شویم و از این جا دور شویم
برای خودمان دنیایی بسازیم
زندگی کنیم
شاد باشیم
و عشق کنیم
خانه مان را در کشتی بسازیم
به دور دنیا بگردیم
و از خاطراتمان برای بچه همسایه بگوییم
بیا من کشتی ات را پیدا کردم
ای ناخدای من بیا تا باهم رویایت را زندگی کنیم
البته صبر کن ...
تو دیگر نخواهی آمد
آرزوهایت را زیر پا گذاشته ای برای چه کسی؟
او؟هه=(=
-غریبهآشنا
he|او
من هر چه مولانا شدم او شمس تبریزم نشد
ای شمس ناتبریزی ام هرگز فراموشم مکن
-رزیتا نعمتی
من خنگ و ابله نیستم
فقط دروغاتونو به روتون نمیارم
چون حال و حوصله ی دروغای جدیدی که میگید رو ندارم
تا دروغی رو توجیح کنید که مطمئنن سرچشمه اش یه چیز بود
که واسه همتون اهمیت داره
منفعت خودتون
-غریبهآشنا
ولی این شعر حامد عسگری حال خیلی هامونو وصف میکنه...
و چقدر حق میگه:
از درد ترک خورده و از زخم کبودیم
کوهیم و تماشاگرِ رقصیدنِ رودیم
کارتون شرک هست که هممون باهاش خاطره داریم یه قسمتش تلخ میشه چون شرک یه حرفی میزنه که حرف خیلی هامون میتونه باشه...
[اونا قبل از اینکه منو بشناسن قضاوتم کردن
برای همینه که ترجیح میدم تنها باشم]