ولی این شعر حامد عسگری حال خیلی هامونو وصف میکنه...
و چقدر حق میگه:
از درد ترک خورده و از زخم کبودیم
کوهیم و تماشاگرِ رقصیدنِ رودیم
کارتون شرک هست که هممون باهاش خاطره داریم یه قسمتش تلخ میشه چون شرک یه حرفی میزنه که حرف خیلی هامون میتونه باشه...
[اونا قبل از اینکه منو بشناسن قضاوتم کردن
برای همینه که ترجیح میدم تنها باشم]
امروز با چندتا از اشنایان رفتیم بیرون
اون بنده خدا لباس روشن تنش بود ما لباس هامون تیره بود نمیشد گفت مشکی
مردم تو خیابونا به خاطر امام حسین لباس مشکی تن کرده بودند پیر و جوون نداشت فرقی هم نداشت چه دینی دارند
من دیدم این بنده خدا لباس مشکی نپوشیده تعجب کردم
چون از اون آدمایی که خیلی با خدا و امام حسین
گفتم چرا لباس تنت روشن محرم شده دیگه لباس مشکی باید بپوشیم
یه جواب خیلی قشنگ داد
گفت محرم مگه به سفید و مشکی دلت باس عزا دار باشه...
خلاصه که محرم به پیرهن مشکی که هر روز تن میکنیم نیس
دلمون باید عزا دار امام حسین باشه((((=
کاش میشد برایت نامه بنویسم
لای در خانه ات بفشارم و امیدوار باشم که تو زودتر از اعضای خانواده ات بیرون بروی
مگر عشقم به تو حاشا شود و در خانه ی تان غوغا
نه بفهمی کیستم و نه چیزی از من بدانی
شاید روزی توهم کنجکاو گشتی و به دنبالم گشتی
پرده را ارام کنار دادی تا بفهمی زلزه ای که زندگی ات را تکان داد ببینی
خدارا چه دیدی
شاید تو هم عاشق من بودی(=
-غریبه آشنا
he|او
حالا که خاطراتمو مرور میکنم
میبینم من چقد غریبه میشناسم که یه روز بهترین رفیقم بودن....=)=
ما یکی جواب پیامامونو نده دلخور میشیم و قهرمیکنیم و بهشم دلیلشو نمیگیم که ادبش کنیم
ولی صادق هدایت رک و پوست کنده میگه:
قربانت گردم
تا کنون دوسه کاغذ فرستادم که بدون جواب مانده
شاید مردی
خدابیامرزدت...😂