بیا رویم به سمت خانه ای پر از مهر و جاودان
بهتر این که نیست در این خانه ادمی
من همه توان خود را میگذارم
تا برای خودم کاروانی سازم
از انسان های در خیالم
و اما این خانه چیست که مارا فرا میخواند
یحتمل خانه ی طبیعت است که بی منت
راه به ما باز میکند
قلب ادم دو نوع درد رو حس میکنه
درد وابستگی
و درد عشق
درد عشق فراتر از چیزهایی که امروزه حسش میکنیم
اونا وابستگی اند
فقط بزرگشون میکنیم چون احساسی هستیم
دومیش وابستگی
یعنی نباشه درد داره
اذیت میشی
حس الان من و تو به اون شخص خاصمون
به او خاص هرکدوممون
فقط چون فراتر از جنبمون و درد داره
حس میکنیم عشق
ولی وابستگی ...
به سوی تو
به شوق روی تو
به طرف کوی تو
سپیده دم ایم
مگر تورا جویم
بگو کجایی...
نشان تو گه از زمین گاهی
ز اسمان جویم
ببین چه بی پروا ره تو میپویم
بگو کجایی