گاهی حرف ها آنقدر پیچیده میشوند که نمیتوانی با کلمات توصیفشان کنی؛ گاهی ذهن آنقدر آشفته و پریشان میشود و فکر و خیال و درگیری های تو خالی زندگی آنقدر درونش را پر میکند که خالی میشود از هرچه آرامش است، آنگاه حتی نمیتواند افکارش را روی کاغذ پیاده کند چه به اینکه بخواهد به خیال پردازی هایش بال پرواز بدهد!
نمیتوانم به آنچه در ذهنم هست بال پرواز داده و به سفیدی کاغذ بسپارمش.
ذهنم پر از هیچ شده است و این هیچ های مهمل آنقدر به یکدیگر گره خورده اند که پوچ شده اند، گویی خودشان را در درگیری های روزانه گم کرده اند و حنایشان دیگر رنگی ندارد.
فاطمه میگوید از اینکه چرا نمیتوانم بنویسم، بنویسم اما به راستی هیچ یعنی چه؟ چگونه میتوان هیچ را روی کاغذ آورد؟
نمیتوانم کلاف های گره خورده ی افکار را پاره کنم، هرچقدر میخواهم بازش کنم هم نمیتوانم؛ گویی هرچقدر بیشتر باز میشود بیشتر هم گره میخورد.
از پیچیدگی هیچ های افکارم کلمات قاصر مانده اند و دستان من ناتوان تر از آنند که آنها را به کاغذ بسپارند!
#قلمدان
#هیلاج
داشتم حساب کاربریای حذف شده رو پاک میکردم دستم خورد یه بنده خداهای دیگه هم پاک شدن🗿 حالا تا بیان…😂