گفتن جمله ی
« مگه من ساده به دستت آوردم که الکی الکی از دستت بدم؟! »
وسط دعوا، نقش بیمه حضرت ابلفضل رو ایفا میکنه :)))
ܣࡅ࡙ـࡐߊ|𝐇𝐢𝐯𝐚
بعلههه ما آماده شیم بریم حنابندوننن😁 #نانا #روزمرگی
عجب هفته پر کاری داری تو دختر
ای که رویَت چو گُل و زلفِ تو چون شِمشاد است
جانَم آن لحظه که غمگین تو باشم شاد است
- مولانا
هدایت شده از مَطرود|𝐌𝐚𝐭𝐫𝐨𝐨𝐝
اونجا که فریدون مشیری میگه:
چشمهايت را میبوسم
میدانم هيچ كس
هيچگاه در هيچ لحظهاى از آفرينش،
آنچه را كه من
در گرگ و ميش نگاه تو ديدم
نخواهد ديد..!
بین #حامد و #رها چه میگذرد؟! 🧐🤐
از شدت عصبانیت حتم دارم که صورتم قرمز شده است! بدون فکر در را باز کرده و داخل میروم! #رها روی تخت نشسته و زانو هایش را بغـ#~ـل گرفته است! با صدای در که با ضرب باز شده از جا میپرد و صاف می ایستد!! در را پشت سرم قفل کرده و عصبی و بدون حرف جلو میروم که ترسیده عقب عقب میرود:
ـ حامد... حامد بخدا من نمیدونستم اونجا...
انگشت اشاره ام را روی لب هایش میگذارم:
ـ هیچی نگو رها هیچی نگو!!!
و بعد دستش را گرفته و بالا می اورم و مقابلش تکان میدهم:
ـ چرا کاری میکنی که انگ بی نامو#~سی بهم بزنن؟
با صدای بلند تری فریاد میزنم:
ـ هاااان؟؟ چرا کاری میکنی که بگن حامد وصالی اونقدر بی غیرته که زنش از این پار#~تی میره به اون پار#~تی؟!
دستش را با ضرب ول میکنم که دستانش را روی گوش هایش میگذارد! اما من بی توجه به لرزش دستانش دستم را بالا می آورم و... 😬😒🙄
ادامه ماجرا😎👇🏻
https://eitaa.com/cherikroman