توسَردتَرینروزایِزِمِستونبودَنِتگَرمَممیکُنہ :)🌨🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستانشم خیلی قشنگه. پسر باغبون داشته تو باغ کار میکرده که پرنسس میاد تو باغ. پسر یه دسته از این گلا دستش بود چون علف هرز محسوب میشدن و میخواسته بندازتشون دور. پرنسس میره سمتش ازش می پرسه اینا چقدر قشنگن، اسمشون چیه؟ پسر باغبون که از بچگی عاشق پرنسس بوده و قراره به زودی بخاطر مریضی بمیره و دکتر جوابش کرده، دسته گلو میده به پرنسس. تو چشماش نگاه میکنه و میگه: فراموشم نکن.
پرنسس اون لحظه متوجه نمیشه ولی بعدا که پسرک فوت میکنه، اون دسته گلو که خشک کرده تو کتابهای سلطنتی میذاره و اسم اون گلو فراموشم مکن ثبت میکنه. چون اسم پسره رو نمیدونسته..؛)
برایت نمینویسم که دلتنگم
اما به ترانهای که تو را یادم میآورد
بارها تا صبح گوش میکنم ...
- #موراتمنتش
عشق فقط اونجا ک استاد معین میگه:
من با تمام جانم پر بسته و اسیرم
میخوام ک با تو باشم به پای تو بمیرم..🥀
لبخند بزنید،
به تمام آنهایی که زندگیشان را گذاشتهاند
برای آزار دادنتان.
باور کنید هیچچیز به اندازهی لبخند شما،
معادلاتشان را بهم نمیریزد .