فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشبسخنازجانجهانبایدگفت
توصیفرسولانسوجانبایدگفت
درشامولادتدوقطبعالم
تبریکبهصاحبالزمانبایدگفت☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #میلاد_پیامبر_اکرم(ص)
🌸 #میلاد_امام_جعفر_صادق(ع)
💐عرش چراغونیه
💐فرش غزل خونیه
🎤 #جواد_مقدم
👏 #سرود
👌بسیار زیبا
🌷گلچین بهترین #مولودی های روز
دو وجه الله ربانی دو سر الله سبحانی
دو رخسار سماواتی دو انسان خدا سیما
دو عیسی دم دو موسی ید دو حسن خالق سرمد
یکی صادق یکی احمد یکی عالی یکی اعلا
#میلاد_پیامبر_اکرم(ص)💫 🌟
#میلاد_امام_جعفر_صادق(ع)🌺
#مبارک_باد✨💫🌟
🌹پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله و سلم
فرمودند:
بر من بسیار صلوات بفرستید؛
زیرا صلوات بر من نوری است در قبر،
و نوری است بر صراط،
و نوری است در بهشت.💎💞✅
أکْثِرُوا الصَّلاۀَ عَلَیَّ
فَإنَّ الصَّلاۀَ عَلَیَّ نُورٌ فِی القَبرِ،
وَنورٌ عَلَی الصِّراطِ،
وَنورٌ فِی الجَنَّۀِ؛💞
📚بحارالأنوار،79: 64
سالروز ولادت با سعادت پیامبر رحمت حضرت محمد(ص)🌹
و امام صادق(ع) 🌹
بر همه مسلمانان جهان مبارک باد...
📚#داستان_کوتاه
در زمان حضرت موسے (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفتہ بود
عروس مخالف مادر شوهـر خود بود... پسر به اصرار عروس مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفتہ بالای کوهـے ببرد
تا مادر را گرگ بخورد...
مادر پیر خود را بالای ڪوہ رساند چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت
به موسے (ع) ندا آمد برو در فلان ڪوہ مهـر مادر را نگاہ ڪن... مادر با چشمانی اشڪ بار و دستانے لرزان
دست بہ دعا برداشت
و میگفت: خدایا...!
ای خالق هـستے...!
من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم
فرزندم جوان است و تازه داماد تو را بہ بزرگیات قسم میدهـم... پسرم را در مسیر برگشت بہ خانه اش از شر گرگ در امان دار ڪہ او تنهـاست...
ندا آمد: ای موسے(ع)...!
مهـر مادر را میبینے...؟
با اینکه جفا دیدہ ولے وفا میکند... بدان من نسبت به بندگانم از این پیرزن نسبت به پسرش مهـربانترم...!!!
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#یڪ_داستان
✍صاحبدلی روزی به پسرش گفت:
برویم زیر درخت صنوبری بنشینیم. پسر در کنار پدر راهی شد. پدر دست در جیب کرد و مقداری سکه طلا از جیب خود بیرون آورد و بر زمین نهاد.
گفت: پسرم می خواهی نصیحتی به تو دهم که عمری تو را کار آید یا این سکه ها را بدهم که رفع مشکلی اساسی از زندگی خود بکنی؟
پسر فکری کرد و گفت: پدرم بر من پند را بیاموز سکه ها را نمی خواهم، سکه برای رفع یک مشکل است ولی پند برای رفع مشکلاتی برای تمام عمر. پدرش گفت: سکه ها را بردار. پسر پرسید، پندی ندادی؟
پدر گفت: وقتی تو طالب پندی و سکه را گذاشتی و پند را بر داشتی، یعنی می دانی سکه ها را کجا هزینه کنی. و این بزرگترین پند من برای تو بود.
•پسرم بدان خدا نیز چنین است، اگر مال دنیا را رها کنی و دنبال پند و حکمت باشی، دنیا خودش به تو رو می کند. ولی اگر دنیا را بگیری یقین کن ، علم و حکمت از تو گریزان خواهد شد .
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📕#حکایت
انوشیروان یکی از بزرگترین پادشاهان ساسانی بود.
انوشیروان را معلمی بود. گویند روزی معلم او را بدون تقصیری بیازرد.
انوشیروان کینه او را در دل گرفت تا به پادشاهی رسید.
آن گاه از او پرسید: چرا بی سبب بر من ظلم کردی؟
معلم گفت: چون امید آن داشتم که بعد از پدر به پادشاهی برسی، خواستم که تو را طعم ظلم بچشانم تا در ایام سلطنت به ظلم اقدام نکنی!
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📘#داستانک
روزی مردی در بیابان در حال گذر بود که ندائی را از عالم غیب شنید: « ای مرد هر چه همین الان آرزو کنی، به تو داده میشود.»
مرد قدری تأمل کرد، به آسمان نگاه کرد و گفت: میخواهم کوهی روبرویم قرار گرفته، به طلا تبدیل شود.
در کمتر از لحظه ای کوه به طلا تبدیل شد.
ندا آمد: « آرزوی دیگرت چیست؟ »
مرد گفت: کور شود هرکه
آرزو و دعای کوچک داشته باشد.
بلافاصله مرد کور شد!
آری وقتی منبع برآورده کردن آرزوهایت خداست، حتی خواستن کوهی از طلا نیز کوچک است.
خدا بزرگ است،
از خدای بزرگ چیزهای بزرگ بخواهید.
از او خودش را بخواهید
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستان_طنز
زنه با شوهرش میره دکتر؛ نوبتش که رسید و رفت داخل اتاق دکتر گفت: آقای دکتر اگه میشه شوهرم هم بیاد توو؟
دکتر بهش برخورد و گفت: من دکترمتخصص هستم ،از خدا میترسم و در ضمن شخص محترمی هستم ...
زن گفت: بحث شما نیست؛ منشی شما خیلی خوشگله؛ شوهر من هم نه دکتر متخصصه، نه از خدا میترسه و نه شخص محترمیه؛ بذار بیاد کنارم باشه !!😂
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin