eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 دکتر علی شریعتی در خاطرات خود نوشته است؛ به دوستی گفتم: چرا ديگر خروس‌تان نميخواند؟! گفت: همسايه‌ها شاكی بودند كه صبح‌ها ما را از خواب خوش بيدار می‌كند، ما هم سرش را بُريديم. آنجا بود كه فهميدم هر كس مردم را بيدار كند سرش را خواهند بُريد. در دنیایی كه همه از مرغ تعريف می‌كنند نامی ازخروس نيست، زيرا همه به‌فكر سير شدن هستند، نه بفكر بيدار شدن...! ✍دکتر علی شریعتی ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌❖ 📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
عجیب🔞 ترین طلاق سال🙊🔴 🔴 روز شنبه، مردی به دادگاه خانواده شهید محلاتی مراجعه کرد و دادخواست طلاق خود را به قاضی یکی از شعب ارائه داد. این مرد بیان کرد که پس از گذشت 1 سال از زندگی مشترک😔، هنوز مستأجر است و همسرش اجازه خرید خانه را به او نمی‌دهد؛ 😳 وهنگامی که علت را از زنش میپرسد زن تفره میرود،،اما پس از مدتی و با نصب دوربین مرد متوجه میشود که همسرش هرشب ساعت3:17دقیقه بامداد به زیر زمین خانه میرود و وقتی مرد به زیر زمین مراجعه میکند درکمال تعجب میبیند که همسرش در زیرزمین با.... 🔞برای ادامه داستان کلیک کنید👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📕 در نیمه های سال تحصیلی معلّم کلاس به مدّت یک ماه به دلیل مشکلاتش کلاس را ترک کرد و معلّمی جدید موقّتاً به جای او آمد. پس شروع به تدریس نمود و بعد، از چند دانش آموز شروع به پرسش در مورد درس کرد. وقتی نوبت به یکی از دانش آموزان رسید و پاسخی اشتباه داد بقیه دانش آموزان شروع به خندیدن کردند و او را مسخره می کردند. معلّم متوجّه شد که این دانش آموز از ضریب هوشی و اعتماد بنفسی پایین برخوردار است و همواره توسّط هم کلاسی هایش مورد تمسخر قرار می گیرد. زنگ آخر فرا رسید و وقتی دانش آموزان از کلاس خارج شدندمعلّم آن دانش آموز را فرا خواند و به او برگه ای داد که بیتی شعر روی آن نوشته شده بود و از او خواست همان طور که نام خود را حفظ کرده آن بیت شعر را حفظ کند و با هیچ کس در مورد این موضوع صحبت نکند. در روز دوم معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن بیت شعر را پاک کرد و از بچّه ها خواست هر کس در آن زمان کوتاه توانسته شعر را حفظ کند دستش را بالا ببرد. هیچ کدام از دانش آموزان نتوانسته بود حفظ کند. تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچّه ها بود . بچّه ها از این که او توانسته در این فرصت کوتاه شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او کف بزنند و تشویقش کنند. در طول این یک ماه معلّم جدید هرروز همین کار را تکرار می کرد و از بچّه ها می خواست تشویقش کنند و او را مورد لطف و محبّت قرار می داد. کم کم نگاه هم کلاسی ها نسبت به آن دانش آموز تغییر کرد. دیگر کسی او را مسخره نمی کرد. آن دانش آموز خود نیز دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره معلّم سابقش "خنگ " می نامید نیست. به خاطر اعتماد بنفسی که آن معلّم دلسوز به او داد، دانش آموز تمام تلاش خود را می کرد که همواره آن احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران را حفظ کند. دیگر نمی خواست مانند گذشته موجودی بی اهمّیّت باشد. آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاس های بالاتر رفت. در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد. مدرک لیسانس خود را گرفت و هم اکنون در حال تلاش برای کسب مدرک دکتراست این قصه را خود آن دانش آموز برای قدردانی از آن معلّم که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگی او را عوض نمود، در صفحه اینستاگرامش نوشته و برای معلّم خود آرزوی موفقیت نموده. انسان ها دو نوعند : نوع اوّل کلید خیر هستند. دستت را می گیرن و به تو در بهتر شدنت کمک می کنند. به تو احساس ارزشمند بودن می دهند نوع دوم انسان هایی هستند که با دیدن اوّلین شکستِ شخص، حس بی ارزشی و بد شانس بودن را به او منتقل می کنند. این دانش آموز قربانی نوع دوم از این انسان ها بود که بخت با او یار بود و خداوند شخصی سر راهش قرار داد که یک عمر موفقیت را به او هدیه داد ای پدر و ای مادر و ای معلّم شما از کدام نوع هستی؟! آیا با یک یا چنبار شکست فرزند یا دانش آموزت به او حس حقارت میدهی یا نه؟ ✓ 📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📔 مردی در حال تمیز کردن اتومبیل جديدش بود كودک ۶ ساله اش تكه سنگی برداشت و بر روی بدنه اتومبيل خطوطی را انداخت . مرد آنچنان عصبانی شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد بدون انكه به دليل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبيه نمود . در بيمارستان به سبب شكستگی های فراوان انگشت های دست پسر قطع شد . وقتی كه پسر چشمان اندوهناک پدرش را ديد از او پرسيد " پدر كی انگشتهای من در خواهند آمد ؟ " آن مرد آنقدر مغموم بود كه هيچ نتوانست بگويد به سمت اتوموبيل برگشت و چندين بار با لگد به آن زد . حيران و سرگردان از عمل خويش روبروی اتومبيل نشسته بود و به خطوطی كه پسرش روی آن انداخته بود نگاه می كرد . او نوشته بود . ❤️دوستت دارم پدر ❤️ روز بعد آن مرد خودكشی كرد . 👈خشم و عشق حد و مرزی ندارند . دومی ( عشق ) را انتخاب كنيد تا زندگی دوست داشتنی داشته باشيد و اين را به ياد داشته باشيد كه اشياء برای استفاده شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند . در حاليكه امروزه از انسانها استفاده می شود و اشياء دوست داشته می شوند . ▪️همواره در ذهن داشته باشيد كه اشياء برای استفاد شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند . " ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❖ 📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📕 🌾فردی از کشاورزی پرسید: آیا گندم کاشته‌ای؟ کشاورز جواب داد: نه، ترسیدم باران نبارد. مرد پرسید: پس ذرت کاشته‌ای؟ کشاورز گفت: نه، ترسیدم ذرت‌ها را آفت بزند. مرد پرسید: پس چه چیزی کاشته‌ای؟! کشاورز گفت: هیچ‌چيز، خیالم راحت است! 👈همیشه بازنده‌ترین افراد در زندگی، کسانی هستند که از ترس هرگز به هیچ کاری دست نمی‌زنند... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❖ 📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📚 🦎❤️🦎 داستانی که در زیر نقل می شود یک داستان کاملا واقعی است که در ژاپن اتفاق افتاده است : شخصی مشغول تخریب دیوار قدیمی خانه اش بود تا آن را نوسازی کند. (توضیح اینکه منازل ژاپنی بنابر شرایط محیطی دارای فضایی خالی بین دیوار های چوبی هستند.) این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پیش فرو رفته بود . دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد . وقتی میخ را بررسی کرد خیلی تعجب کرد ! این میخ چهار سال پیش ، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود ! اما براستی چه اتفاقی افتاده بود ؟ که در یک قسمت تاریک آنهم بدون کوچکترین حرکت ، یک مارمولک توانسته بمدت چهار سال در چنین موقعیتی زنده مانده ! چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است . متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد. در این مدت چکار می کرده ؟ چگونه و چی می خورده ؟ همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یک دفعه مارمولکی دیگر ، با غذایی در دهانش ظاهر شد ! مرد شدیدا منقلب شد ! چهار سال مراقبت . واقعا که چه عشق قشنگی ! یک موجود کوچک با عشقی بزرگ ! عشقی که برای زیستن و ادامه ی حیات ، حتی در مقابله با مرگ همنوعش او را دچار هیچگونه کوتاهی نکرده بود ! اگه موجودی به این کوچکی بتونه عشقی به این بزرگی داشته باشه پس تصور کنید ما تا چه حد می توانیم عاشق همدیگه باشیم و شاید هم باید پایبندی را از این موجود درس بگیریم ، البته اگر سعی کنیم خیلی بهتر از اینها می توانیم چرا که باید به خود آییم و بخواهیم و بدانیم ، ‏که انسان باشیم .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❖ 📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
🌺✍جملاتی را که باید با طلا نوشت: آدمها: قند را می شکنند تا از حلاوتش بهره گیرند رکورد را می شکنند تا به افتخارش برسند هیزم را می شکنند تا به گرمای آتش برسند غرور را می شکنند تا به افتادگی برسند سکوت را می شکنند به آوازی برسند...... برای همه شکستن هایشان دلایل خوبی دارند آدمها .... هنوز نفهمیدم چرا ؟ ! آدمها" دل" میشکنند؟؟ مواظب باشیم دلی را نشکنیم ❖ 📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📕 😊 کیش ومات چیست؟ به زنت میگی یک زنی رودیدم چقدرشبیه توبودبعدخانمت میپرسه خوشگل بود؟ اینجاست که نه میتونی بگی آره نه بگی نه یعنی کیش ومات هرکدومو بگی فاتحت خوندست!😂 ✓ 📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
امروز رفتم تو یه یه ست توری داشت #٨۰_تومن 😳 یادم اومد عضو یه کانال لباس زیرم که همین ستو دیدم 😱 تازه + هم دارن😳😍 انواع ⚛ لباس زیر ⚛ لباس زیر خاص و لاکچری 😍👏 http://eitaa.com/joinchat/1883439135Cf5e2147ef9 🎊سریع بیا تا پاک نکردم👆👆
❗️ اگر توی دنیا پول داشته باشی؛ افتخار ، اعتبار ، شرف ، ناموس و همه چیز داری؛ عزیز بی جهت میشی میهن پرست و باهوش هستی؛ همه تملقت را میکنند و همه کار هم برایت میکنند ... پول ستّارالعیوبه ... اگر پول دزدی بود میتوانی حلالش بکنی و از شیر مادر حلالتر میشه و برای آن دنیا هم نماز و روزه و حج را میشه خرید؛ این دنیا و آن دنیا را هم داری ... ‌‎‌‌‌‎‌‌❖ 📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
🕌مسجد جامع مکی زاهدان یکی از بزرگترین مساجد جهان اسلام و مشهورترین مسجد اهل سنت ایران در شهر زاهدان مرکز سیستان و بلوچستان است... این مسجد در سال ۱۳۵۳ خورشیدی توسط " مولانا عبدالعزیز ملازاده " با زیربنای ۶۰۰ مترمربع با نوع معماری ایرانی، اسلامی و عثمانی در سه طبقه ساخته شد که بعد از توسعه فضا و گسترش آن مساحت مسجد به ۳۲۰۰۰ مترمربع رسید.... بنای اولیه دارای دو مناره به ارتفاع ۳۷ بود ولی هم اکنون این مسجد عظیم و باشکوه دارای ۵۳ گنبد و ۴ مناره به طول ۹۵ متر میباشد و ارتفاع گنبد خارجی آن به ۴۶ متر می رسد .... نمای بیرونی مسجد یادآور مسجد " سلطان احمد ترکیه " و درون آن یادآور " مسجدالنبی‌ " می باشد و معماری آن کاری از هنرمندان چیره‌دست ایرانی‌ست .... با این باور که مسجد را باید مردم نمازگزار بسازند مردم بومی منطقه داوطلبانه و بدون دریافت دستمزد در ساخت این بنا همکاری و مشارکت کرده‌اند و هنوز هیچ کمکی از نهادها و سازمان‌های دولتی دریافت نکرده‌اند... ‌‎‌‌‌‎‌‌❖ 📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📚 شیخی بار گندم خویش به آسیاب برد. آسیابان که بیوه زنی بود گفت: دو روز دیگر آردها آماده است، شیخ با لحنی آمرانه گفت: گندم مرا زودتر آرد کن وگرنه دعا میکنم خرت (که سنگ آسیاب را می‌چرخاند) تبدیل به سنگ شود. زن (آسیابان) در جواب گفت: اگر نفسی به این گیرایی داری، دعا کن گندمت آرد شود، خر را ول کن! 👈ای کاش کسانی که برای همه آرزوی مرگ می‌کنند برای خوشبختی خویش نیز دعائی بکنند..! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌❖ 📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin