eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
💫🔅💫🔅💫🔅💫🔅💫 🔆آسوده بخواب 🔺دو همشهرى به سفر مى‏رفتند . يكى هيچ نداشت و ديگرى پنج دينار با خود آورده بود . آن كه هيچ با خود نداشت، هر جا كه مى‏رسيد، مى‏نشست و مى‏خفت و مى‏آسود و هيچ بيم نداشت. آن ديگر، پيوسته مى‏هراسيد و يك دم از همشهرى خود جدا نمى‏شد. 🔺در راه بر سر چاهى رسيدند .جايى ترسناك بود و محل حيوانات درنده و دزدان . صاحب دينارها، نمى‏آسود و آهسته با خود مى‏گفت: 🔺((چكنم چكنم؟ )) از قضا، صداى او به گوش همراهش كه آسوده بود، رسيد . وى را گفت:اى رفيق!دينارهاى خود را دمى به من ده تا بنگرم. دينارها به دست او داد . دينارها را گرفت و همان دم در چاه انداخت و گفت: 🔺(( اكنون آسوده باش و ايمن بخسب و بيم به دل راه مده .)) صاحب دينارها، نخست بر آشفت و خواست كه رفيق راه را عتاب كند و غرامت بخواهد؛ اما چون به خود آمد، آرامشى در خود ديد كه بسى ارزنده‏تر از آن دينارها بود . پس سنگى به زير سر گذاشت و آسوده بخسبيد. 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى حکایت .
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🔆شير است نه گاو 💥مردى روستايى، گاو خود را در آخور بست و به سراى خود رفت . شيرى آمد، گاو را خورد و در جاى او نشست . 💥مدتى گذشت . مرد روستايى به آخور آمد تا گاو را آب و علف دهد . آخور چنان تاريك بود كه روستايى ندانست كه در جاى گاو، شيرى درنده نشسته است . بر سر شير آمد و دست بر پشت او مى‏كشيد و مى‏نواخت. 💥شير در زير نوازش‏هاى دست روستايى، به خنده افتاد و پيش خود گفت: راست است كه مى‏گويند آدميان، دوست مى‏رانند و دشمن مى‏نوازند . اگر مى‏دانست كه چه كسى را مى‏نوازد، زهره‏اش پاره مى‏شد و جان مى‏داد. آرى، آدمى گاه آرزوى چيزى يا كسى را مى‏كند كه اگر حقيقت آن چيز يا كس را مى‏دانست و مى‏شناخت، مى‏گريخت، و چون دشمن خويش را نمى‏شناسد، گاه عمر خود را در خدمت او صرف مى‏كند، و در همه عمر عاشق او است! 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى حکایت .
🔺🔹🔺🔹🔺🔹🔺🔹 🔆يتيم نواز! 💫كودك يتيمى به حضور رسول خدا (ص ) آمد و چنين عرض كرد: پدرم از دنيا رفته ، مادرم ، بينوا و بى بضاعت است ، خواهرم ، شوهر و سرپرست ندارد، از چيزهائى كه خدا به تو عنايت فرموده به من اطعام كن ، تا خداوند خشنود گردد. 💫پيامبر (ص ) تحت تاءثير قرار گرفت به او فرمود: چقدر نيكو سخن مى گوئى ؟. 💫سپس به بلال حبشى فرمود با شتاب به حجره هاى همسران من برو، و جستجو كن ، اگر چيزى از طعام هست بياور. بلال رفت و به جستجو پرداخت و مشتى خرما كه 21 عدد بود، يافت و به حضور پيامبر (ص ) آورد. 💫پيامبر مهربان اسلام (ص ) خرماها را سه قسمت كرد، هفت عدد آن را به آن كودك يتيم داد، و فرمود بقيه را بگير، هفت عدد آن را به مادرت بده و هفت عدد ديگر را به خواهرت بده ، كودك يتيم در حالى كه خوشحال بود از نزد رسول خدا (ص ) رفت ، در اين هنگام ، معاذ (يكى از اصحاب ) برخاست و دست نوازش بر سر آن كودك يتيم كشيد و با گفتارى مهرانگيز، كودك را تسلى خاطر داد. پيامبر (ص ) به معاذ فرمود: 💫اى معاذ! تو و اين كار تو را ديدم ، همينقدر بدان ، هر كس سرپرستى يتيمى كند، و دست نوازش بر سر او بكشد، خداوند بهر موئى كه از زير دستش ‍ مى گذرد، حسنه و پاداش خوبى به او مى دهد، و گناهى از گناهان او را محو مى كند، و بر درجه و مقام معنوى او مى افزايد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى حکایت .
خواب راست 💫مرحوم تبريزى نويسنده كتاب ريحانة الادب فرزندى داشت كه دست راست او درد مى كرد (شايد روماتيسم شديد داشت ) به طورى كه به زحمت مى توانست قلم بدست بگيرد، بنا شد براى معالجه به آلمان برود. 💫او نقل كرد: در كشتى كه بودم ، در خواب ديدم كه مادرم از دنيا رفته است ، تقويم را باز كردم و جريان را با قيد روز و ساعت نوشتم ، بعد از مدتى كه به ايران برگشتم ، جمعى از بستگان به استقبال من آمدند ديدم لباس مشكى در تن دارند، تعجب كردم و جريان خواب به كلى از خاطرم رفته بود، سرانجام تدريجا به من فهماندند كه مادرم فوت كرده ، و بلا فاصله به ياد جريان خواب افتادم ، تقويم را بيرون آوردم و روز فوت را سؤال كردم ، ديدم درست در همان روز مادرم از دنيا رفته بود. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى حکایت . . .
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🚷 ۲ دختر ۱۷ و ۱۵ ساله به جرم گذاشتن یک عکس در اینستاگرام به ۱۲۰ سال حبس محکوم شدن واقعا که خیلی بی حیان‼ ‼️ دیدن عکس شرم آور👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2094530851C7dc7ef393e
💢دعای چوپان مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید: «چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟» چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم». مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!» چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!» مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟ چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت. شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد. از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟» پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!» مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟ چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ » به نام خدای آن چوپان… گاهی دعای یک دل صاف،ازصدنماز یک دل پرآشوب بهتراست ! حکایت . . .
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
حامد آهنگی بازم ترکوند 🤣🤣🤣 👻👻 عجب بشری این مرد 👻 تیکه های نایاب برنامه شباهنگ 😁👇 https://eitaa.com/joinchat/1757806839C1fe1932a42 ایسگاه گرفتن های حامد 😂👇 https://eitaa.com/joinchat/1757806839C1fe1932a42 لامصب چه تیکه هایی میندازه🤭 ☝️
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
* جنجالی‌پدربه‌عروسش👰🏻📵 پدری قبل از ازدواج پسرش به او یک نامه داد و گفت شب عروسی این رو به خانومت بده و خودت هیچوقت اینو نخون! پدر مُرد؛ پسر از یک دختر ثروتمند خواستگاری کرد و شب عروسی طبق وصیت پدر نامه رو به عروس داد و وقتی که اونو خواند یک کشیده به پسره زد و گفت الان منو طلاق بده! از یک دختر فقیر خواستگاری کرد و نامه را به او داد او هم کشیده زد و طلاق خواست! از فامیل و دوست و آشنا خواستگاری کرد و هر بار این بلا به سرش اومد در نهایت خواست نامه را بخواند آن را باز و شروع کرد به خوندن ناگهان دید نوشته...😱🔥👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/4257480971C46284267ec 🔴 ادامه نامه رو بخون👆😳😳
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔆پاداش تولى و تبرى 🪴امام سجاد (ع ) فرمود: هنگامى كه روز قيامت فرا رسد، خداوند همه انسانهاى قبل و بعد را در يكجا جمع مى كند، سپس منادى حق فرياد مى زند: اين المتحابون فى الله : كجايند آنانكه دوستان در راه خدا هستند؟. 🪴جمعى برمى خيزند، به آنها خطاب مى شود، شما بدون حساب به سوى بهشت روانه گرديد، آنها رهسپار بهشت مى شوند، در راه ، جمعى از فرشتگان با آنها ملاقات كرده و مى پرسند: شما از كدام حزب انسانها هستيد؟ در پاسخ گويند: ما براى خدا و طبق فرمان خدا، با دوستان خدا، دوست بوديم و با دشمنان خدا دشمن بوديم . فرشتگان به آنها بشارت مى دهند و مى گويند: چه نيكو است پاداش عمل كنندگان . 🪴به اين ترتيب آنانكه تولى و تبرى دارند، يعنى با طرفداران حق دوستى فكرى و عملى مى كنند و با دشمنان حق ، دشمنى مى نمايند، به پاداش ‍ عالى بهشت نائل و سرافراز مى گردند. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردی حکایت .
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
مثل پیرزنا زیر گلوت گره نزنی پاشی بری 😒😒 طوری روسری سرت کن که همه محو تماشات بشن و به به و چه چه کنن🤩🤩 بیا اینجا انواع مدل بستن و گذاشته 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1021313038C8cfe29c782 https://eitaa.com/joinchat/1021313038C8cfe29c782 کانالش واسه شما حرف نداره 😉
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🔴 ملاقات مرگبار مرد و زنی برای خوردن ناهار به یک رستوران رفتند. وقتی منتظر آماده شدن غذایشان بودند، زن پنج نوشیدنی همراه با یخ سفارش داد چون هوا بسیار گرم بود. زن چهار تا از نوشیدنی ها را یکجا سر کشید. نوشیدنی پنجم را هم کمی بعد مرد خورد. بعد از مدتی، حال مرد بد شد و از دنیا رفت. به گفته ی پزشکان هر پنج نوشیدنی سمی بودند. 🔴چطور زن زنده مانده بود ولی مرد از دنیا رفته بود؟ مشاهده جواب مشاهده جواب